باسمه تعالی

سرور آزادگان

امام حسین


بر گلوی ماه تابان ، تیغ بران خنجر است
زاده ی زهرای اطهر ، خون یزدان بی سر است
سر جدا از پیکر و آغشته در خون گوهری
از غم شاه شهیدان ، تا قیامت محشر است


از جفای کوفیان ، فرزند زهرا بی سر است
سم اسبان بی محابا ، روی نعش و پیکر است
سر جدا شد از قفای حضرت و خولی ببرد
چون که او خواهان پاداش یزید کافر است


قلب یاسین شد شهید و دخت زهرا یاور است
می کند رسوا عدو را، ناطقی چون مادر است
خطبه های دخت زهرا همچو خاری در گلوست
زینب غم دیده در سوگ و فجایع سرور است


رفت بر بالای نیزه شمس رخشان ، سرور است
قاری قرآن به نی رفت ، ماه تابان بی سر است
تا قیامت جن و انسان ها، عزادار و غمین
در تنور خانه ی خولی ، سری بی پیکر است



شهسوار و مرد میدان ، یکه تاز و برتر استت
در مصاف کوفیان و شامیان ، چون حیدراست
تا که احیا دین حق گردد ، ز دست قاسطین
شهسوار ملک یزدان ، شیر غران ، داور است


خسرو کون و مکان ، فرزند مولا ، شهپر است
او که در راه پدر ‌کوشا و همچون رهبر است
دین احمد را کند احیا ، چو جدش مصطفی
جای اسماعیل می گردد ذبیح و انور است



سرور آزادگان و خسرو دین ، رهبر است
از برای امر و نهی کافران ، بی یاور است
لیک مهدی آید و دنیا گلستان می شود
یاد او در جشن و حرمان ، همچنان در خاطر است

سراینده

دکتر علی رجالی

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۲ساعت 11:5  توسط علی رجالی  |