باسمه تعالی زندگی نامه منظوم در وصف استاد جناب آقای دکتر علی رجالی دکتر مهدی میسمی
خانواده
می کنم یاد نکاتی ز خود و اهل و عیال .... گر چه سخت است بیان همگی ، هم دشوار .....
شرح دادم همه را قبل سرودن با نثر پدرم داشت توکل به خدا ، در همه حال .... حاصل عمر شریفش شده نه فرزند همگی اهل نمازند و سلوک و تقوا
عمر او شصت به سال است در این کون و مکان قدر او بعد حیاتش دو چندان گردید ... سراینده
+ نوشته شده در جمعه پانزدهم بهمن ۱۴۰۰ساعت 22:7  توسط علی رجالی
|
کتاب سیری منظوم در نهج البلاغه اثر دکتر علی رجالی و مهندس میسمی در انتشارات ذخایر اسلامی قم به چاپ رسید تهیه کتاب مراجعه به سایت بین المللی الفهرست https://alfehrest.com/
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۰ساعت 22:6  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی خضر باشد از نواده ، حضرت نوح و نبی است زین سبب دارای عمری بی کران و انتهاست گفت آدم ، هر که نوشد قطره ای آب حیات
نقل گردد پادشاهی طالب عمری زیاد خضر گوید، من ز آدم ، این سخن دارم به یاد چشمه ای مخفی زما باشد ، بهر این سوال گفت ذوالقرنین به همراهان خویش و مردمان چون که چشمه مستقر در ظلمت و تاریکی است سروده شده توسط
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم آذر ۱۴۰۰ساعت 15:10  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
به یکباره گرفتی لشکری را
صبور و با صفا و با کرامت
سروده شده توسط
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم آبان ۱۴۰۰ساعت 21:44  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
به چه زیبا گفت احمد ، از وقوع کربلا
شد حسین ابن علی شمع و چراغ و رهنما
از ازل باشد چراغ و هادی مردم به خیر
در محرم می شود نور حسین ابن علی
هرکه خواهد نور او را ، ابتدا باید گزید
کشتی عشق و محبت ضامن ما در نجات
هر که خواهد راه یزدان و صراط مستقیم
هرکه دارد راه قرآن و خدا و انبیا
زندگی باشد چو کشتی ، پس به ساحل می رسد
هادی کشتی نبی است و هدایت دست اوست
بار کشتی گر شود مافوق حد و هم توان
نیست راهی جز که ریزی هر چه مازادش به آب
از درخت آموز با حذف زوائد در نهال
گر شود اصلاح افکار و عقاید در بشر
هر که راهش حق تعالی باشد و انسان شود
گر تقاضایت وصال و گر بخواهی روی دوست
غیر این باشد ، رسیدن می شود ممکن مگر؟
این تعلق ها بلا ی جان و سد باشد تو را
تا به دست آری مقام قرب حق را در طواف
قرب یزدان می ر سی و هم لقای بی مثال
خوش به حال مردم خوش سیرت و اهل رضا
نیست او را بستگی بر زرق و برق این جهان
می دهد دنیای خود را تا که آرد حق بدست
هر که باشد متقی و سالک و یکتا پرست
پس بیا عاشق ره عارف گزین در زندگی
می فریبد بندگان را با عناوین و حیل
عمر ما چون گوهر است و اندک است و با بها
بهترین گوهر بود ، عمر بشر در زندگی
آن که دارد راه شیطان در مرام و هم حسد
هر که باشد در سلوک و مخلص و هم حق پرست
کی به مقصد می رسد آن کس که خود داند صلاح
هر که باشد یاغی و طغیان گر و هم خود پرست
لذت دنیا و عقبی در معارف شد مبین
می دهد فرمان خدا بر حکم اشیا در جهان
گاه می گردد حرام و گه بود پاک و حلال
ترس باشد از فریب و غفلت مردم ز خویش
کسب روزی حرام و هم تعرض بر کسان
با تدبر در کلام و هم معانی از خدا
در مثل باشد کلام الله فانوسی عظیم
شرح و تفسیرش ضرورت دارد و دارد پیام
آیه ها باشد خلاصه ، حاوی رمز است و راز
فی المثل ، برپا شود یاد خدا ، همچون نماز
لذت دنیا بود کوتاه و می باشد حقیر
گفت مولا ، در خصوص احمد و وقت وفات
حق عطا کرده دو چندان فوق دنیا بر نبی
می رود روح نبی در عرش و در قرب خدا
هر که دارد راه قرآن و پیمبر هادی است
میسمی خواهان فضل است و کمال و معرفت
بهترین لذت رجالی ، کسب ایمان و یقین
سروده شده توسط
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم مهر ۱۴۰۰ساعت 15:53  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
روح و جان دارد سکینه با کلام مرتضی
گفت مولا ، در کتاب است و پیام انبیا
جانشین حق شود اظهار با ذکر و نشان
تا نگردد جامعه بی هادی و یا بی امام
رشد ما در فهم دین است و حقایق از نبی
حجت حق در زمین است و چراغ و رهنما
بال و پر خواهد صعود و طی عالم بر بشر
با عمل بر شرع و احکام الهی هر زمان
سینه را لبریز بنما از حقایق در جهان
جستجو کن در کلام و در کتاب انبیا
مرکب انسان نماز است و نیایش با خدا
اوج گیری در معارف تا به سر حد یقین
حضرت آدم که آمد ، منجی ما در نخست
هست قرآن تا قیامت هادی و هم رهنما
آن بود جامع ترین و آن شود هادی ما
آمده سوی خدای بی مثال و مهربان
تا نگردد جامعه در غفلت و هم در ظلال
هر زمان باشد امام و منجی انسان ز شر
گر نباشد حجتی بهر هدایت بر زمین
با اطاعت از خدا و هم رسول و اولیا
با ریاضت ، این جهان و آن جهان از آن توست
تا توانی کن عبادت با انیس و یار خویش
هر که دارد راه قرآن و ولایت در جهان
خوش به حال مردم نیکو سرشت و حق پرست
نیست آنان را به جز تکلیف حق کاری دگر
هر که ازحق می گریزد ، می شود اندوهناک
منجی عالم بود احمد به روز واپسین
چون بهار آید ، بیاید سبزه و عیش و طرب
زنده می گردد درختان ، می شود احیا زمین
میوه های جان پذیر و نغمه های خوش نواز
نقش مر دان خدا و نقش هر پیغمبری
جهل و گمراهی شود دور و بجایش سروری
در غیاب انبیا باشد کتاب حق ملاک
سربلندی دارد و عزت ، توسل بر رسول
ظلم و گمراهی دو چندان بود در عهد نبی
زنده زنده دفن می کردند زن را بی دلیل یا قمار روی زن ها بود هم از این قبیل
می کند زهرا در این دوره حمایت از علی
سوره ی کوثر بود مختص زهرا بی گمان
او بود اول شهیده در ره قرآن و دین
هست چندین از کلام الله در بین کسان
صاحب تورات موسی باشد و دارد پیام
گفت موسی در خصوص آخرین پیک خدا
همچنین دارد بشارت از ظهور و هم قیام
می شود مبعوث احمد با صفاتی در فشان
هست انجیل مسیحا باعث احیای دین
جامعه دارد امام واحدی در یک زمان
میسمی دارد تمنا از خدای ذوالجلال
عمر ما محدود باشد ،ای رجالی بی گمان
سروده شده توسط
+ نوشته شده در جمعه دوم مهر ۱۴۰۰ساعت 12:16  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
گفت صادق نقش آب و هم رطوبت در بدن
شور باشد آب چشم و مانع آلودگی است
آب شیرین در دهان و آن گوارا گشته است
تلخ باشد آب گوش و حافظ انسان ز شر
آب بینی هم خنک باشد ، برای روی و سر
شور باشد آب دریا و سبب گردد حیات
آب دریا می شود تبخیر و بالا می رود
شوری دریا نیاز آب می باشد ز گند
در مقابل آب رود است ، بس گوارا ، آن بنوش
دشت و صحرا می شود سر سبز با آب و هوا
آب باشد از دو گاز و هر یکی سوزنده است
نسبت ترکیب باشد بی نظیر و هم دقیق
گر نباشد آب جاری ، می شود ماهی تلف
در مقابل آدمی در آب می گردد هلاک
در میان گوش انسان قطره آبی حق نهاد
گر شود در گوش انسان بی جهت آن جابجا
کیست قادر ، جز خدا با این توان در زندگی ؟
رشد ما در بندگی و در تواضع منجلی است
دانه ای گندم شود چندان ، اگر کردی نهان
کسب علم و کسب تقوا و خلوص و بندگی
هر که بردارد قدم ، در راه ایزد با خلوص
بهره مندی از عنایات خدا بی حد بود
فیض حق بر دیگران و خود رسد از عشق هو
گفت مولا ، در خصوص خلقت ارض و سما
حق تعالی آگه و دارد ولایت هر مکان
باز گو گردد حقایق در ممات و هم حیات
تا بری پی بر توان و قدرت معبود خویش
روزها روشن شود ارض و بود تاریک شب
نقش زیبای فلک در شب هویدا می شود
حق کند روشن زمین و می کند غوغا به پا
نیست ما را دقتی در نقش بی پایان حق
خلقت هر چیز دارد حکمت و باشد بهین
می شکافد حق زمین را ، تا برون آید نبات
سبزی و رشد گیاهان ، از وجود آب و خاک
آن که قادر می کند سبزه برون آید ز خاک
حق شکافد هسته ی سخت گیاهان در زمین
می بری پی بر وجود ایزد قادر عیان
خلقت یک جوجه می باشد تماشایی اگر
به چه زیبا می کند مرغک نگهداری ز جان
از کجا فهمید مرغک ، نحوه ی خلق دگر
فطرت مرغک چنین باشد در کون و مکان
قطع الطاف الهی ، باعث مرگ است و میر
می شود انسان دچار لغزش و جرم و خطا
کی بشر قادر به درک است و توانا در امور
علم ما از حق بود در گردش کون و مکان
رابطین حق تعالی و بشر تحسین کنند
باز گو گردد حقایق از خدای ذوالجلال
این سبب گردد بشر را در صراط مستقیم
میسمی اسرار عالم بی حد و بی انتهاست
درس ها گیرد رجالی ، با تفکر در امور
.سروده شده توسط
+ نوشته شده در جمعه پنجم شهریور ۱۴۰۰ساعت 12:48  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
گفت صادق نقش آب و هم رطوبت در بدن
شور باشد آب چشم و مانع آلودگی است
آب شیرین در دهان و آن گوارا گشته است
تلخ باشد آب گوش و حافظ انسان ز شر
آب بینی هم خنک باشد ، برای روی و سر
در میان گوش انسان قطره آبی حق نهاد
گر شود در گوش انسان بی جهت آن جابجا
کیست قادر ، جز خدا با این توان در زندگی ؟
رشد ما در بندگی و در تواضع منجلی است
دانه ای گندم شود چندان ، اگر کردی نهان
کسب علم و کسب تقوا و عبادت بر خدا
هر که بردارد قدم ، در راه ایزد با خلوص
بهره مندی از عنایات خدا بی حد بود
فیض حق بر دیگران و خود رسد از عشق هو
گفت مولا ، در خصوص خلقت ارض و سما
حق تعالی آگه و دارد ولایت هر مکان
باز گو گردد حقایق در ممات و هم حیات
تا بری پی بر توان و قدرت معبود خویش
روزها روشن شود ارض و بود تاریک شب
نقش زیبای فلک در شب هویدا می شود
حق کند روشن زمین و می کند غوغا به پا
نیست ما را دقتی در نقش بی پایان حق
شور باشد آب دریا و سبب گردد حیات
آب شیرین می شود ، حاصل ز آب بحر شور
دشت و صحرا می شود سر سبز با آب و هوا
می شکافد حق زمین را ، تا برون آید نبات
میسمی اسرار عالم بی حد و بی انتهاست
درس ها گیرد رجالی ، با تفکر در امور
.سروده شده توسط
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۰ساعت 15:17  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
بر بنی آدم دهد یزدان امانت ، هم پیام
تا کند اجرا فرامین خدا را مو به مو
حق ببیند ظرف جان و وانگهی فرمان دهد
شرط لازم بر رسالت پاکی روح و روان
او بود مجری حق و امر حق بر مردمان
هر نبی در هر زمان دارای نقشی بس عظیم
بهر ارشاد است و ابلاغ رسالت هر نبی
بعثت پیغمبران احیا کند نقش بشر
پیروی از اهل بیت و همدلی با روح و جان
روح بخش است و صفای جان و هم انفاس ما
* گفت مولا علت ابلاغ احکام خدا
پیروی از دشمن دون موجب رنج و عذاب
نیست ما را شوکت و عزت ، ز شر نفس خویش
زین سبب آید پیمبر بهر ارشاد و کمال
پاره ای از حکم یزدان منعکس در بین کیش
ازدواج محرمان با یکدگر ، هم در نظام
ازدواج بین آنان بود جاری و سعید
عهد ما با حق تعالی نیست همچون بندگان
عهد ما با حق تعالی عهد جان است و نهان
گفت یزدان عهد خود را در کتابش اینچنین
بندگی مختص انسان است و ایمان بر خدا
نقض گردد عهد ما با بت پرستی هر کجا
گاه بت گردد مقام و شهرت و مال و منال
آنچه گردد باعث دوری ز ایمان بر خدا
نیست زیبنده بشر را ، در پرستش جز خدا
آدمی با تزکیه قادر به تسخیر دل است
دوری از الله و دوری از معارف در بشر
آن حیل ها می کند در زندگی با روی باز
جان جانان می دهد عقل و نیاز زندگی
شکر یزدان بی حد و لازم بود بر بندگان
آدمی طغیان گر و دائم خدایی می کند
انتظار حق تعالی کوشش و سعی بشر
آدمی طغیان گر و مغرور و خود خواهی کند
آدمی دارای عقل است و کمال و اختیار
عقل را داده خدا از بهر تدبیر و امور
حق دهد ما را توان در کسب علم و معرفت
رزق و روزی بشر گردد معین با تلاش
در مراتب نیست مخلوقی به جز انسان رفیع
می شود زیبا و آسان ، این جهان با بندگی
حق بود ناظر به انسان و بود آگه ز او
عامل افسردگی در بی خدایی می شود
غره می گردد بشر بر زور بازو و توان
گر نباشد روح و جانی ، می شود مدفون بدن
دان جدایی می شود ایجاد با مرگ بشر
روح در انسان بود اصل و منیت ها ز اوست
آدمی غافل ز خویش است و مقام خود به عرش
خود شناسی بر بشر لازم بود در هر امور
علت اصلی که باعث می شود انواع شر
با خلایق میسمی دارد مدارا در خصال
اهل بیت مصطفی ، الگوی ما در هر زمان
سروده شده توسط
باسمه تعالی
از برای فهم و هم پی بردن از جود خدا
زین سبب لازم بود ، پیغمبران را در زمین
راویان حق تعالی در فلاح و زندگی
عقل ما قادر به تحلیل است در حد توان
عقل ما محدود باشد در قیاس انبیا
عقل ما قادر نباشد بر حقایق هر کجا
جلوه ی یزدان هویدا در صفات اولیاست
گفت مولا علت مبعوث گشتن در نظام
تا نباشد شبهه ای روز قیامت در میان
ارتباط حق تعالی از طریق انبیاست
تا کند تبیین و هم تشریح اسرار نظام
آخرین حجت امام است و بود از اوصیا
می کند مبعوث و می آید پیام ذوالجلال
می شود تشریح اسرار و حقایق در جهان
گر شوی تسلیم حق و هم امام و انبیا
می دهد شوکت خدا و عزت والا تو را
از طریق اولیا و سالکانی چون امام
عالم هستی و قرآن و تمام انبیا
چون پیمبر هادی عقل است و هم او رهنما
عقل نقشش در دو چیز است ، در جهان
باعمل کردن به شرع و امر یزدان بی گمان
می کند تبیین پیمبر ، راز هستی و وجود
گفت یزدان ،خلق جن و آدمی در این جهان
با کتاب و با پیمبر ، اولیا و اوصیا
دین نباشد چون سدی در رشد و هم افکار ما
سجده کن بر درگه یزدان و هم آزاده باش
عارفان بر درگه یزدان به تسبیح و دعا
انتظار حق تعالی بندگی از بندگان
خلقت عالم برای بندگان گردد پدید
عقل ها گردد شکوفا ، با هدایت ، هر کجا
دین و قرآن و نبوت می دهد ما را کمال
هر پیمبر می کند اسرار مخفی را عیان
عقل ما قادر نباشد در خصوص ماورا
باعث فهم است و تفسیر مطالب عقل ما
شعله ور گردد درون آدمی از عشق هو
هر که خواهد قرب یزدان و لقای کبریا
با بیان و با عمل گویند مردان خدا
آشکارا می شود هر مشکلی یا هر خطر
بر طرف گردد مصائب ، با تلاش و فکر و صبر
با تامل با تفکر می توان اسرار یافت
نیست بی علت که هر لحظه تفکر جان فزاست
انبیا گویند ما را در تفکر در امور
تا توانی کن تواضع بهر کسب معرفت
رشد ما در بندگی حق تعالی می شود
کن توکل بر خدا و کن عمل با روی باز
شد رسالت موجب روشنگری هم در جهان
قدرت حق را بیان و حکمت حق را بیان
حق کند اتمام حجت ، میسمی در هر زمان
این همه عذر و بهانه شد رجالی بی اساس
سروده شده توسط
باسمه تعالی
گفت صادق نقش آب و هم رطوبت در بدن
شور باشد آب چشم و مانع آلودگی است
آب شیرین در دهان و آن گوارا گشته است
تلخ باشد آب گوش و حافظ انسان ز شر
آب بینی هم خنک باشد ، برای روی و سر
شور باشد آب دریا و سبب گردد حیات
آب دریا می شود تبخیر و بالا می رود
شوری دریا نیاز آب می باشد ز گند
در مقابل آب رود است ، بس گوارا ، آن بنوش
دشت و صحرا می شود سر سبز با آب و هوا
آب باشد از دو گاز و هر یکی سوزنده است
نسبت ترکیب باشد بی نظیر و هم دقیق
گر نباشد آب جاری ، می شود ماهی تلف
در مقابل آدمی در آب می گردد هلاک
در میان گوش انسان قطره آبی حق نهاد
گر شود در گوش انسان بی جهت آن جابجا
کیست قادر ، جز خدا با این توان در زندگی ؟
رشد ما در بندگی و در تواضع منجلی است
دانه ای گندم شود چندان ، اگر کردی نهان
کسب علم و کسب تقوا و خلوص و بندگی
هر که بردارد قدم ، در راه ایزد با خلوص
بهره مندی از عنایات خدا بی حد بود
فیض حق بر دیگران و خود رسد از عشق هو
گفت مولا ، در خصوص خلقت ارض و سما
حق تعالی آگه و دارد ولایت هر مکان
باز گو گردد حقایق در ممات و هم حیات
تا بری پی بر توان و قدرت معبود خویش
روزها روشن شود ارض و بود تاریک شب
نقش زیبای فلک در شب هویدا می شود
حق کند روشن زمین و می کند غوغا به پا
نیست ما را دقتی در نقش بی پایان حق
خلقت هر چیز دارد حکمت و باشد بهین
می شکافد حق زمین را ، تا برون آید نبات
سبزی و رشد گیاهان ، از وجود آب و خاک
آن که قادر می کند سبزه برون آید ز خاک
حق شکافد هسته ی سخت گیاهان در زمین
می بری پی بر وجود ایزد قادر عیان
خلقت یک جوجه می باشد تماشایی اگر
به چه زیبا می کند مرغک نگهداری ز جان
از کجا فهمید مرغک ، نحوه ی خلق دگر
فطرت مرغک چنین باشد در کون و مکان
قطع الطاف الهی ، باعث مرگ است و میر
می شود انسان دچار لغزش و جرم و خطا
کی بشر قادر به درک است و توانا در امور
علم ما از حق بود در گردش کون و مکان
رابطین حق تعالی و بشر تحسین کنند
باز گو گردد حقایق از خدای ذوالجلال
این سبب گردد بشر را در صراط مستقیم
میسمی اسرار عالم بی حد و بی انتهاست
درس ها گیرد رجالی ، با تفکر در امور
.سروده شده توسط
باسمه تعالی
روح و جان دارد سکینه با کلام مرتضی
گفت مولا ، در کتاب است و پیام انبیا
جانشین حق شود اظهار با ذکر و نشان
تا نگردد جامعه بی هادی و یا بی امام
رشد ما در فهم دین است و حقایق از نبی
حجت حق در زمین است و چراغ و رهنما
بال و پر خواهد صعود و طی عالم بر بشر
با عمل بر شرع و احکام الهی هر زمان
سینه را لبریز بنما از حقایق در جهان
جستجو کن در کلام و در کتاب انبیا
مرکب انسان نماز است و نیایش با خدا
اوج گیری در معارف تا به سر حد یقین
حضرت آدم که آمد ، منجی ما در نخست
هست قرآن تا قیامت هادی و هم رهنما
آن بود جامع ترین و آن شود هادی ما
آمده سوی خدای بی مثال و مهربان
تا نگردد جامعه در غفلت و هم در ظلال
هر زمان باشد امام و منجی انسان ز شر
گر نباشد حجتی بهر هدایت بر زمین
با اطاعت از خدا و هم رسول و اولیا
با ریاضت ، این جهان و آن جهان از آن توست
تا توانی کن عبادت با انیس و یار خویش
هر که دارد راه قرآن و ولایت در جهان
خوش به حال مردم نیکو سرشت و حق پرست
نیست آنان را به جز تکلیف حق کاری دگر
هر که ازحق می گریزد ، می شود اندوهناک
منجی عالم بود احمد به روز واپسین
چون بهار آید ، بیاید سبزه و عیش و طرب
زنده می گردد درختان ، می شود احیا زمین
میوه های جان پذیر و نغمه های خوش نواز
نقش مر دان خدا و نقش هر پیغمبری
جهل و گمراهی شود دور و بجایش سروری
در غیاب انبیا باشد کتاب حق ملاک
سربلندی دارد و عزت ، توسل بر رسول
ظلم و گمراهی دو چندان بود در عهد نبی
زنده زنده دفن می کردند زن را بی دلیل یا قمار روی زن ها بود هم از این قبیل
می کند زهرا در این دوره حمایت از علی
سوره ی کوثر بود مختص زهرا بی گمان
او بود اول شهیده در ره قرآن و دین
هست چندین از کلام الله در بین کسان
صاحب تورات موسی باشد و دارد پیام
گفت موسی در خصوص آخرین پیک خدا
همچنین دارد بشارت از ظهور و هم قیام
می شود مبعوث احمد با صفاتی در فشان
هست انجیل مسیحا باعث احیای دین
جامعه دارد امام واحدی در یک زمان
میسمی دارد تمنا از خدای ذوالجلال
عمر ما محدود باشد ،ای رجالی بی گمان
سروده شده توسط
باسمه تعالی
به چه زیبا گفت احمد ، از وقوع کربلا
شد حسین ابن علی شمع و چراغ و رهنما
از ازل باشد چراغ و هادی مردم به خیر
در محرم می شود نور حسین ابن علی
هرکه خواهد نور او را ، ابتدا باید گزید
کشتی عشق و محبت ضامن ما در نجات
هر که خواهد راه یزدان و صراط مستقیم
هرکه دارد راه قرآن و خدا و انبیا
زندگی باشد چو کشتی ، پس به ساحل می رسد
هادی کشتی نبی است و هدایت دست اوست
بار کشتی گر شود مافوق حد و هم توان
نیست راهی جز که ریزی هر چه مازادش به آب
از درخت آموز با حذف زوائد در نهال
گر شود اصلاح افکار و عقاید در بشر
هر که راهش حق تعالی باشد و انسان شود
گر تقاضایت وصال و گر بخواهی روی دوست
غیر این باشد ، رسیدن می شود ممکن مگر؟
این تعلق ها بلا ی جان و سد باشد تو را
تا به دست آری مقام قرب حق را در طواف
قرب یزدان می ر سی و هم لقای بی مثال
خوش به حال مردم خوش سیرت و اهل رضا
نیست او را بستگی بر زرق و برق این جهان
می دهد دنیای خود را تا که آرد حق بدست
هر که باشد متقی و سالک و یکتا پرست
پس بیا عاشق ره عارف گزین در زندگی
می فریبد بندگان را با عناوین و حیل
عمر ما چون گوهر است و اندک است و با بها
بهترین گوهر بود ، عمر بشر در زندگی
آن که دارد راه شیطان در مرام و هم حسد
هر که باشد در سلوک و مخلص و هم حق پرست
کی به مقصد می رسد آن کس که خود داند صلاح
هر که باشد یاغی و طغیان گر و هم خود پرست
لذت دنیا و عقبی در معارف شد مبین
می دهد فرمان خدا بر حکم اشیا در جهان
گاه می گردد حرام و گه بود پاک و حلال
ترس باشد از فریب و غفلت مردم ز خویش
کسب روزی حرام و هم تعرض بر کسان
با تدبر در کلام و هم معانی از خدا
در مثل باشد کلام الله فانوسی عظیم
شرح و تفسیرش ضرورت دارد و دارد پیام
آیه ها باشد خلاصه ، حاوی رمز است و راز
فی المثل ، برپا شود یاد خدا ، همچون نماز
لذت دنیا بود کوتاه و می باشد حقیر
گفت مولا ، در خصوص احمد و وقت وفات
حق عطا کرده دو چندان فوق دنیا بر نبی
می رود روح نبی در عرش و در قرب خدا
هر که دارد راه قرآن و پیمبر هادی است
میسمی خواهان فضل است و کمال و معرفت
بهترین لذت رجالی ، کسب ایمان و یقین
سروده شده توسط
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۰ساعت 23:52  توسط علی رجالی
|
اهل بیت مصطفی ، الگوی ما در هر
باسمه تعالی
بر بنی آدم دهد یزدان امانت ، هم پیام
تا کند اجرا فرامین خدا را مو به مو
حق ببیند ظرف جان و وانگهی فرمان دهد
شرط لازم بر رسالت پاکی روح و روان
او بود مجری حق و امر حق بر مردمان
هر نبی در هر زمان دارای نقشی بس عظیم
بهر ارشاد است و ابلاغ رسالت هر نبی
بعثت پیغمبران احیا کند نقش بشر
پیروی از اهل بیت و همدلی با روح و جان
روح بخش است و صفای جان و هم انفاس ما
گفت مولا علت ابلاغ احکام خدا
پیروی از دشمن دون موجب رنج و عذاب
نیست ما را شوکت و عزت ، ز شر نفس خویش
زین سبب آید پیمبر بهر ارشاد و کمال
پاره ای از حکم یزدان منعکس در بین کیش
ازدواج محرمان با یکدگر ، هم در نظام
ازدواج بین آنان بود جاری و سعید
عهد ما با حق تعالی نیست همچون بندگان
عهد ما با حق تعالی عهد جان است و نهان
گفت یزدان عهد خود را در کتابش اینچنین
بندگی مختص انسان است و ایمان بر خدا
نقض گردد عهد ما با بت پرستی هر کجا
گاه بت گردد مقام و شهرت و مال و منال
آنچه گردد باعث دوری ز ایمان بر خدا
نیست زیبنده بشر را ، در پرستش جز خدا
آدمی با تزکیه قادر به تسخیر دل است
دوری از الله و دوری از معارف در بشر
آن حیل ها می کند در زندگی با روی باز
جان جانان می دهد عقل و نیاز زندگی
شکر یزدان بی حد و لازم بود بر بندگان
آدمی طغیان گر و دائم خدایی می کند
انتظار حق تعالی کوشش و سعی بشر
آدمی طغیان گر و مغرور و خود خواهی کند
آدمی دارای عقل است و کمال و اختیار
عقل را داده خدا از بهر تدبیر و امور
حق دهد ما را توان در کسب علم و معرفت
رزق و روزی بشر گردد معین با تلاش
در مراتب نیست مخلوقی به جز انسان رفیع
می شود زیبا و آسان ، این جهان با بندگی
حق بود ناظر به انسان و بود آگه ز او
عامل افسردگی در بی خدایی می شود
غره می گردد بشر بر زور بازو و توان
گر نباشد روح و جانی ، می شود مدفون بدن
دان جدایی می شود ایجاد با مرگ بشر
روح در انسان بود اصل و منیت ها ز اوست
آدمی غافل ز خویش است و مقام خود به عرش
خود شناسی بر بشر لازم بود در هر امور
علت اصلی که باعث می شود انواع شر
با خلایق میسمی دارد مدارا در خصال
اهل بیت مصطفی ، الگوی ما در هر زمان
سروده شده توسط
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۰ساعت 11:48  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
گفت مولا در خصوص خلقت انسان چنین
حق دهد فرمان ملائک را به سجده بر بشر
گفت یزدان بر ملائک ، نقش انسان را چنین
بر ملائک ، حق بگوید ، در خصوص آدمی
می کند شیطان خطایی از پیام ذوالجلال
می کند از سجده پرهیز و تمرد می کند
گر چه شیطان بود عابد ، قبل خلق آدمی
حق دهد فرصت به شیطان و بماند در جهان
دور می گردد ز نور و هم خدای لایزال
سجده کردن چون خلایق نیست در عرف و نفر
سجده ی جن و ملک مخفی ز ما در عالم است
شد حسادت بر بشر ، از سوی شیطان لعین
کید شیطان گشت پیروز و دهد انسان فریب
شیطنت ها می زند آسیب بر روح و روان
حق دهد یک فرصتی بر آدم از اعمال زشت
حق نهاده توبه را از بهر ما در زندگی
در جوار حق شدن، تسلیم شرط حاکم است
روح و جان یاغی بود، کی می توان تسلیم کرد؟
گفت شیطان من ز آتش باشم و انسان ز خاک
آدمی چون رانده شد ، کی مى شود تعلیم کرد؟
باعث تفکیک خوب و بد شود شیطان هر آن
شعله ور گردد هوای جان و انفاس پلید
وسوسه آتش زند بر جان و بر انفاس ما
گر شود امیال دون ظاهر ، برای کسب مال
سالها خواهد زمان تا یک نفر یابی چو دوست
دان که میزان تاسی از شیاطین بر بشر
راه کج برگشت دارد با تبری از خلاف
حق دهد جان بر عصایی تا بگردد اژدها
جسم خاکی هم چنین شد ، در پی امر خدا
حق بود دلسوز مخلوق و خدا باشد حبیب
زندگی دارد مصائب ، سختی و هم مشکلات
آزمایش های گوناگون شود انسان هر آن
آنقدر گردون کند بالا و پائین آدمی
خوش به حال مردم خوش طینت و هم مهربان
نقش شیطان در گناهان واضح است و هم عیان
نقش شیطان همچو غربال است در هر ماجرا
رشد ما در نفی شیطان است و انفاس پلید
می شود نزدیک شیطان ، با روش های زیاد
دشمن انسان قوی و بی مهابا در نبرد
وسوسه شد عامل شک و فریب آدمی
کن جهاد اکبر و آماده شو بهر جدال
می کند ایجاد شک و می دهد ما را فریب
عامل رشد است شیطان ، از برای سالکان
تا توانی پیشه کن تقوا و جان را بیمه کن
دان طریق صالحان ما را به بالا می برد
میسمی خواهد عنایت هم سعادت از خدا
سجده کن جانا رجالی بر خدای بی مثال
سروده شده توسط
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم مرداد ۱۴۰۰ساعت 15:52  توسط علی رجالی
|
گفت پیغمبر به مولا ای امیرالمومنین
این کلام احمد است در حج آخر بهر ما
بر ملائک در سما و بر خلایق در زمین
این لقب مخصوص حضرت باشد و از کبریاست
دیده شد در عرش و معراج نبی نام علی
نیست بی علت که آید در اذان شیعیان
یک دهه باشد ولایت ، عید قربان تا غدیر
عید قربان ، عید پاکی درون از هر خطاست
طرد هر ظلم و گناه و غفلتی در این جهان
دین برد ما را به راه انبیا و سالکان
کسب روزی حلال و رزق پاک آدمی
چارده معصوم عالم از خلایق در جهان
لطف حق را بین به دامان امام و انبیا
با توسل با تدبر در کلام اوصیا
گر چه دارد مشکلات و معضلاتی بین راه
علم آنان از خدا و منجلی بر هر بشر
آدمی افزون طلب باشد ، به شهوت های خویش
خواست های آدمی محدود نبود در نظام
حق کند تامین نیاز جن و انسان و ملک
حق نهاده فطرت پاک و غرایض در بشر
باعث احساس انسان است ، درد و هر خطر
حق دهد انواع حس و چشم بینا در جهان
ذهن ها تصویر سازد از حقایق با بصر
می کند ترسیم و بیند عالم از اقصی نقاط
نیست پایانی برای این جهان و کهکشان
بلکه جوید علت و اسرار عالم تام تام
کنجکاوی باعث کشف حقایق می شود
دایما دنبال حق جویی و هم حق خواهی است
حق کند ما را توانا در تخیل ، حافظه
بلکه یابد راز هستی در زمین و آسمان
هر چه دانش می شود افزون ، دهد ما را نشاط
نیست سیری در مقام و قدرت و مال و منال
هست شهوت لازم و باشد درون ما همی
هر چه می گردد فزون علم و به بالا می رویم
قدرت انسان عظیم است و ثریا می رود
دیده گردد کهکشان ها ، دیده گردد ریز ریز
آدمی قادر شود بر عمق خاک و در زمین
عقل می گردد شکوفا در پی علم و تلاش
با تفکر کردن و پی بردن از علم جهان
روح انسان بس لطیف است و بود افزون طلب
ابتدا تشکیل گردد جسم خاکی در جهان
گفت مولا مدتی بگذشت تا روحی دمید
گر چه در ظاهر بشر همسان و در خلقت یکیست
چار امزاج است در انسان و دارد برتری
مردم دنیا چنین خلق و خصایل را شمول
عده ای خون گرم و خوش اخلاق در ذکر و خصال
خلق و خوی و گفتن و رفتار مردم در جهان
در مقابل عده ای پر جنب جوش و با تلاش
میسمی مسرور از شرح وقایع در غدیر
معرفت همراه علم و حکمت مولا نکوست
سروده شده توسط
+ نوشته شده در پنجشنبه هفتم مرداد ۱۴۰۰ساعت 0:7  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
گفت مولا در خصوص خلقت انسان چنین
ابتدا گردد ملائک خلق و بعدا آدمی
می شود مخلوط خاک نرم و شور و هم غنی
می شود مرطوب خاک و جسم خاکی هم پدید
شد مفاصل بعد آن تشکیل با اشکال آن
جز جز جسم ما گردد به اذن حق پدید
اولین انسان شود ایجاد ، بی امر نکاح
بار دیگر در قیامت هم ببینی مردمان
می کنم افعال انسان و ملائک را بیان
دان ملائک مستقر در عالم عرش و سما
عقل باشد در ملائک ، همچو انسان در جهان
هر ملک باشد به دور از شهوت و غفلت همی
معصیت باشد به دور از هر ملک در آسمان
چون ملائک نزد حق دارا ی عزند و کمال
عقل آنان کامل است و جملگی دور از خطا
هر ملک را صاحب عقل و خیار و انتخاب
نیست آنان را چو انسان ، خستگی ها در امور
نیست امکان ، آدمی را بر حضور همزمان
در مقابل می شود دیده ملک در روزگار
بر خلاف آدمی ، باشد ملک در هر کجا
نیست مانع در عبادت با خدای ذوالکرام
نیست حیوان را چو انسان صاحب ادراک و هوش
آدمی دارای عقل است و غرایض بی شمار
گر شود غالب به نفس و عقل خود گردد فزون
جایگاه آدمی مافوق تصویر است و فکر
می رسد انسان مقامش تا شهیدان خدا
آدمی گردد ورای هر ملک در معرفت
هر ملک باشد مجرد ، نیست او را شهوتی
امر حق اجرا کند در عالم بالا و پست
دان ملک باشد مطیع محض یزدان و امین
نزد ابراهیم آید یک ملک با امر هو
با فرشته می کند دیدار مریم در زمین
جایگاه آدمی باشد رفیع و نی که فرش
هر ملک دارد صفاتی هم وظایف در نظام
عده ای مشغول تسبیح و عبادت در رکوع
سجده ها باشد مداوم ، در گروه دیگری
می شود تامین نیاز آب حیوان و گیاه
می شود تبخیر آب و بر زمین بارد همی
در حقیقت می توان گفتا وجود هر بشر
کل عالم می شود نابود و می گردد خراب
گر شود روح بشر افروز و باشد بندگی
علم باشد دائما در حال تغییر نظر
دل شکوفا می شود با دین و هم با بندگی
آدمی هر گز نگردد سیر با طی زمان
گر شود دلها شکوفا ، عالم معنا روی
عقل ما محدود باشد ، در نظام و در مقام
میسمی دارد تمنا از خدای ذوالجلال
ای رجالی ، کن اطاعت از خدا بی چون و چند
سروده شده توسط
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۰ساعت 15:41  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
منشا تشکیل عرش و هستی و کون و مکان
بین تشابه ها میان این جهان و خلق ما
باعث ایجاد هستی می شود آب حیات
نحوی تشکیل انسان و جهان در ابتدا
بهترین باشد میان خلق عالم آدمی
جان ما از پرتوی خورشید دل ها هر زمان
هدیه ی آنان کتاب است و بیان معرفت
با تاسی از مرام و خلق و خوی اولیا
حق تجلی می کند در عالم و هم انبیا
بهره مندی از خصایل در امیر المومنین
تا توانی بهره ها جو از کتاب مرتضی
گفت حضرت نحوه ی ایجاد و نقش آسمان
می کند تبیین جهان را ، نور یزدان مرتضی
این نگاه واقعی باشد به عرش و هم سما
با تکان های شدید و هم تلاطم های آب
می شود هفت آسمان تشکیل با اذن خدا
هست اول آسمان همسان سدی در فضا
آب باشد در تلاطم ، لیک می گردد مهار
باد می باشد قلم در دست نقاشی علیم
امر یزدان بر ملائک می شود اجرا هر آن
ابرها گردد فشرده ، در پی بادی شدید
باد ها دارد تنوع در زمین و کهکشان
می شود گلها شکوفا ، می کند گرده فشان
خون شود جاری درون جسم حیوان و بشر
جنب و جوش آب دریا می شود از سوی باد
نطفه باشد قطره آبی ، باعث خلق بشر
آب رنگ و بوم و نقاش است کافی بر نگار
آنچه یزدان می نگارد همره عشق است و جان
به چه زیبا می کند خلق و چه دقت ها شود
در مثل گویند حق را چون که نقاشی عظیم
کی توان بخشید روحی بر تصاویر بشر
گفت باقر ، در خصوص هستی و ایجاد آن
آب ها در خلق انسان و جهان یکرنگ نیست
می شود بر پا فضایی بهر مخلوق خدا
می شود ایجاد خورشید و زمین و هم کرات
در قیاس کوچکش در خلق انسان هم نگر
با گذشت روز و ماه و رشد کودک همچنان
من تصور می کنم آب حیات معنوی
لیک انسان می شود تشکیل از آب حیات
من تصور می کنم چندین جهان اندر جهان
بین رحم دنیای طفل است و بود خود عالمی
چون اجل آید ، رود انسان به سوی کردگار
عالم آخر قیامت باشد و وقت حساب
شعر زیبا می شود ، با جابجایی در لغات
گر شود الهام شعری بر ضمیر و بر بشر
خوش به حال شاعر خوش ذوق و هم اهل ثنا
این جهان دارای نظم است و حیاتی بی گمان
نام حق باشد مصور ، او کند عالم به پا
میسمی ، نقاش عالم بی نظیر است و عظیم
حق بود جانا رجالی ، هم خبیر و هم بصیر
سروده شده توسط
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۰ساعت 19:26  توسط علی رجالی
|
فرازهایی از نهج البلاغه
جمع اضداد است عالم ، حق کنار هم نهد
بین نمک را از دو سم تشکیل می گردد ولی
آب گردد باعث رشد و حیات هر کسی
باعث احیای خاک است و نیاز زندگی
گر شود مخلوط خاک و آب کافی در زمین
آدمی تشکیل گردد از هوا و آب و خاک
خلق انسان بستگی دارد به یزدان ، نی بشر
اذن حق لازم بود در خلق انسان یا ممات
نقش ما باشد وسیله ، در حیات آدمی
نقش مادر بس عظیم است و بود افضل ز مرد
حق به وقتش می دهد انجام ، حاجات بشر
گاه می گردد به تعویق و گهی هم مستجاب
لیک انسان زود خواهد ، حاجتش را در نیاز
گل شود باز و شود خوش بوی در فصل بهار
چون زمستان می رسد ، اشجار می گردد به خواب
گر شود تاخیر در امر و شود حاجت به دور
در مقابل گر شود او لحظه ای حاجت روا
انتظار مردمان در خلق انسان هر زمان
حق کند تعیین زمان خلق هر کس بی گمان
جسم ما بیمار گردد ، روح ما هم رستنی است
گر بدن قادر به حمل روح ناگردد همی
گر شود هر یک ز اعضای بدن در انفعال
تابع محض ولایت باش ، نی انفاس دون
باش قانع در امور دنیوی ، آزاده باش
شد تجلی هر صفت غالب به یک جنبنده ای
این جهان در اختیار آدمی باشد هر آن
حق کند تبیین برای خلق انسان در نظام
در گیاهان بین شفا و در درختان میوه ها
در صفات و در غرایض بین تمایزهای آن
چابکی در اسب باشد ، کودنی هم در خر است
نقش هر یک از خلایق شد مشخص در حیات
می کند جلوه صفاتی از خدا در خلق ما
زین سبب گویند وجه الله آنان هر کدام
آدمی را آدمیت می کند زیبا صفات
گر بود دل ها به هم نزدیک در اقصی نقاط
خوش به حال مردم اهل کمال و منزلت
چون خدا باشد علیم و آگه از قبل است و بعد
هر که امر حق کند اجرا ، در کون و مکان
می نماید حق تعالی بر قلوب و بر زبان
می کند جاری به ذهن آدمی را کردگار
شادی روح و روان حاصل شود با قرب جان
تا توانی بهره جو از اهل بیت و انبیا
چارده نور الهی همچو خورشیدی عیان
فیض آنان می کند روشن دل و افکار ما
صبر و ایمان و کمک بر مردم و هم ماندگان
توصیه گردد به صبر و هم تحمل در امور
تا توانی کن کمک بر مردم و بیچارگان
دان که ایمان و یقین بر انبیا و کردگار
میسمی دارد تلاش و تکیه گاهش هم خدا
کن توکل بر خدا جانا رجالی در امور
سروده شده توسط
باسمه تعالی
منشا تشکیل عرش و هستی و کون و مکان
بین تشابه ها میان این جهان و خلق ما
باعث ایجاد هستی می شود آب حیات
نحوی تشکیل انسان و جهان در ابتدا
بهترین باشد میان خلق عالم آدمی
جان ما از پرتوی خورشید دل ها هر زمان
هدیه ی آنان کتاب است و بیان معرفت
با تاسی از مرام و خلق و خوی اولیا
حق تجلی می کند در عالم و هم انبیا
بهره مندی از خصایل در امیر المومنین
تا توانی بهره ها جو از کتاب مرتضی
گفت حضرت نحوه ی ایجاد و نقش آسمان
می کند تبیین جهان را ، نور یزدان مرتضی
این نگاه واقعی باشد به عرش و هم سما
با تکان های شدید و هم تلاطم های آب
می شود هفت آسمان تشکیل با اذن خدا
هست اول آسمان همسان سدی در فضا
آب باشد در تلاطم ، لیک می گردد مهار
باد می باشد قلم در دست نقاشی علیم
امر یزدان بر ملائک می شود اجرا هر آن
ابرها گردد فشرده ، در پی بادی شدید
باد ها دارد تنوع در زمین و کهکشان
می شود گلها شکوفا ، می کند گرده فشان
خون شود جاری درون جسم حیوان و بشر
جنب و جوش آب دریا می شود از سوی باد
نطفه باشد قطره آبی ، باعث خلق بشر
آب رنگ و بوم و نقاش است کافی بر نگار
آنچه یزدان می نگارد همره عشق است و جان
به چه زیبا می کند خلق و چه دقت ها شود
در مثل گویند حق را چون که نقاشی عظیم
کی توان بخشید روحی بر تصاویر بشر
گفت باقر ، در خصوص هستی و ایجاد آن
آب ها در خلق انسان و جهان یکرنگ نیست
می شود بر پا فضایی بهر مخلوق خدا
می شود ایجاد خورشید و زمین و هم کرات
در قیاس کوچکش در خلق انسان هم نگر
با گذشت روز و ماه و رشد کودک همچنان
من تصور می کنم آب حیات معنوی
لیک انسان می شود تشکیل از آب حیات
من تصور می کنم چندین جهان اندر جهان
بین رحم دنیای طفل است و بود خود عالمی
چون اجل آید ، رود انسان به سوی کردگار
عالم آخر قیامت باشد و وقت حساب
شعر زیبا می شود ، با جابجایی در لغات
گر شود الهام شعری بر ضمیر و بر بشر
خوش به حال شاعر خوش ذوق و هم اهل ثنا
این جهان دارای نظم است و حیاتی بی گمان
نام حق باشد مصور ، او کند عالم به پا
میسمی ، نقاش عالم بی نظیر است و عظیم
حق بود جانا رجالی ، هم خبیر و هم بصیر
سروده شده توسط
باسمه تعالی
گفت مولا در خصوص خلقت انسان چنین
ابتدا گردد ملائک خلق و بعدا آدمی
می شود مخلوط خاک نرم و شور و هم غنی
می شود مرطوب خاک و جسم خاکی پدید
شد مفاصل بعد آن تشکیل با اشکال آن
جز جز جسم ما گردد به اذن حق پدید
اولین انسان شود ایجاد ، بی امر نکاح
بار دیگر در قیامت هم ببینی مردمان
می کنم افعال انسان و ملائک را بیان
دان ملائک مستقر در عالم عرش و سما
عقل باشد در ملائک ، همچو انسان در جهان
هر ملک باشد به دور از شهوت و غفلت همی
معصیت باشد به دور از هر ملک در آسمان
چون ملائک نزد حق دارا ی عزند و کمال
عقل آنان کامل است و جملگی دور از خطا
هر ملک را صاحب عقل و خیار و انتخاب
نیست آنان را چو انسان ، خستگی ها در امور
نیست امکان ، آدمی را بر حضور همزمان
در مقابل می شود دیده ملک در روزگار
بر خلاف آدمی ، باشد ملک در هر کجا
نیست مانع در عبادت با خدای ذوالکرام
نیست حیوان را چو انسان صاحب ادراک و هوش
آدمی دارای عقل است و غرایض بی شمار
گر شود غالب به نفس و عقل خود گردد فزون
جایگاه آدمی مافوق تصویر است و فکر
می رسد انسان مقامش تا شهیدان خدا
آدمی گردد ورای هر ملک در معرفت
هر ملک باشد مجرد ، نیست او را شهوتی
امر حق اجرا کند در عالم بالا و پست
دان ملک باشد مطیع محض یزدان و امین
نزد ابراهیم آید یک ملک با امر هو
با فرشته می کند دیدار مریم در زمین
جایگاه آدمی باشد رفیع و نی که فرش
هر ملک دارد صفاتی هم وظایف در نظام
عده ای مشغول تسبیح و عبادت در رکوع
سجده ها باشد مداوم ، در گروه دیگری
می شود تامین نیاز آب حیوان و گیاه
می شود تبخیر آب و بر زمین بارد همی
در حقیقت می توان گفتا وجود هر بشر
کل عالم می شود نابود و می گردد خراب
گر شود روح بشر افروز و باشد بندگی
علم باشد دائما در حال تغییر نظر
دل شکوفا می شود با دین و هم با بندگی
آدمی هر گز نگردد سیر با طی زمان
گر شود دلها شکوفا ، عالم معنا روی
عقل ما محدود باشد ، در نظام و در مقام
میسمی دارد تمنا از خدای ذوالجلال
ای رجالی ، کن اطاعت از خدا بی چون و چند
سروده شده توسط
گفت پیغمبر به مولا ای امیرالمومنین
این کلام احمد است در حج آخر بهر ما
بر ملائک در سما و بر خلایق در زمین
این لقب مخصوص حضرت باشد و از کبریاست
دیده شد در عرش و معراج نبی نام علی
نیست بی علت که آید در اذان شیعیان
یک دهه باشد ولایت ، عید قربان تا غدیر
عید قربان ، عید پاکی درون از هر خطاست
طرد هر ظلم و گناه و غفلتی در این جهان
دین برد ما را به راه انبیا و سالکان
کسب روزی حلال و رزق پاک آدمی
چارده معصوم عالم از خلایق در جهان
لطف حق را بین به دامان امام و انبیا
با توسل با تدبر در کلام اوصیا
گر چه دارد مشکلات و معضلاتی بین راه
علم آنان از خدا و منجلی بر هر بشر
آدمی افزون طلب باشد ، به شهوت های خویش
خواست های آدمی محدود نبود در نظام
حق کند تامین نیاز جن و انسان و ملک
حق نهاده فطرت پاک و غرایض در بشر
باعث احساس انسان است ، درد و هر خطر
حق دهد انواع حس و چشم بینا در جهان
ذهن ها تصویر سازد از حقایق با بصر
می کند ترسیم و بیند عالم از اقصی نقاط
نیست پایانی برای این جهان و کهکشان
بلکه جوید علت و اسرار عالم تام تام
کنجکاوی باعث کشف حقایق می شود
دایما دنبال حق جویی و هم حق خواهی است
حق کند ما را توانا در تخیل ، حافظه
بلکه یابد راز هستی در زمین و آسمان
هر چه دانش می شود افزون ، دهد ما را نشاط
نیست سیری در مقام و قدرت و مال و منال
هست شهوت لازم و باشد درون ما همی
هر چه می گردد فزون علم و به بالا می رویم
قدرت انسان عظیم است و ثریا می رود
دیده گردد کهکشان ها ، دیده گردد ریز ریز
آدمی قادر شود بر عمق خاک و در زمین
عقل می گردد شکوفا در پی علم و تلاش
با تفکر کردن و پی بردن از علم جهان
روح انسان بس لطیف است و بود افزون طلب
ابتدا تشکیل گردد جسم خاکی در جهان
گفت مولا مدتی بگذشت تا روحی دمید
گر چه در ظاهر بشر همسان و در خلقت یکیست
چار امزاج است در انسان و دارد برتری
مردم دنیا چنین خلق و خصایل را شمول
عده ای خون گرم و خوش اخلاق در ذکر و خصال
خلق و خوی و گفتن و رفتار مردم در جهان
در مقابل عده ای پر جنب جوش و با تلاش
میسمی مسرور از شرح وقایع در غدیر
معرفت همراه علم و حکمت مولا نکوست
سروده شده توسط
باسمه تعالی
گفت مولا در خصوص خلقت انسان چنین
حق دهد فرمان ملائک را به سجده بر بشر
گفت یزدان بر ملائک ، نقش انسان را چنین
بر ملائک ، حق بگوید ، در خصوص آدمی
می کند شیطان خطایی از پیام ذوالجلال
می کند از سجده پرهیز و تمرد می کند
گر چه شیطان بود عابد ، قبل خلق آدمی
حق دهد فرصت به شیطان و بماند در جهان
دور می گردد ز نور و هم خدای لایزال
سجده کردن چون خلایق نیست در عرف و نفر
سجده ی جن و ملک مخفی ز ما در عالم است
شد حسادت بر بشر ، از سوی شیطان لعین
کید شیطان گشت پیروز و دهد انسان فریب
شیطنت ها می زند آسیب بر روح و روان
حق دهد یک فرصتی بر آدم از اعمال زشت
حق نهاده توبه را از بهر ما در زندگی
در جوار حق شدن، تسلیم شرط حاکم است
روح و جان یاغی بود، کی می توان تسلیم کرد؟
گفت شیطان من ز آتش باشم و انسان ز خاک
آدمی چون رانده شد ، کی مى شود تعلیم کرد؟
باعث تفکیک خوب و بد شود شیطان هر آن
شعله ور گردد هوای جان و انفاس پلید
وسوسه آتش زند بر جان و بر انفاس ما
د
گر شود امیال دون ظاهر ، برای کسب مال
سالها خواهد زمان تا یک نفر یابی چو دوست
دان که میزان تاسی از شیاطین بر بشر
راه کج برگشت دارد با تبری از خلاف
حق دهد جان بر عصایی تا بگردد اژدها
جسم خاکی هم چنین شد ، در پی امر خدا
حق بود دلسوز مخلوق و خدا باشد حبیب
زندگی دارد مصائب ، سختی و هم مشکلات
آزمایش های گوناگون شود انسان هر آن
آنقدر گردون کند بالا و پائین آدمی
خوش به حال مردم خوش طینت و هم مهربان
نقش شیطان در گناهان واضح است و هم عیان
نقش شیطان همچو غربال است در هر ماجرا
رشد ما در نفی شیطان است و انفاس پلید
می شود نزدیک شیطان ، با روش های زیاد
دشمن انسان قوی و بی مهابا در نبرد
وسوسه شد عامل شک و فریب آدمی
کن جهاد اکبر و آماده شو بهر جدال
می کند ایجاد شک و می دهد ما را فریب
می کند ایجاد شک و می دهد ما را فریب
این حیات دنیوی پرگشته از انواع دام
عامل رشد است شیطان ، از برای سالکان
تا توانی پیشه کن تقوا و جان را بیمه کن
دان طریق صالحان ما را به بالا می برد
میسمی خواهد عنایت هم سعادت از خدا
سجده کن جانا رجالی بر خدای بی مثال
سروده شده توسط
+ نوشته شده در یکشنبه بیستم تیر ۱۴۰۰ساعت 11:23  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
جمع اضداد است عالم ، حق کنار هم نهد
بین نمک را از دو سم تشکیل می گردد ولی
آب گردد باعث رشد و حیات هر کسی
باعث احیای خاک است و نیاز زندگی
گر شود مخلوط خاک و آب کافی در زمین
آدمی تشکیل گردد از هوا و آب و خاک
خلق انسان بستگی دارد به یزدان ، نی بشر
اذن حق لازم بود در خلق انسان یا ممات
نقش ما باشد وسیله ، در حیات آدمی
نقش مادر بس عظیم است و بود افضل ز مرد
حق به وقتش می دهد انجام ، حاجات بشر
گاه می گردد به تعویق و گهی هم مستجاب
لیک انسان زود خواهد ، حاجتش را در نیاز
گل شود باز و شود خوش بوی در فصل بهار
چون زمستان می رسد ، اشجار می گردد به خواب
گر شود تاخیر در امر و شود حاجت به دور
در مقابل گر شود او لحظه ای حاجت روا
انتظار مردمان در خلق انسان هر زمان
حق کند تعیین زمان خلق هر کس بی گمان
جسم ما بیمار گردد ، روح ما هم رستنی است
گر بدن قادر به حمل روح ناگردد همی
گر شود هر یک ز اعضای بدن در انفعال
تابع محض ولایت باش ، نی انفاس دون
باش قانع در امور دنیوی ، آزاده باش
شد تجلی هر صفت غالب به یک جنبنده ای
این جهان در اختیار آدمی باشد هر آن
حق کند تبیین برای خلق انسان در نظام
در گیاهان بین شفا و در درختان میوه ها
در صفات و در غرایض بین تمایزهای آن
چابکی در اسب باشد ، کودنی هم در خر است
نقش هر یک از خلایق شد مشخص در حیات
می کند جلوه صفاتی از خدا در خلق ما
زین سبب گویند وجه الله آنان هر کدام
آدمی را آدمیت می کند زیبا صفات
گر بود دل ها به هم نزدیک در اقصی نقاط
خوش به حال مردم اهل کمال و منزلت
چون خدا باشد علیم و آگه از قبل است و بعد
هر که امر حق کند اجرا ، در کون و مکان
می نماید حق تعالی بر قلوب و بر زبان
می کند جاری به ذهن آدمی را کردگار
شادی روح و روان حاصل شود با قرب جان
تا توانی بهره جو از اهل بیت و انبیا
چارده نور الهی همچو خورشیدی عیان
فیض آنان می کند روشن دل و افکار ما
صبر و ایمان و کمک بر مردم و هم ماندگان
توصیه گردد به صبر و هم تحمل در امور
تا توانی کن کمک بر مردم و بیچارگان
دان که ایمان و یقین بر انبیا و کردگار
میسمی دارد تلاش و تکیه گاهش هم خدا
کن توکل بر خدا جانا رجالی در امور
سروده شده توسط
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم تیر ۱۴۰۰ساعت 14:31  توسط علی رجالی
|
مثنوی ۲۵ ارتباط وجود و موجود
خلق ما و کل عالم از خدا گردد ظهور
حق وجود مطلق است و خالق هستی خداست
یک اثر از خالق و مخلوق او گردد پدید
عاملی دیگر برای جنب و جوش مردمان
نور باشد همچو روح و از خدای کبریاست
روح باشد مظهر پاکی و چون جان بشر
در حقیقت نایب حق باشد و قرب وجود
نقش آن در زندگی باشد حیاتی بی گمان
تکیه گاه آدمی روح است و آن مجهول ماست
قرب حق مقدور گردد با نیایش با دعا
آدمی را می توان با خلق و خوی اش هم شناخت
حق بود قیوم و عالم پرتوش دارد قیام
حق شناسی ، با صفات حق تعالی در امور
ذهن ما خالی شود از فکر و از اعمال خویش
نقش حق باشد چنین در هستی و هم در کرات
گفت مولا در خصوص خلقت عالم چنین
خلق ما و کل عالم از خدا گردد ظهور
حق وجود مطلق است و خالق هستی خداست
یک اثر از خالق و مخلوق او گردد پدید
نیست حق را این چنین در بدو ایجاد و وجود
جنس حق با جنس ما باشد دوگانه در وجود
می کند تفسیر مولا ، بود حق را هر زمان
این تصور را که حق با ما بود در هر زمان
روح باشد عاملی بهر وجود و هم حیات
عاملی دیگر برای جنب و جوش مردمان
نور باشد همچو روح و از خدای کبریاست
روح باشد مظهر پاکی و چون جان بشر
در حقیقت نایب حق باشد و قرب وجود
نقش آن در زندگی باشد حیاتی بی گمان
تکیه گاه آدمی روح است و آن مجهول ماست
قرب حق مقدور گردد با نیایش با دعا
آدمی را می توان با خلق و خوی اش هم شناخت
روح باشد مبدا هستی ما روی زمین
آدمی زیبنده گردد با کمال و هم صفات
از صفات حق تعالی ، شد عیان اهداف هو
حق بود قیوم و عالم پرتوش دارد قیام
حق شناسی ، با صفات حق تعالی در امور
ذهن ما خالی شود از فکر و از اعمال خویش
نقش حق باشد چنین در هستی و هم در کرات
حق بصیر است و بود بینا ز پیش و هم کنون
حق بداند راه خوشبختی ما را ، هر زمان
حق بود مافوق هر چیز و کند ما را نظر
قبل و بعد هر پدیده حق بداند از وجود
بهترین راه هدایت را کند تبیین خدا
هر که دارد راه یزدان در مرام و زندگی
در دو دنیا سربلند است و عزیز و بی ریا
راه یزدان در کتاب است و بود آن رهنما
باعمل کردن به آیات خدا و فهم آن
هر که خواهد رشد بی پایان خود را هر کجا
بیمه سازد راه آنان بندگان را بی درنگ
کاخ و ویلا کی دهد ، آرامش روح و روان
می دهد آسایش و لذت امور دنیوی
هر که باشد در پناه جان جانان ، کردگار
می رهد آرامشت با رفتن اقوام خویش
کن مناجات و عبادت با خدا و بندگی
این جهان را حق تعالی می کند انشا ولی
دانش ما از حقایق باشد و گردد بیان
کس نکرده بر خدا املا و او بر پا کند
بهر ایجاد اثر ، ما را نباشد چاره ای
حق مبرا از بشر در خلق عالم هر زمان
نیست چون انسان، تفکر یا که تدبیر نظام
گفت مولا در خصوص خلقت عالم چنین
علت خلق جهان ، مافوق علت های ماست
چون قیاس حق به انسان ناروا و آن خطاست
میسمی خواهان عشق و معرفت از کبریاست
دل اسیر شهوت و نفس و گناه بی حد است
سروده شده توسط
+ نوشته شده در پنجشنبه دهم تیر ۱۴۰۰ساعت 10:27  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
نقش حق در زندگی چون نور باشد در جهان
حق نباشد قابل تصویر در اذهان و جسم
دان صفاتی از خدا نازل شود بر بندگان
این تصور را که حق چون مادران مهربان
دان خدا مافوق ذهن است و تصور در جهان
جهل انسان ، باور بی جاست در فهم درست
ظرف جان را پر کن از ظرف خدا در معرفت
دان خدا روزی رسان است و کند تامین تو را
فرد عاشق می کند جان را فدا در راه دوست
هر کسی دارد در این دنیا رفیق و هم زبان
می کند در حد اعلا کوشش و جان می دهد
گشت مولا عاشق یزدان پاک و کبریا
می کند تبیین خدا را ، در صفات و عز او
خوش به حال عاشقان حق تعالی در جهان
هر که بشناسد خدا را با دل و هم معرفت
سعی حضرت دادن فهم صحیح کردگار
او بود شمعی که روشن می کند اذهان ما
چون بشر دارای عقل است و تصور در امور
در مقابل بین ملائک ، در عبادت یا ثنا
نیست خبط و یا خطایی چون بشر روی زمین
زین سبب پیغمبران را می کند دعوت خدا
این صفات دنیوی زائیده ی افکار ماست
چون خدا دارد احاطه بر بشر ، کل جهان
حق مبرا از تعابیر غلط در ذهن ما
می کند تبیین چه زیبا نقش یزدان را علی
طرح انواع سوالات از وجود و از خدا
چون خدا بر کل عالم می کند فرماندهی
گفت صادق ، نیست جایی در زمین و کهکشان
حق تعالی ناظر و شاهد بود در هر زمان
تک تک سلول ها دارد حیات و هم ممات
گشت مولا عاشق یزدان پاک کبریا
می نماید حق تعالی را علی آنگونه هست
عاشقان مشتاق دیدار خدا و هم نشاط
نقش حق باشد عظیم و گشته پنهان از نظر
نیست مثل و نیست خالق از برای ذوالجلال
لحظه ای گردد بشر بر حال خود در زندگی
گر شود خارج حیات و گر شود عمرت تمام
این جهان را کن تصور هم چو یک جسم بشر
حق تجلی می کند در عالم و هم در نبی
می کند نازل پیام و آن شود فهمش عیان
کل هستی در نظام و تحت امر حق نهفت
وصف بی پایان نمی گردد بیان با عقل ما
حق بود مخفی ز دید و ذهن انسان هر زمان
حق نمی گردد تصور در علی یا هر بشر
عده ای در اشتباه و ذهن ما اندر خطاست
حق شده تشبیه بر نور و خدا کرده بیان
نیست ثابت حق تعالی در مکان و در زمان
نور باعث می شود دیدار ما را هر مکان
میسمی خواهان راه و مشی مولا مر تضاست
جان فدای حق نما ،جانا رجالی با عمل
سروده شده توسط
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۰ساعت 21:30  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
تابش نور خدا مقدور می گردد ز دین
آنچه باعث می شود آرامشت ، یاد خداست
نور حق بر دل بتابد ، موجب آرامش است
آنچه باعث می شود آرامش ما را هر آن
کوه ها گیرند لرزه از زمین با اصطکاک
قسمتی از کوه باشد در زمین و در خفا
نقش دین و انبیا چون کوه باشد در زمین
دین بود چون پنجره بر روی دیوار برون
در حقیقت ، اعتلای ما ز دین است و ولا
جسم ما دارای حس است و جوارح در درون
دین کند تاثیر بر هر یک ز اعضای بدن
خلق و خوی ما کند تاثیر از احکام دین
دین بود مجموعه ای از باور و اخلاق و کیش
می شود ابلاغ سوی اوصیا و انبیا
جهل باشد همره ما همچو سایه بی امان
انبیا رابط میان مردم و یکتا امید
گفت مولا ، حق شناسی ابتدای فهم ماست
غیر از این باشد ،کنی تقلید بر دین خودت
حق شناسی باعث اصلاح در اخلاق ماست
سعی ما باشد هماره باور حق ، نی قبول
باور یزدان کند محکم عقاید ، دلرباست
فرد مخلص ، معتقد بر منجی یکتا بود
مخلصین واقعی گویند حق را چون صفات
آب مر طوب و رطوبت در دل و در ذات آب
زین سبب گویند حق را شامل کل صفات
دین اگر گردد قبول و باوری در آن نبود
خوردن شربت کجا و طعم آن دانی کجاست
عامل اصلی برای شهد و شیرینی تمام
گر حیات و جنب و جوشی در خلایق می شود
گر شود احساس ، نقش حق تعالی هر زمان
اکثر مردم خدا را می کنند اظهار بیش
ریشه و سر منشا هر چیز باشد کبریا
از صفات حق تعالی ، می توان حق را شناخت
جمع اضداد است یزدان ، ابتدا و انتهاست
اوج اخلاص است ، در یکتایی جود و صفات
جای ذکر یک صفت ، گوئید حق عین صفت
با تمایز در صفات و در وجود لایزال
ذات حق مخفی بود بر مردم و خلق جهان
آدمی تشکیل گردد از وجود و هم صفات
فرد عاقل می شود زیبا نباشد در عوام
آدمی تعیین گردد با صفات و خلق و خوی
فرش باشد مشتمل بر تار و پود و رنگ و قاب
آدمی کامل شود با شهوت و ادراک و هوش
همچنین با نام می گردد مشخص در عوام
می توان گفتا بشر ، توصیف گردد با صفات
در ملائک نیست شهوت ، همچو انسان در زمین
همچنین محروم باشد ، غیر انسان از خرد
حق هدایت می کند با انبیا و اوصیا
میسمی خواهان قرب است و کمال کبریا
سخت باشد باور یزدان رجالی در نخست
سروده شده توسط
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 13:10  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
گاه باران بر دل ، گه آن ببارد کوه و دشت
دان پیام اهل بیت و گفته های مرتضاست
باعث شادی روح و درک دانش می شود
سخت تر از کوه آهن باشد و گردد چه ریز
آب بر آتش بریزد ، می کند خاموش آن
آدمی را قدرت عقل است و دارای توان
سخت تر از آدمی خواب است در کون و مکان
هست آرامش ، که مافوق غم و هر سختی است
خطبه ی اول ز مولا ،حاوی اسرار ناب
با تدبر ، با تامل ، در کلام مرتضی
عاشق جانانه خواهد ، تا شود سیراب عشق
منبع علم است و باشد معدن جود و سخا
ای خدا توفیق ده ما را به علم و معرفت
نحوی تشکیل عالم را علی گوید چنین
جمع گردد خطبه ها و نامه ها در یک کتاب
می کند آن را رضی جمع و بود در دست ما
اکثرا بعد محمد گشته تحریر و بیان
چند سالی از حکومت دور و کمتر دیده شد
جنگ های داخلی با مارقین و ناکثین
فرصت حضرت بود کوتاه در تبلیغ دین
گر بخواهی پی بری از بود چیزی در جهان
حق بود خارج ز این اصل و قواعد در میان
روشنایی یک حقیقت باشد و مجهول ماست
نیست کس قادر به توصیف خدا در هر زمان
عده ای دارند شکوه ، بر علی در روز و شام
روز باشد از برای مردم و بر این و آن
گر بخوابم شب ، کنم محروم خود را از خدا
چون بشر قادر نباشد از حقیقت بر خدا
آنچه باشد سازگار و هم مفید و بی ضرر
آنچه باشد ناصواب و می زند آسیب ها
نعمت حق می رسد دائم به ما ، هر روز و شب
گر چه ما بر جانشین حق دچار شبهه ایم
گفت مولا در خصوص حق تعالی این چنین
هر که خواهد نور یزدان ، بر دل و افکار خویش
از صفات حق شده اندک صفاتی را بروز
هر چه باشد از خدا بی عیب باشد ، نعمت است
جسم و جان با نعمت و انواع آن گردد امان
چوب دستی می زنی بر فرش ، در ظاهر بد است
در مصیبت ها کنی یاد خدا را توامان
موجب بیداری و ذکر خدا گردد هر آن
دان صفات حق تعالی مستتر در ذات اوست
آدمی باشد صفاتش اکتسابی در جهان
حق تعالی در صفات خود تجلی می کند
گر بخواهی فیض حق را ، پاکی روح و روان
قدرت ما از خدا باشد ، نداری قدرتی
نور خورشید است تابد بر زمین و آسمان
نور خورشید است رخشان و بود آن در مدار
او ندارد روز و شب ، در عالم و کون و مکان
میسمی مشتاق نظم است و روانی در بیان
می سراید خطبه ی اول رجالی بر عموم
سروده شده توسط
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 14:47  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
این وصیت نامه باشد بر حسن ، در ثمین
گفت مولا می روم از این جهان دون و پست
سر فرو آرم به این دنیای دون و همنشین
می کنم دعوت تو را بر حفظ تقوا هر زمان
گفت حضرت بر حسن ، دقت نما رفتار خویش
گر چه داری جان من ، بس آرزوهای عظیم
مطمئن هستم به تو فرزند و هم پاره تنم
تیر های دنیوی ، همراه انواع حیل
لاجرم درگیر گردی با مصائب ، مشکلات
در دیار فانی و گرداب طوفان و سراب
می کنم دعوت تو را بر بندگی پیش خدا
می نویسد در محل حاضرین ،مولا چنین
او خطابش بر عموم مردم و هم بندگان
گفت مولا می کنم رحلت از این دنیای پست
وقت رفتن از دیار پست و دیدار حبیب
این جهان باشد برایت کوته و گردد تمام
بر حسین و بر حسن می گفت مولای امین
دروصیت بر حسن دارد نکاتی بس حزین
با گذشت لحظه ها ، آید به سویم مرگ و میر
همچنین همسایگان دارای حق اند و عزیز
توصیه گردد به اصلاح امور و کار خوب
رفت و آمد را نما احیا با اقوام خویش
دان ستون دین نماز است و به پا دارش تمام
متقی باشید و بر بیچارگان احسان کنید
دان کتاب حق بود میزان و باشد رهگشا
دان فساد است و جدایی عاملی در انشقاق
دین حق ، محفوظ بنما ، در تمام زندگی
حج نباید لحظه ای تعطیل گردد طول سال
روزه و حج و جهاد و هم نماز مسلمین
می شود تاکید بر وحدت ، اخوت ، هم حضور
گفت حضرت در خصوص یاری و حسن نظر
تا توانی کن محبت بر فقیران هر زمان
خلق نیکو پیشه کن با مردم و آزاده باش
ضربتی خوردم ز دشمن ، ضربتی باشد ورا
گفت احمد ، مثله کردن نیست در آداب ما
نهی کرده مرتضی قتل مسلمانی دگر
گفت مولا لحظه های آخر عمرش چنین
او شهادت می دهد یکتایی یزدان پاک
او شهادت بر پیمبر می دهد مبعوث حق
حق فرستاده نبی از بهر ما ، در این جهان
دین احمد آخرین دین خدا در عالم است
گر چه باشد سخت بر جمعی ز افراد بشر
دین احمد برتر از ادیان قبل و کامل است
در زمان رحلت و ترک دیار و این جهان
امر بر معروف بنما میسمی با نفی کین
می کند تبیین رجالی ، حرف آخر از امام
سروده شده توسط
باسمه تعالی
گاه باران بر دل ، گه آن ببارد کوه و دشت
دان پیام اهل بیت و گفته های مرتضاست
باعث شادی روح و درک دانش می شود
سخت تر از کوه آهن باشد و گردد چه ریز
آب بر آتش بریزد ، می کند خاموش آن
آدمی را قدرت عقل است و دارای توان
سخت تر از آدمی خواب است در کون و مکان
هست آرامش ، که مافوق غم و هر سختی است
خطبه ی اول ز مولا ،حاوی اسرار ناب
با تدبر ، با تامل ، در کلام مرتضی
عاشق جانانه خواهد ، تا شود سیراب عشق
منبع علم است و باشد معدن جود و سخا
ای خدا توفیق ده ما را به علم و معرفت
نحوی تشکیل عالم را علی گوید چنین
جمع گردد خطبه ها و نامه ها در یک کتاب
می کند آن را رضی جمع و بود در دست ما
اکثرا بعد محمد گشته تحریر و بیان
چند سالی از حکومت دور و کمتر دیده شد
جنگ های داخلی با مارقین و ناکثین
فرصت حضرت بود کوتاه در تبلیغ دین
گر بخواهی پی بری از بود چیزی در جهان
حق بود خارج ز این اصل و قواعد در میان
روشنایی یک حقیقت باشد و مجهول ماست
نیست کس قادر به توصیف خدا در هر زمان
عده ای دارند شکوه ، بر علی در روز و شام
روز باشد از برای مردم و بر این و آن
گر بخوابم شب ، کنم محروم خود را از خدا
چون بشر قادر نباشد از حقیقت بر خدا
آنچه باشد سازگار و هم مفید و بی ضرر
آنچه باشد ناصواب و می زند آسیب ها
نعمت حق می رسد دائم به ما ، هر روز و شب
گر چه ما بر جانشین حق دچار شبهه ایم
گفت مولا در خصوص حق تعالی این چنین
هر که خواهد نور یزدان ، بر دل و افکار خویش
از صفات حق شده اندک صفاتی را بروز
هر چه باشد از خدا بی عیب باشد ، نعمت است
جسم و جان با نعمت و انواع آن گردد امان
چوب دستی می زنی بر فرش ، در ظاهر بد است
در مصیبت ها کنی یاد خدا را توامان
موجب بیداری و ذکر خدا گردد هر آن
دان صفات حق تعالی مستتر در ذات اوست
آدمی باشد صفاتش اکتسابی در جهان
حق تعالی در صفات خود تجلی می کند
گر بخواهی فیض حق را ، پاکی روح و روان
قدرت ما از خدا باشد ، نداری قدرتی
نور خورشید است تابد بر زمین و آسمان
نور خورشید است رخشان و بود آن در مدار
او ندارد روز و شب ، در عالم و کون و مکان
میسمی مشتاق نظم است و روانی در بیان
می سراید خطبه ی اول رجالی بر عموم
سروده شده توسط
باسمه تعالی
تابش نور خدا مقدور می گردد ز دین
آنچه باعث می شود آرامشت ، یاد خداست
نور حق بر دل بتابد ، موجب آرامش است
آنچه باعث می شود آرامش ما را هر آن
کوه ها گیرند لرزه از زمین با اصطکاک
قسمتی از کوه باشد در زمین و در خفا
نقش دین و انبیا چون کوه باشد در زمین
دین بود چون پنجره بر روی دیوار برون
در حقیقت ، اعتلای ما ز دین است و ولا
جسم ما دارای حس است و جوارح در درون
دین کند تاثیر بر هر یک ز اعضای بدن
خلق و خوی ما کند تاثیر از احکام دین
دین بود مجموعه ای از باور و اخلاق و کیش
می شود ابلاغ سوی اوصیا و انبیا
جهل باشد همره ما همچو سایه بی امان
انبیا رابط میان مردم و یکتا امید
گفت مولا ، حق شناسی ابتدای فهم ماست
غیر از این باشد ،کنی تقلید بر دین خودت
حق شناسی باعث اصلاح در اخلاق ماست
سعی ما باشد هماره باور حق ، نی قبول
باور یزدان کند محکم عقاید ، دلرباست
فرد مخلص ، معتقد بر منجی یکتا بود
مخلصین واقعی گویند حق را چون صفات
آب مر طوب و رطوبت در درون و ذات آب
زین سبب گویند حق را شامل کل صفات
دین اگر گردد قبول و باوری در آن نبود
خوردن شربت کجا و طعم آن دانی کجاست
عامل اصلی برای شهد و شیرینی تمام
گر حیات و جنب و جوشی در خلایق می شود
گر شود احساس ، نقش حق تعالی هر زمان
می شود اظهار و هم یاد خدا همواره بیش
ریشه و سر منشا هر چیز باشد کبریا
از صفات حق تعالی ، می توان حق را شناخت
جمع اضداد است یزدان ، ابتدا و انتهاست
اوج اخلاص است ، در یکتایی جود و صفات
جای ذکر یک صفت ، گوئید حق عین صفت
با تمایز در صفات و در وجود لایزال
ذات حق مخفی بود بر مردم و خلق جهان
آدمی تشکیل گردد از وجود و هم صفات
فرد عاقل می شود زیبا نباشد در عوام
آدمی دارای حس است و صفات و خلق و خوی
فرش باشد مشتمل بر تار و پود و رنگ و قاب
آدمی کامل شود با شهوت و ادراک و هوش
همچنین با نام می گردد مشخص در عوام
می توان گفتا بشر ، توصیف گردد با صفات
در ملائک نیست شهوت ، همچو انسان در زمین
همچنین محروم باشد ، غیر انسان از خرد
حق هدایت می کند با انبیا و اوصیا
میسمی خواهان قرب است و کمال کبریا
سخت باشد باور یزدان رجالی در نخست
سروده شده توسط
باسمه تعالی
نقش حق در زندگی چون نور باشد در جهان
حق نباشد قابل تصویر در اذهان و جسم
دان صفاتی از خدا نازل شود بر بندگان
این تصور را که حق چون مادران مهربان
دان خدا مافوق ذهن است و تصور در جهان
جهل انسان ، باور بی جاست در فهم درست
ظرف جان را پر کن از ظرف خدا در معرفت
دان خدا روزی رسان است و کند تامین تو را
فرد عاشق می کند جان را فدا در راه دوست
هر کسی دارد در این دنیا رفیق و هم زبان
می کند در حد اعلا کوشش و جان می دهد
گشت مولا عاشق یزدان پاک و کبریا
می کند تبیین خدا را ، در صفات و عز او
خوش به حال عاشقان حق تعالی در جهان
هر که بشناسد خدا را با دل و هم معرفت
سعی حضرت دادن فهم صحیح کردگار
او بود شمعی که روشن می کند اذهان ما
چون بشر دارای عقل است و تصور در امور
در مقابل بین ملائک ، در عبادت یا ثنا
نیست خبط و یا خطایی چون بشر روی زمین
زین سبب پیغمبران را می کند دعوت خدا
این صفات دنیوی زائیده ی افکار ماست
چون خدا دارد احاطه بر بشر ، کل جهان
حق مبرا از تعابیر غلط در ذهن ما
می کند تبیین چه زیبا نقش یزدان را علی
طرح انواع سوالات از وجود و از خدا
چون خدا بر کل عالم می کند فرماندهی
گفت صادق ، نیست جایی در زمین و کهکشان
حق تعالی ناظر و شاهد بود در هر زمان
تک تک سلول ها دارد حیات و هم ممات
گشت مولا عاشق یزدان پاک کبریا
می نماید حق تعالی را علی آنگونه هست
عاشقان مشتاق دیدار خدا و هم نشاط
نقش حق باشد عظیم و گشته پنهان از نظر
نیست مثل و نیست خالق از برای ذوالجلال
لحظه ای گردد بشر بر حال خود در زندگی
گر شود خارج حیات و گر شود عمرت تمام
این جهان را کن تصور هم چو یک جسم بشر
حق تجلی می کند در عالم و هم در نبی
می کند نازل پیام و آن شود فهمش عیان
کل هستی در نظام و تحت امر حق نهفت
وصف بی پایان نمی گردد بیان با عقل ما
حق بود مخفی ز دید و ذهن انسان هر زمان
حق نمی گردد تصور در علی یا هر بشر
عده ای در اشتباه و ذهن ما اندر خطاست
حق شده تشبیه بر نور و خدا کرده بیان
نیست ثابت حق تعالی در مکان و در زمان
نور باعث می شود دیدار ما را هر مکان
میسمی خواهان راه و مشی مولا مر تضاست
جان فدای حق نما ،جانا رجالی با عمل
سروده شده توسط
خلق ما و کل عالم از خدا گردد ظهور
حق وجود مطلق است و خالق هستی خداست
یک اثر از خالق و مخلوق او گردد پدید
نیست حق را این چنین در بدو ایجاد و وجود
جنس حق با جنس ما باشد دوگانه در وجود
می کند تفسیر مولا ، بود حق را هر زمان
این تصور را که حق با ما بود در هر زمان
روح باشد عاملی بهر وجود و هم حیات
عاملی دیگر برای جنب و جوش مردمان
نور باشد همچو روح و از خدای کبریاست
روح باشد مظهر پاکی و چون جان بشر
در حقیقت نایب حق باشد و قرب وجود
نقش آن در زندگی باشد حیاتی بی گمان
تکیه گاه آدمی روح است و آن مجهول ماست
قرب حق مقدور گردد با نیایش با دعا
آدمی را می توان با خلق و خوی اش هم شناخت
روح باشد مبدا هستی ما روی زمین
آدمی زیبنده گردد با کمال و هم صفات
از صفات حق تعالی ، شد عیان اهداف هو
حق بود قیوم و عالم پرتوش دارد قیام
حق شناسی ، با صفات حق تعالی در امور
ذهن ما خالی شود از فکر و از اعمال خویش
نقش حق باشد چنین در هستی و هم در کرات
حق بصیر است و بود بینا ز پیش و هم کنون
حق بداند راه خوشبختی ما را ، هر زمان
حق بود مافوق هر چیز و کند ما را نظر
قبل و بعد هر پدیده حق بداند از وجود
بهترین راه هدایت را کند تبیین خدا
هر که دارد راه یزدان در مرام و زندگی
در دو دنیا سربلند است و عزیز و بی ریا
راه یزدان در کتاب است و بود آن رهنما
باعمل کردن به آیات خدا و فهم آن
هر که خواهد رشد بی پایان خود را هر کجا
بیمه سازد راه آنان بندگان را بی درنگ
کاخ و ویلا کی دهد ، آرامش روح و روان
می دهد آسایش و لذت امور دنیوی
هر که باشد در پناه جان جانان ، کردگار
می رهد آرامشت با رفتن اقوام خویش
کن مناجات و عبادت با خدا و بندگی
این جهان را حق تعالی می کند انشا ولی
دانش ما از حقایق باشد و گردد بیان
کس نکرده بر خدا املا و او بر پا کند
بهر ایجاد اثر ، ما را نباشد چاره ای
حق مبرا از بشر در خلق عالم هر زمان
نیست چون انسان، تفکر یا که تدبیر نظام
گفت مولا در خصوص خلقت عالم چنین
علت خلق جهان ، مافوق علت های ماست
چون قیاس حق به انسان ناروا و آن خطاست
میسمی خواهان عشق و معرفت از کبریاست
دل اسیر شهوت و نفس و گناه بی حد است
سروده شده توسط
+ نوشته شده در جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 23:42  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
این وصیت نامه باشد بر حسن ، در ثمین
گفت مولا می روم از این جهان دون و پست
سر فرو آرم به این دنیای دون و همنشین
می کنم دعوت تو را بر حفظ تقوا هر زمان
گفت حضرت بر حسن ، دقت نما رفتار خویش
گر چه داری جان من ، بس آرزوهای عظیم
مطمئن هستم به تو فرزند و هم پاره تنم
تیر های دنیوی ، همراه انواع حیل
لاجرم درگیر گردی با مصائب ، مشکلات
در دیار فانی و گرداب طوفان و سراب
می کنم دعوت تو را بر بندگی پیش خدا
می نویسد در محل حاضرین ،مولا چنین
او خطابش بر عموم مردم و هم بندگان
گفت مولا می کنم رحلت از این دنیای پست
وقت رفتن از دیار پست و دیدار حبیب
این جهان باشد برایت کوته و گردد تمام
بر حسین و بر حسن می گفت مولای امین
دروصیت بر حسن دارد نکاتی بس حزین
با گذشت لحظه ها ، آید به سویم مرگ و میر
همچنین همسایگان دارای حق اند و عزیز
توصیه گردد به اصلاح امور و کار خوب
رفت و آمد را نما احیا با اقوام خویش
دان ستون دین نماز است و به پا دارش تمام
متقی باشید و بر بیچارگان احسان کنید
دان کتاب حق بود میزان و باشد رهگشا
دان فساد است و جدایی عاملی در انشقاق
دین حق ، محفوظ بنما ، در تمام زندگی
حج نباید لحظه ای تعطیل گردد طول سال
روزه و حج و جهاد و هم نماز مسلمین
می شود تاکید بر وحدت ، اخوت ، هم حضور
گفت حضرت در خصوص یاری و حسن نظر
تا توانی کن محبت بر فقیران هر زمان
خلق نیکو پیشه کن با مردم و آزاده باش
ضربتی خوردم ز دشمن ، ضربتی باشد ورا
گفت احمد ، مثله کردن نیست در آداب ما
نهی کرده مرتضی قتل مسلمانی دگر
گفت مولا لحظه های آخر عمرش چنین
او شهادت می دهد یکتایی یزدان پاک
او شهادت بر پیمبر می دهد مبعوث حق
حق فرستاده نبی از بهر ما ، در این جهان
دین احمد آخرین دین خدا در عالم است
گر چه باشد سخت بر جمعی ز افراد بشر
دین احمد برتر از ادیان قبل و کامل است
در زمان رحلت و ترک دیار و این جهان
امر بر معروف بنما میسمی با نفی کین
می کند تبیین رجالی ، حرف آخر از امام
سروده شده توسط
+ نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 1:24  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
خطبه ای خواند علی بعد فتوحات و نبرد
پیش بینی می کند احمد وقایع بعد خود
گفت پیغمبر به مولا، بعد من شاهد شوید
قاسطین در ابتدا دارند بیعت با علی
گر به ظاهر هم صدا و هم عقیده با ولی
گشت بیعت با علی ، چون طلحه ها در ماجرا
همچنین کرده جفا بر عهد خود شخص زبیر
هم زبیر و طلحه دارد عهد و پیمان با علی
عده ای خار ج ز دین گردند ،همچون مارقین
ناکثین پیمان شکن باشند ، در عهد و قرار
می دهد هشدار پیغمبر به همسر ، در حیات
گفت احمد ، بعد من گردی دچار جنگ سخت
می شود همراه طلحه ، زوجه ی احمد نخست
عده ای بر عایشه گویند ، فکرت اشتباه
می شود او قانع و جنگ جمل آید پدید
چون که دشمن کرده همره ، همسر نور خدا
می شود در بصره جنگ و می شود سرکوب آن
ضربه ای بر پای اشتر ، عایشه آید به خاک
عایشه آید مدینه ، با کمال احترام
عایشه محصور گردد ، تا نگردد او هلاک
اولین جنگ علی با قاسطین باشد جمل
او ندارد حب جاه و قدرت دنیای پست
شد معاویه امیر شام با حکم عمر
می شود تحمیل جنگ و باعث رنجی شدید
فتنه ی دشمن شود پیروز در جنگ و جدال
می شود بر نیزه ها قرآن و می باشد فریب
مالک اشتر رسد بر دشمن و کارش تمام
ختم کن جنگ و عدو مکرش شده غالب به جنگ
حرف لشکر توبه ای حضرت بود در ماجرا
می رسد پایان نبرد و اشعری خورده فریب
او نمی خواهد حکومت ، جز برای حفظ دین
جنگ حضرت با عدو باشد بسی سخت و محال
چون جدا باشد ره باطل ز یزدان بیش بیش
جنگ دیگر نهروان است و خوارج را قیام
دان خوارج شیعه را کافر بداند در مرام
ابن ملجم از خوارج باشد و کرده جفا
ده و دو کرده خلافت ، شخص عثمان آن زمان
در زمان مرتضی دیگر نباشد این چنین
منفعت های خلاف و پول بی حد و حرام
می شود تاراج اموال نظام و مردمان
مرگ عثمان شد بهانه ، تا شود جنگی به پا
بیعت مردم دو چندان است با نور جلی
عده ای با پای لرزان ، عده ای از فرط شوق
بهر بیعت با علی آیند ، با عشق تمام
مردمان خوشحال از نصب ولی و مقتدا
با قیام مردمان ، پائیز شان نوروز شد
هر که دارد راه او ، قطعا شود پرهیزکار
راه حضرت راه یزدان باشد و هم انبیا
میسمی با استقامت می توان پیروز شد
می دهد پایان رجالی ،خطبه ی نور یقین
سروده شده توسط
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 21:26  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
آدمی ماند ز او نامی ، اگر باشد مفید
خوش به حال مردم خوش سیرت و اهل دعا
مصریان خواهان عزل و برکناری از نظام
این خلافت از خدا بر من رسیده تا کنون
می کنم توبه ز اعمال خودم با حفظ آن
می کند او بر خلافت ، پافشاری شدید
نیست عثمان فرصتی بهر صدارت ، بی گمان
گر کند اسرار بر حفظ خلافت همچنان
می کند یاری طلب ، عثمان ز مولا مرتضی
از علی خواهد کمک ، فرصت بیابد او سه روز
فرصتی خواهد برای مشکلات مردمان
قصد حاکم بر ملا شد ، از تقاضای زمان
قصد حاکم بود تجهیز و دفاع از کار خویش
تنگ تر شد حلقه ی مردم ، پس از اتلاف او
زین سبب عزم خلایق می شود قتل امیر
لیک مردم حمله ور گشتند بر وی تا درون
جسم او باشد زمین گرم و سوزان چون تنور
نقل گردد جسم حاکم دفن ناگردد سه روز
هر کسی روزی رود از عالم دنیا چه زود
آمده بر دفن عثمان ، هجمه ی اشکال ها
می کند حضرت وساطت ، تا رود عثمان به خاک
خوانده می گردد نماز میت و گردد به خاک
عده ای مانع ز اجرای نماز و دفن او
می کند حضرت وساطت ، تا شود ختم به خیر
قبر عثمان ابتدا خارج ز شهر و هم بقیع
تا نگردد بر خلیفه هم اهانت یا سوال
قبرهای حاکم پیشین کنار مصطفی است
بین که مردم وقت تشییع جنازه این سوال
اکثرا گویند خوب است و شهادت می دهند
آب را بستند مردم بر وی و اهل و عیال
پیک آید سوی عثمان ، از علی خواهد امان
باز عثمان می کند از مرتضی آبی طلب
آب آرد ، از برای غاصبش ، نور جلی
بین تمایز در نبرد حق و باطل را عیان
در مقابل دشمن دون در زمین کربلا
جسم اولاد پیمبر بر زمین کربلاست
روزها هم بگذرد تا دفن گردد تن به خاک
گر شود دقت ، تشابه ها بود در ماجرا
این دهد جانش برای نشر دین مصطفی
دیگری خواهد حکومت از برای خویش و کیش
می کند اظهار اذناب خلیفه ، چون قصاص
حامیان شخص عثمان در نبرد تن به تن
می دهد نسبت امیه ، قتل عثمان بر علی
از برای مرتضی اولا بود احکام دین
گر چه او خواهد حکومت از برای مسلمین
در نزاع مردم و حاکم ، علی یاری کند
این همه لطف و محبت از امام شیعیان
در جماعت ها اهانت می شود بر حضرتش
میسمی مردم به دنبال هوا و رزق خویش
گو رجالی واقعیت ها ز آئین نبی مصطفی
سروده شده توسط
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 22:53  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
گفت مولا نقشه باشد ، تا کنم من اعتراض
وانگهی شیعه شود نابود ، با قتل علی
زین سبب از بهر اسلام حقیقی ، لاجرم
من شدم همراه آنان ، در قیام و هم قعود
من امیدم حق تعالی باشد و خواهم نوید
در حقیقت تقیه کرده مرتضی در عصر خویش
دیده ای فوج کبوترهای صحرایی ، چنین
خیل انبوهی ز آنان دسته جمعی ، توامان
من عمل کردم چو آنان ، در مصاف دشمنان
گفت حضرت ، بین عمر را در گزینش بر کسان
سعد را باشد پسر ، منصوب از سوی یزید
من کنار مصطفی گشتم بزرگ و این چنین
می کشد فرزند مولا را ، پسر با ضرب و تیر
نیست زیبنده چنین اعمال دون بهر مقام
بین منافق را چگونه می کند ظلم و شتم
از برای کسب مال و قدرت و اهداف خویش
می کشد اصحاب پاک مرتضی در کربلا
قفل دار خانه ی حق ، صاحب اولاد بود
چون امیه مظهر ظلم و دگر هاشم بود
یک پدر دارد دو فرزند ، با عقاید مختلف
خاندان مصطفی از هاشم و اصحاب او
دوره ی عثمان ، امیه صاحب کرسی شدند
شد معاویه امیر شام با تخت و کلاه
نیست او لایق ، برای مسند و هم اقتدار
نفرت آنان شود چندان ، چو بغض کافری
در زمان مصطفی باشند از صحنه به دور
حاکم شام است از نسل امیه در نظام
دید گاه آل هاشم با امیه در تضاد
گفت مولا شخص عثمان ، اکثرا مشغول خود
عامل اصلی بود در حاکمیت ، عزل و نصب
دولت عثمان کند منصوب اشخاصی پلید
عده ای را حکم تبعید و به دور از دولت اند
متقینی همچو مالک ، هم ابوذر بر کنار
شورشی برپا شود بر ضد عثمان در حریم
می شود محصور بیت والی و داد و فغان
می کند عثمان تقاضا از علی در غائله
می رود حضرت به همراه تنی از نخبگان
می دهد قول شرف حاکم ، به مردم در میان
می کند مروان شکایت از خلیفه در خفا
همسر عثمان به مروان می کند اخم و خطاب
می رسد یک نامه ای بر والی مصر زمان
مردمان را کن تو سرکوب و نباشد شورشی
می نویسد نامه ای مروان به مصر و شد جفا
گفت عثمان می کنم انکار اصل نامه را
می دهد حضرت تذکر بر خلیفه ، بیشمار
گفت حضرت بر خلیفه ، مفسدان مانع شوند
همسر عثمان به مروان گفت ، در وصف امور
مهر نامه از خلیفه باشد و تحریر توست
میسمی راه خدا ، راه علی مرتضاست
تا به کی گویی رجالی ، شعر از مولا علی
سروده شده توسط
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 15:56  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
خطبه بعضا می شود انکار در بین خبر
نقل می گردد ز افراد بزرگی با سند
ابن عباس است راوی ، معتبر باشد کلام
می خورد غصه ز ناقص بودن خطبه مدام
گفت پیغمبر علی حق است و حق هم با علیست
روح و جان مصطفی باشد امیر المومنین
در زمان غسل احمد ، عده ای مشغول نصب
تا علی محروم گردد از حکومت بعد از آن
هست مولا جانشین مصطفی روز غدیر
نیست باور در عمر ، مولا علی گردد امیر
این که می گوید عمر از قول احمد این چنین
می کند اثبات مولا ، می دهد حرفش جواب
گفت مولا با پذیرش می کنم اثبات خویش
این تناقض می رساند بهترین باشد علی
اعتقاد حاکم دوم به مولا شد عیان
لیک خود را برتر از مولا بداند ابتدا
گفت حضرت گر چه می دانم نگردم انتخاب
می کند اقرار حاکم ، چون علی را او گزید
بر ابو طلحه دهد فرمان عمر ، باید چنین
پنج ده مرد مسلح را گزین از بهر آن
می کند اجرا ابو طلحه فرامین را دقیق
می دهد فرصت به شورا ، در سه روز و هم سه شب
گر نباشد بر سر فردی توافق در میان
گر کند یک فرد اشکال و دگر اعضا نبود
گر بود در بینشان ، دو رای منفی در مکان
گر شود آرای ماخوذه مساوی هر کدام
بعد از آن تمکین شود از سوی اعضا هر کدام
چینش شورا چنان تنظیم گردد در میان
گر نباشد روی فردی اتفاق و هم نظر
شش نفر را می کند تعیین عمر ، بعد از وفات
جانشینم می شود تعیین ، با رای سران
او شود حاکم پس از مرگ عمر در زندگی
گر نباشد اتفاقی در نظر ، بین سران
گفت حضرت در تعجب باشم از ترکیب آن
چون زبیر و طلحه و مولا علی در بینشان
شخص عثمان نیز گردد عضو آن جمع سران
نقد کرده نور حق ، در خطبه اعمال سران
هست عثمان تشنه ی قدرت ، دگر داماد او
ابن وقاس است دیگر عضو شورا ، از قضا
شخص دیگر طلحه باشد از امیران و سران
رای طلحه شخص عثمان است بی چون و چرا
عف بگوید رای من باشد علی مرتضی
همچنین رفتار او باشد چو اسلاف برین
گفت مولا ، اجتهاد خویش و آیات خدا
عف کند پرسش ز عثمان ، عین پرسش ا ز علی
زین سبب عف دست بیعت داد با عثمان ولی
انتظار عف بود گردد ولی و مقتدا
لیک می گردد شرایط طور دیگر ، بر خلاف
میسمی دین و سیاست سخت باشد توامان
می کند تبیین رجالی نحوه ی نصب سران
سروده شده توسط
+ نوشته شده در جمعه سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 0:35  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
بود دوران عمر جنگ و جدال و ماجرا
در صدارت بود ده سال و همه جنگ و جدال
جنگ ایران و عرب در دوره ی آنان گذشت
می شود ساسانیان ساقط زمان حاکمان
نیست اجباری برای مردمان در دین خود
هر که می گردد مسلمان ، او معاف از مالیات
دین اسلام است دین اکثر ایرانیان
داشت تاثیر زیادی دین احمد هر کجا
دین اسلام است غالب ، بین ادیان خدا
حفظ دین از واجبات است ، بر عموم مردمان
این بود میراث احمد ، گر شود تخریب آن
تا توانی دل بدست آور به جای ضرب و زور
نقل می گردد عمر از کوچه ای کرده گذر
می رود بالا ز خانه ، جای در از منزلش
گفت حاکم روز روشن معصیت بنموده ای
محضر حق است عالم ، مطمئنا بی گمان
فرض گردد من گنه کار و جفایی کرده ام
لیک تو با این عمل چندین خطا بنموده ای
بار ها کار خلاف و خارج از شان و رسوم
امر او قاطع بود ، اعمال می گردد به زور
مردمان در زندگی سر درگم و سرکش شدند
می کند مولا حمایت ، بر اساس شرع و دین
گفت مولا ، دیده ای یک اشتر سرکش ، چموش
گر بود آزاد اشتر ، می کشد هر بنده ای
گر گذاری چوب در بینی ، کنی او را مهار
گفت حضرت دوره ای دوم خلیفه شد چنین
آدمی دارد تکامل ، در مسیر زندگی
می رسد روزی که عمر آدمی پایان رسد
خوش به حال مردم خوش سیرت و هم اهل دل
گفت مولا عمر دولت ها به پایان می رسد
هر کسی تا مرگ دارد فرصت و قدر و توان
بین ابوبکر و عمر را ، چند سالی بوده اند
نقل گردد علت بغض ابولولو چه بود
از برای گفتگو با مردم و حسن نظر
می رود بازار روزی ، تا کند گشت و گذار
از قضا بیند ابولولو ، شکایت می کند
گفت پاسخ ای ابولولو ، مکن آه و فغان
از ابولولو تقاضا می کند یک آسیاب
گفت می سازم ، شوی شهره به عالم در جهان
گفت حاکم بر رفیقان ، این سخن تهدید بود
کشته گردد در پی ضرب ابولولو ، عمر
می زند خنجر ابولولو به حاکم صبح زود
می شود او نیمه جان و جان او آید برون
من ندیدم دولتی در طول تاریخ جهان
می کنم در حد ممکن بر خلایق من کمک
می کند مولا کمک در حد شرع و هم ضرور
حق بود با عترت و هم آیه های کبریا
میسمی دنبال حق باش و ببین حق در کجاست
می کند تبیین رجالی ، راه و رسم اوصیا
سروده شده توسط
باسمه تعالی
خطبه بعضا می شود انکار در بین خبر
نقل می گردد ز افراد بزرگی با سند
ابن عباس است راوی ، معتبر باشد کلام
می خورد غصه ز ناقص بودن خطبه مدام
گفت پیغمبر علی حق است و حق هم با علیست
روح و جان مصطفی باشد امیر المومنین
در زمان غسل احمد ، عده ای مشغول نصب
تا علی محروم گردد از حکومت بعد از آن
هست مولا جانشین مصطفی روز غدیر
نیست باور در عمر ، مولا علی گردد امیر
این که می گوید عمر از قول احمد این چنین
می کند اثبات مولا ، می دهد حرفش جواب
گفت مولا با پذیرش می کنم اثبات خویش
این تناقض می رساند بهترین باشد علی
اعتقاد حاکم دوم به مولا شد عیان
لیک خود را برتر از مولا بداند ابتدا
گفت حضرت گر چه می دانم نگردم انتخاب
می کند اقرار حاکم ، چون علی را او گزید
بر ابو طلحه دهد فرمان عمر ، باید چنین
پنج ده مرد مسلح را گزین از بهر آن
می کند اجرا ابو طلحه فرامین را دقیق
می دهد فرصت به شورا ، در سه روز و هم سه شب
گر نباشد بر سر فردی توافق در میان
گر کند یک فرد اشکال و دگر اعضا نبود
گر بود در بینشان ، دو رای منفی در مکان
گر شود آرای ماخوذه مساوی هر کدام
بعد از آن تمکین شود از سوی اعضا هر کدام
چینش شورا چنان تنظیم گردد در میان
گر نباشد روی فردی اتفاق و هم نظر
شش نفر را می کند تعیین عمر ، بعد از وفات
جانشینم می شود تعیین ، با رای سران
او شود حاکم پس از مرگ عمر در زندگی
گر نباشد اتفاقی در نظر ، بین سران
گفت حضرت در تعجب باشم از ترکیب آن
چون زبیر و طلحه و مولا علی در بینشان
شخص عثمان نیز گردد عضو آن جمع سران
نقد کرده نور حق ، در خطبه اعمال سران
هست عثمان تشنه ی قدرت ، دگر داماد او
ابن وقاس است دیگر عضو شورا ، از قضا
شخص دیگر طلحه باشد از امیران و سران
رای طلحه شخص عثمان است بی چون و چرا
عف بگوید رای من باشد علی مرتضی
همچنین رفتار او باشد چو اسلاف برین
گفت مولا ، اجتهاد خویش و آیات خدا
عف کند پرسش ز عثمان ، عین پرسش از علی
زین سبب عف دست بیعت داد با عثمان ولی
انتظار عف بود گردد ولی و مقتدا
لیک می گردد شرایط طور دیگر ، بر خلاف
میسمی دین و سیاست سخت باشد توامان
می کند تبیین رجالی نحوه ی نصب سران
سروده شده توسط
باسمه تعالی
گفت مولا نقشه باشد ، تا کنم من اعتراض
وانگهی شیعه شود نابود ، با قتل علی
زین سبب از بهر اسلام حقیقی ، لاجرم
من شدم همراه آنان ، در قیام و هم قعود
من امیدم حق تعالی باشد و خواهم نوید
در حقیقت تقیه کرده مرتضی در عصر خویش
دیده ای فوج کبوترهای صحرایی ، چنین
خیل انبوهی ز آنان دسته جمعی ، توامان
من عمل کردم چو آنان ، در مصاف دشمنان
گفت حضرت ، بین عمر را در گزینش بر کسان
سعد را باشد پسر ، منصوب از سوی یزید
من کنار مصطفی گشتم بزرگ و این چنین
می کشد فرزند مولا را ، پسر با ضرب و تیر
نیست زیبنده چنین اعمال دون بهر مقام
بین منافق را چگونه می کند ظلم و شتم
از برای کسب مال و قدرت و اهداف خویش
می کشد اصحاب پاک مرتضی در کربلا
قفل دار خانه ی حق ، صاحب اولاد بود
چون امیه مظهر ظلم و دگر هاشم بود
یک پدر دارد دو فرزند ، با عقاید مختلف
خاندان مصطفی از هاشم و اصحاب او
دوره ی عثمان ، امیه صاحب کرسی شدند
شد معاویه امیر شام با تخت و کلاه
نیست او لایق ، برای مسند و هم اقتدار
نفرت آنان شود چندان ، چو بغض کافری
در زمان مصطفی باشند از صحنه به دور
حاکم شام است از نسل امیه در نظام
دید گاه آل هاشم با امیه در تضاد
گفت مولا شخص عثمان ، اکثرا مشغول خود
عامل اصلی بود در حاکمیت ، عزل و نصب
دولت عثمان کند منصوب اشخاصی پلید
عده ای را حکم تبعید است و دور از دولت اند
متقینی همچو مالک ، هم ابوذر بر کنار
شورشی برپا شود بر ضد عثمان در حریم
می شود محصور بیت والی و داد و فغان
می کند عثمان تقاضا از علی در این میان
می رود حضرت به همراه تنی از نخبگان
می دهد قول شرف حاکم ، به مردم در میان
می کند مروان شکایت از خلیفه در خفا
همسر عثمان به مروان می کند اخم و خطاب
مردمان سرکوب بنما ، تا نباشد شورشی
می نویسد نامه ای مروان به مصر و شد جفا
گفت عثمان می کنم انکار اصل نامه را
می دهد حضرت تذکر بر خلیفه ، بیشمار
گفت حضرت بر خلیفه ، مفسدان مانع شوند
همسر عثمان به مروان گفت ، در وصف امور
مهر نامه از خلیفه باشد و تحریر توست
میسمی راه خدا ، راه علی مرتضاست
تا به کی گویی رجالی ، شعر از مولا علی
سروده شده توسط
باسمه تعالی
آدمی ماند ز او نامی ، اگر باشد مفید
خوش به حال مردم خوش سیرت و اهل دعا
مصریان خواهان عزل و برکناری از نظام
این خلافت از خدا بر من رسیده تا کنون
می کنم توبه ز اعمال خودم با حفظ آن
می کند او بر خلافت ، پافشاری شدید
نیست عثمان فرصتی بهر صدارت ، بی گمان
گر کند اسرار بر حفظ خلافت همچنان
می کند یاری طلب ، عثمان ز مولا مرتضی
از علی خواهد کمک ، فرصت بیابد او سه روز
فرصتی خواهد برای مشکلات مردمان
قصد حاکم بر ملا شد ، از تقاضای زمان
قصد حاکم بود تجهیز و دفاع از کار خویش
تنگ تر شد حلقه ی مردم ، پس از اتلاف او
زین سبب عزم خلایق می شود قتل امیر
لیک مردم حمله ور گشتند بر وی تا درون
جسم او باشد زمین گرم و سوزان چون تنور
نقل گردد جسم حاکم دفن ناگردد سه روز
هر کسی روزی رود از عالم دنیا چه زود
آمده بر دفن عثمان ، هجمه ی اشکال ها
می کند حضرت وساطت ، تا رود عثمان به خاک
خوانده می گردد نماز میت و گردد به خاک
عده ای مانع ز اجرای نماز و دفن او
می کند حضرت وساطت ، تا شود ختم به خیر
قبر عثمان ابتدا خارج ز شهر و هم بقیع
تا نگردد بر خلیفه هم اهانت یا سوال
قبرهای حاکم پیشین کنار مصطفی است
بین که مردم وقت تشییع جنازه این سوال
اکثرا گویند خوب است و شهادت می دهند
آب را بستند مردم بر وی و اهل و عیال
پیک آید سوی عثمان ، از علی خواهد امان
باز عثمان می کند از مرتضی آبی طلب
آب آرد ، از برای غاصبش ، نور جلی
بین تمایز در نبرد حق و باطل را عیان
در مقابل دشمن دون در زمین کربلا
جسم اولاد پیمبر بر زمین کربلاست
روزها هم بگذرد تا دفن گردد تن به خاک
گر شود دقت ، تشابه ها بود در ماجرا
این دهد جانش برای نشر دین مصطفی
دیگری خواهد حکومت از برای خویش و کیش
می کند اظهار اذناب خلیفه ، چون قصاص
حامیان شخص عثمان در نبرد تن به تن
می دهد نسبت امیه ، قتل عثمان بر علی
از برای مرتضی اولا بود احکام دین
گر چه او خواهد حکومت از برای مسلمین
در نزاع مردم و حاکم ، علی یاری کند
این همه لطف و محبت از امام شیعیان
در جماعت ها اهانت می شود بر حضرتش
میسمی مردم به دنبال هوا و رزق خویش
گو رجالی واقعیت ها ز آئین نبی مصطفی
سروده شده توسط
باسمه تعالی
خطبه ای خواند علی بعد فتوحات و نبرد
پیش بینی می کند احمد وقایع بعد خود
گفت پیغمبر به مولا، بعد من شاهد شوید
قاسطین در ابتدا دارند بیعت با علی
گر به ظاهر هم صدا و هم عقیده با ولی
گشت بیعت با علی ، چون طلحه ها در ماجرا
همچنین کرده جفا بر عهد خود شخص زبیر
هم زبیر و طلحه دارد عهد و پیمان با علی
عده ای خار ج ز دین گردند ،همچون مارقین
ناکثین پیمان شکن باشند ، در عهد و قرار
می دهد هشدار پیغمبر به همسر ، در حیات
گفت احمد ، بعد من گردی دچار جنگ سخت
می شود همراه طلحه ، زوجه ی احمد نخست
عده ای بر عایشه گویند ، فکرت اشتباه
می شود او قانع و جنگ جمل آید پدید
چون که دشمن کرده همره ، همسر نور خدا
می شود در بصره جنگ و می شود سرکوب آن
ضربه ای بر پای اشتر ، عایشه آید به خاک
عایشه آید مدینه ، با کمال احترام
عایشه محصور گردد ، تا نگردد او هلاک
اولین جنگ علی با قاسطین باشد جمل
او ندارد حب جاه و قدرت دنیای پست
شد معاویه امیر شام با حکم عمر
می شود تحمیل جنگ و باعث رنجی شدید
فتنه ی دشمن شود پیروز در جنگ و جدال
می شود بر نیزه ها قرآن و می باشد فریب
مالک اشتر رسد بر دشمن و کارش تمام
ختم کن جنگ و عدو مکرش شده غالب به جنگ
حرف لشکر توبه ای حضرت بود در ماجرا
می رسد پایان نبرد و اشعری خورده فریب
او نمی خواهد حکومت ، جز برای حفظ دین
جنگ حضرت با عدو باشد بسی سخت و محال
چون جدا باشد ره باطل ز یزدان بیش بیش
جنگ دیگر نهروان است و خوارج را قیام
دان خوارج شیعه را کافر بداند در مرام
ابن ملجم از خوارج باشد و کرده جفا
ده و دو کرده خلافت ، شخص عثمان آن زمان
در زمان مرتضی دیگر نباشد این چنین
منفعت های خلاف و پول بی حد و حرام
می شود تاراج اموال نظام و مردمان
مرگ عثمان شد بهانه ، تا شود جنگی به پا
بیعت مردم دو چندان است با نور جلی
عده ای با پای لرزان ، عده ای از فرط شوق
بهر بیعت با علی آیند ، با عشق تمام
مردمان خوشحال از نصب ولی و مقتدا
با قیام مردمان ، پائیز شان نوروز شد
هر که دارد راه او ، قطعا شود پرهیزکار
راه حضرت راه یزدان باشد و هم انبیا
میسمی با استقامت می توان پیروز شد
می دهد پایان رجالی ،خطبه ی نور یقین
سروده شده توسط
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 22:45  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
گر شوی همراه و همدم در مصائب ، مشکلات
می کنی جلب محبت، می شوی محبوب حق
رستگار است در دو عالم ، هر که را امید اوست
آنکه امیدش بشر باشد، نگردد رو سفید
می شود تنها هر آن کس غیر حق دارد امید
آنکه صحه می گذارد بر خطای این و آن
هر که ظالم باشد و بیند فقط زشتی ، عیوب
گر بریزد خون ناحق در مصاف مردمان
موجب کیفر شود ، هر خون ناحق برزمین
می کند یزدان قضاوت روز محشر بی گمان
کن تو پرهیز از جدل با دیگران هم در امور
خون ناحق را خدا آگاه باشد در قضا
حق دهد کاهش نعائم ، پیرو قتل کسی
گر بریزد خون مردم را به ناحق هر نظام
می شود ساقط حکومت از کمال و شوکتش
کن تو پرهیز از تعرض ، هم خیانت ، هر زمان
قدرتت مانع نگردد از ادای خون بها
حق نمی بخشد بشر را ، در پی قتل کسی
دان قصاصش باعث آرامش و عدل خدا
چون مجازات و عقاب یاغیان باشد تقاص
دان شریعت حامی عفو است و بخشش هر کجا
گر شود قتل کسی محرز ، دهد قاضی تقاص
نیست فرقی در خصوص امر یزدان در قصاص
همچو حق الناس باشد ، حکم اجرای قصاص
شرح و احکام قصاص قاتلان باشد عیان
قدرتت مانع نگردد ، چشم پوشی از جفا
ده دیه بر هر خطا و هر عمل دارد جزا
دان ستایش های بی جا و تملق هم بلاست
طالب مدح و ستایش در خسارت ، نادمی
چاپلوسی آتشی در روح و جان آدم است
تا توانی کن حذر از مردمان دون سرشت
گر نمودی لطف و احسان بر رعایا بی امان
بهترین فرصت بود از بهر شیطان رجیم
وعده ی خود را عمل کن گر نمودی تو قرار
گر نهی منت برای کار خیرت بر کسی
حق بزرگ است و بزرگی از برای حق سزاست
گر شود تاخیر یا گردد تعلل در امور
کن تو پرهیز از شتاب و کار ناقص ، ناتمام
کارها باشد زمان بر ، مجریان احسان کنید
نیست سستی جایز و مشروع در اتمام کار
کار اگر باشد زمان بر , لیک دارد بس ثمر
کار نیکو اکثرا باشد زمان بر ، هم ثقیل
مردم درمانده را یاری نما ، کاهل نباش
با مصاف دیگران ، پرهیز از اجحاف کن
در عدالت مجری و از بندگی غافل نباش
عدل باشد ، گر گماری هر کسی در جای خود
کن عمل هر کار را در وقت خود از عمق جان
میثمی با نشر دین و شرح و تبینی چنان
خود نمایی ، هم خیانت ، موجب افسردگی است
سروده شده توسط
باسمه تعالی
در پی مشکل گشایی از امور این و آن
هر عمل عکس العمل دارد در کون و مکان
گر بود اعمال تو بهر خدا ، از عمق جان
نیست ما را قدرتی ، جز قدرت آن لایزال
بر ضعیفان و یتیمان کن کمک هم اعتنا
در خصوص عهد و پیمان با امیر المومنین
می نگارد نامه ای مولا به مالک در امور
این سروده می کند تشریح ، آن دارد پیام
پیروی کن از مفاد نامه و عهد و قرار
کن تو پرهیز از هوای نفس وامیال درون
نفس ما سرکش بود ، استاد توجیه و خطا
تا توانی یاد حق کن در مصائب ، مشکلات
سنت نیکو اگر باشد ز مردم یا که غیر
کن تو تدبیر و تدبر از َسلاطین قبل خود
گر بخواهی حکمت و عز و مقام اولیا
حافظ ما دان خدا باشد ، در فرش و سما
امر حق بینی تو در آئین آل مصطفی
معرفت خواهی ، کلام و نور یزدان را بخوان
آن کتاب زندگی باشد ،کتاب عز و جاه
کن تو دوری از اهانت ، هم مگو الفاظ زشت
هر عمل عکس العمل دارد در این کون و مکان
بر ضعیفان و یتیمان کن کمک ، هم اعتنا
خشم خود را کنترل کن در مصاف دیگران
داد مظلومان ستاند حق تعالی از بشر
این مقام و عزت و دوران خدمت نوبتیست
گر بخواهی دور گردی از خیانت ، تهمتی
کن عمل بر حکم قرآن و نبی ، پیغمبران
دین نمی گیرد ز تو آزادی و یا اختیار
کن حجاب از دیدگانت برطرف در زندگی
تا توانی یاد حق کن تا نگردی دل پریش
دور شو از خشم بی جا و اهانت ناگهان
حق مطلب را بیان کرده امیر المومنین
گفت مولا از نبی این گفته را در انتها
بالاخص خدمتگزاران و غلامان فقیر
دین احمد حافظ ما باشد و دری گران
توصیه گردد به مردم روزه و خمس و زکات
حج تجلی گاه روز محشر و عشق و صفا
قدرت ما از خدا باشد ، نباشد قدرتی
آنچه بینی از خدا باشد ، نباشد عزتی
فوق هر قدرت بو د ، یزدان پاک بی کران
می رسد پایان به بهمن ، مثنوی با عمق جان
می نگارد نامه ای مولا به مالک در فشان
این سروده آخرین باشد ، نباشد بعد آن
می برم پایان پیام حضرت مولا علی
این سروده شامل احکام قرآن و ولاست
می رسد پایان رجالی نامه ی حضرت کنون
سروده شده توسط
باسمه تعالی
گفت مولای شهیدان ، پاسخ یک شبهه را
این همه صبر و تحمل در حکومت ، بهر چیست؟
جان جانان ، گو چرا بر تن نمودی این ردا
این همه ظلم و تعدی در حکومت ، نا رواست
خطبه را خواند ولی و مقتدای مومنین
بعد جنگ مارقین و قاسطین و ناکثین
کرد مولا اندکی از حاکمیت را بیان
این خلافت ها ، همانند ردا باشد به تن
می کند حضرت اشاره کنیه ی هر یک به نام
این خلافت ، این ردا ، زیبنده ی عثمان نبود
این ردا پوشانده شد با سختی و ظلم و فغان
شقشقیه در عرب باشد حبابی از گلو
می برد اندر دهان ، بعد از سکون و هم قرار
نامه ای آمد به دست مرتضی حین بیان
زین سبب این خطبه نامش شد چنین بین عرب
مردمان خواهند از مولا ، بگوید همچنان
ابن عباس از علی خواهد ، تداوم در بیان
حالتی بر من هویدا شد ، بگفتم این چنین
سینه ام پر باشد از علم لدنی از جهان
شعله ای شد مشتعل ، چون کرد فردی یک سوال
گر بود اهل خرد ، اهل تمیز و معرفت
گفت مولا نقش من باشد هدایت در امور
من چو محور باشم و تیر ی میان آسیاب
آرد گردد ، گندم و غلات ، با چرخش ز سنگ
گر نباشد چون امیر المومنین اندر نظام
نیست پاینده حکومت ، در پی حذف علی
می کند آگاه حضرت مردمان را هر زمان
بر فضیلت های حضرت نیست شکی در میان
دان که حضرت چشمه ی آب روان جان ماست
در حقیقت صاحب روحی بلند است مرتضی
دان علی باشد عزیز و بهترین ها در نظام
می کند سیراب مردم را علی از معرفت
باعث رشد و تعالی می شود ، احکام دین
این که حضرت از خودش گوید سخن ،از بهر ماست
می کند تبیین برای مردمان و عصر ما
او کند دوری ز حب و بستگی بر این جهان
می نهد او پرده ای بر دیده و بر این نظام
نقش حضرت همچو کوهی باشد و آن استوار
دان علی بعد از نبی بی یار و او والا بود
در خصوص حاکمان گوید سخن مولا علی
*
گفت مولا وصف اوضاع بلاد مسلمین
غصب آنان در حکومت ، ظلم باشد ، نارواست
نیست راهی جز تحمل ، تا شود روزی عیان
چاره ای جز صبر و آگاهی نباشد در میان
چون نمی خواهد رسد آسیب بر دین نبی
*
او نمی جنگد برای قدرت و کسب توان
گر بخواهی میسمی در هر دو عالم منزلت
چون رجالی می کند تشریح دوران را به شعر
سروده شده توسط
باسمه تعالی
در نبرد مارقین و قاسطین و ناکثین
خیل مردم با خلیفه عهد می بندد عجیب
می رسد روزی به نام دین شود ظلم و جفا
در حضور مردم و اولاد زهرا و نبی
بر لبان نور چشم مصطفی چوبی زند
می شود خلف تعهد از غدیر و مصطفی
بعد احمد ، مرتضی دارد دو ره در پیش روی
یا قیامی او کند بر ضد اعمال سران
اهل ایمان و یقین را نیست ترس و اضطراب
نیست ترس و واهمه از غاصبان در هر کجا
مرتضی خواهد حکومت را برای مردمان
او ندارد اعتنایی بر حکومت ، غصب آن
نیست ارزش کسب قدرت ، تا شود حقی ادا
نیست یاری ، جز خدا همراه مولا در میان
گر علی می داشت ، اندک یاوری سینه سپر
می کنند سفیانیان غصب حکومت از علی
گفت فرزند عمر بر حاکم غاصب یزید
گر حکومت حق ما باشد ، نمی باید گریست
گر حکومت حق ما نبود ، پدر کارش جفاست
گر عمل می شد به پیمان غدیر و مصطفی
می شود اجحاف و اسرافی چنان از خود سران
گفت حضرت از برای مردم و آیندگان
می خورد سوگند بر یزدان علی مرتضی
لیک دشمن اهل ظلم است و جنایت ، حیله ها
تا نگردد باز تکرار و شود آه و فغان
گر بخواهی یک نمونه از حکومت در جهان
بیعتی گردد ز سوی مردمان با مرتضی
می پذیرد نور حق ، بعد از قیام مردمان
او کند بر پا حکومت بر اساس شرع و دین
او بود حساس بر حق خلایق ، در سریر
گفت مولا ، حق حاکم بر خلایق بیشمار
می شود ساقط حکومت ، گر بود رشوه ، فساد
ارتباط مردمی باشد مهم و هم عیان
میسمی راه علی ، راه خدای کبریاست
دان رجالی ، شد مصیبت ، بعد فوت مصطفی
سر وده شده توسط
این قطار زندگی همواره چرخان می رود
می رسد پایان قطار و سوت آن آید به گوش
پس چرا اینقدر حرص و اینقدر غفلت ز خویش
کاروان زندگی ، روزی به آخر می رسد
این جهان باشد همانند سرای کاروان
عده ای مشغول کار و عده ای مشغول بار
می شود وارد ز یک در ، می شوی خارج دگر
هر که بارش بیش باشد چون گهر ، الماس و زر
خوش به حال مردمان صالح و با منزلت
بعد فوت مصطفی ، جمعی به بحث و مشورت
حاکم اول گزینش می شود ، از بینشان
عده ای خواهان حاکم از قبیله ، طایفه
بعد فوت مصطفی ، جنگ فرق آید پدید
گونه ای گردد گزینش ، جمع افراد و کسان
می شود اسرار بر نصب خلیفه در مقام
او کند تعیین عمر را بعد خود بین سران
عده ای در انتصاب مرتضی ، داد و فغان
انتصاب دومین حاکم ، خلافی بس عیان
هست مولا همنشین و جانشین مصطفی
انتصاب حاکمان بعد از نبی خود فتنه بود
عده ای از ترس و بعضا زور بیعت کرده اند
گفت حضرت در زمان فتنه کن دوری ز شر
اشتران را کودکی قادر به دوشیدن که نیست
همرهی یا همدلی با فتنه ها کاری خطاست
فتنه و آشوب را در عرصه ی خود واگذار
تا شود آرام فتنه ، حق و باطل بین تمیز
می شود آب روان آلوده و ماهی به دام
جامعه همواره دارد افت و خیز و هم قیام
این بود یک امتحان از بهر مردم هم نظام
نخبگان دوری کنند از فتنه و هم رهنمود
دید حضرت این شرایط را ، پذیرا شد نظام
این که نسبت داده شد ، قتل خلیفه بر امام
شایعه گردید حضرت باعث قتل و قیام
این شعار ناکثین است در بلاد و شهر شام
نیست عزلت در مرام و مشی پاک اوصیا
نیست تحمیلی به مردم ، سوی مردان خدا
تا دهد تشکیل دولت بر اساس شرع و دین
جنگ ها گردد ز سوی ناکثین و خائنین
می شود بر پا سه جنگ و می شود فتنه عیان
گفت یزدان بر مسلمانان به هنگام نزاع
با ستمگر کن ستیز و راه یزدان را نما
راه حضرت ، راه قرآن و خدا و انبیاست
گر شود فتنه ، مشو همراه و هم اسباب دست
دان دوام هر حکومت ، در صفای باطن است
پاکی و علم است و تقوا ، عامل رشد و بقا
گر یقین پیدا کنی بر خالق روزی رسان
چون خدا باشد امین و حافظ ما در جهان
میسمی راه ولایت را گزیند در امور
چون رجالی می سراید گوشه ای از ماجرا
سروده شده توسط
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 22:40  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
می نماید مرتضی پند و نصیحت بر سران
ارتباط حاکمان با مسلمین گردد بیان
تا کند بر پا عدالت بر اساس شرع و دین
در حقیقت می کند تبیین اصول دین عیان
بر اساس امتحان و تجربه هم مشورت
گر گماری مردمان بی سواد و ناتوان
تا توانی کن حذر از نصب بی جا ، بی دلیل
گر کنی منصوب خارج از قواعد ، بی گمان
بین سوابق را ز حیث حسن خلق و هم حیا
. بهترین ها ، بین افراد توانا بر گزین
آن که باشد از تبار مسلمین و با شعور
تا توانی کن کمک بر ناصبان با وصف فوق
تا نباشد علتی از سوی آنان در میان
همچنین مانع شود از غصب ، سوی خاطیان
عده ای را چون چراغ و رهنمای خود گمار
کن تفقد در امور مملکت بی واسطه
چون نظارت بر امور کارشان افزون شود
گر بود مخدوش کار عاملان در یک مکان
با عمل کردن به قانون مجازات و امور
می شوی آسوده و گردی به دور از هر گمان
گر شود محرز خیانت بر امور مسلمین
گونه ای باید عمل گردد برای این و آن
تا سبب گردد عدالت در دیار مسلمین
خادمان پاک و مردان خدا را دان عزیز
خادمان و آمران را در حکومت هر کجا
از برای حفظ اینان و صفای روح و جان
مرتفع کن حاجت آنان ، برای زندگی
تا کنند با طیب خاطر ، کار مردم را تمام
تا توانی دین احمد را عیان کن در جهان
چون بشر باشد به امید حیات و زندگی
زین سبب انگیزه باشد ، تا کند کار و تلاش
حق نگفته طول عمر مردمان را او نخست
گر کنی تامین نیاز آمران از هر جهت
قبل اخذ مالیات و هم خراج مسلمین
گر نباشد کشت و کاری در زمین و مزرعه
گر دهد خسران ، بلایای طبیعی ناگهان
تا توانی کن شفقت ، از خراج خود بکاه
می کنی مردم هلاک و اندکی یابی دوام
گر شکایت نزد تو گردد از انواع خراج
کی بریزد برگ سبزی غیر پائیز وزان
می کند رسوا تو را هر آینه با یک نگاه
لیک غافل از خودی و هم درون سینه ات
تابشویی چهره و جانت ز انواع گناه
کی شود جانا ببینم هم درون و هم جهان
حق تعالی می دهد فرمان گردش در جهان
می کند فرماندهی بر جن و انسان ، هر مکان
حق تعالی میثمی ، آگاه و ناظر در جهان
دان رجالی ، قادر منان دهد روزی به ما
سروده شده توسط
باسمه تعالی
بهترین را برگزین از حیث اخلاق و توان
مردمان قادر به انجام وظایف بی گمان
تکیه گاه مردمی باعث شود عز و جلال
کارها آسان شود ، گر واگذاری بر عموم
نیست بن بست و خلاصی ، هر زمان و هر مکان
تا توانی بر توان مردمان کن اعتماد
گر توانی بستر لازم مهیا کن چنان
گر به فکر خود فقط باشی ، نه احسان و تلاش
چون نمایی مشکلات مردمان را مرتفع
کن نظر بر کاتبان و قاصدان و نامه ها
گر بود در راس هر کار و مناصب در امور
دان شود هر کار آسان و نباشد مشکلی
بر گزین شایسته فردی ، صاحب علم و نشان
جایگاه خود بداند ، آن مهم است و کلان
در نوشتن از حقایق صادق و پرهیزکار
غفلتش باعث نگردد گفته ای گردد بیان
حفظ گردان راز و اعمال حکومت همچنان
کن تو اسرار حکومت را ز نا اهلان به دور
عده ای با ظاهر خوب و درونی ناصواب
با ندانم کاری و غفلت ، کند آشوب ها
می کند بد نام دین و حاکمیت با بیان
دقت کافی نما در انتخاب و انتصاب
کاتبان باید وفادار و امین و مهربان
از میان کاتبان اصلح ترین کاتب گزین
از برای حفظ اسرار و وفا ،کن امتحان
کاتبانی برگزین ، صالح ، توانا ، خوش بیان
عهد با مردم چنان تنظیم کن در هر زمان
گر خطا شد در قرار و عهد و پیمان با کسی
بر سر هر کار و منصب در حکومت یک نفر
کن تو منصوب و نظارت کن به کار آمران
گر خطایی در حکومت از کسی آمد پدید
انتخاب و انفصال آمران باشد مدام
کن سفارش روی خوش بر مردم پیر و جوان
عده ای داد و ستد دارند ، بعضا هم فساد
باعث آسودگی گردند با سیر و سفر
سخت باشد کسب مال پاک و روزی و طعام
لقمه ی ناپاک باشد منشا جرم و خطا
از خدا خواهید مال مکفی و کسب حلال
گفت حضرت در خصوص کاسبان هر مکان
عده ای با احتکار جنس و با سود کلان
این گروه از کاسبان تضیع گرداند حقوق
تا بدست آرند مالی ، با تبانی یا فریب
تا به کی چشمان بگرید از فراغت مهدیا
ای امام شیعیان ، جانم فدایت می کنم
تا نباشد جنب و جوش عاشقان و فرط ذوق
ناله های نیمه شب ، همراه با ذکر و دعا
آخرین حج نبی گردد مشخص جانشین
بر خدا کن اعتماد و هم توکل بر خدا
کن رجالی عهد خود را با خدای خود ادا
سروده شده توسط
باسمه تعالی
ما همه از بندگان حق تعالی هر زمان
او دهد روزی ز خون مادر و باشد غذا
او رساند رزق تو قطعا در این کوی و سرا
شو تو تسلیم خدا و کن تقاضا از خدا
گر شوی دور از خدا ، در جهل مانی تا ابد
گر نباشد نور یزدان ، دور باشی از خدا
پس چرا اینقدر باشی سر کش و از حق به دور؟
می کند یاری تو را ، در هر شرایط ، بی گمان
بین خدا داده تو را عقل و توان بهر امور
با تفکر حل نما ، هر سختی و هم معضلات
مستمندان در نظام مملکت ، هم شرع و دین
از مساکین کن تو دلجویی و هم رفع نیاز
عده ای در فقر سوزند و حقارت می کشند
سهم آنان از خزانه کن جدا و هم ادا
مردمان بعضا زمین گیرند از فرط نیاز
هر تمنا از بشرموجب شود ذلت ورا
از خدا خواهید مال و حکمت و عز و شفا
مرتفع کن ، قبل اظهار نیاز این و آن
از میان اهل تقوا و ریاضت برگزین
تا گزارش از شرایط او کند از هر مکان
قسمتی از گندم و غلات را ، در هر دیار
بر ضعیفان از غرور و خود پسندی کن حذر
کارهای بس بزرگ و اشتغالت هم مدام
مردمان را ساده و قاصر مپندار و حقیر
در ادای حق مظلومان تلاشی کن مدام
پیشگاه حق نمایان می کند اعمال ما
کن یتیمان را تفقد در مصائب بی امان
تا توانی کن سفارش بر یتیمان هر کجا
نیت خود را حمایت بر ضعیفان ده قرار
می شود تاکید در قرآن و عطرت بر کسان
وعده ی حق در حمایت از ضعیفان ،بی گمان
می کند برپا حکومت ، مهدی صاحب زمان
یک حکومت در جهان باشد ، در کل نقاط
در پی امر خدا ، بر مهدی صاحب زمان
بعد اذن حق تعالی بر قیام و هم ظهور
مهدی می آید ،فراهم کن تو اسباب ورود
کی شود مهدی بیایی ، ای امام انس و جان ؟
با مشخص کردن وقت ملاقات و زمان
مجلس عامی نشین ، همچون مجالس در قدیم
بشنو از مردم حقایق ، هم به ظاهر هم نهان
گفتگو کن ، جستجو کن ، مشکلات این و آن
بر اساس گفته ی احمد عمل بنما عیان
گر شود اجرا فرامین خداوند و رسول
شادمانی می شود حاصل ، برای این و آن
گونه ای باید عمل گردد خرید و هم فروش
بر موازین و عدالت گونه ای گردد عمل
محتکر را کیفری ده بر اساس حکم دین
این همه حرص و ولع در زندگی از بهر چیست؟
عمر ما کوتاه باشد ، قدر آن دان میثمی
فقر حاکم دان رجالی ، گه ز انفاس پلید
سروده شده توسط
باسمه تعالی
می کند ختم رسل ، دین خدایش را به پا
احمد است صاحب کتاب و او بود نور مبین
مشعل قرآن بود ، ناجی ما از هر خطا
هست قرآن لوح محفوظ و بود نور هدی
گر بخوانی نور یزدان ، می دهد تسکین تو را
گفت پیغمبر ، امین و مقتدای انس و جان
گر بود حب ولایت از امیر المومنین
گشت مولا جانشین مصطفی روز غدیر
بشنو از مولا علی این گفته را از مصطفی
نیست زیبنده ، برای امت آل رسول
حق نباشد دادنی ، از سوی ظالم بر کسی
در ادامه بشنو از مولا علی اسلام ناب
او خطابش مالک اشتر بود در آن زمان
مالک است همراه حیدر ، همچو بازوی علی
او بود فرمانده ی لشکر ، ز سوی مرتضی
گر چه مالک متقی باشد ، به دور از خود سران
گر کنی صبر و شود تدبیر ، اندر مشکلات
ارزشت افزون شود با رفع سختی ، معضلات
می گشاید حق تعالی باب رحمت ، باب جود
کن تحمل انتقاد و تیغ بران زبان
آنچه باشد بر خودت ارزنده و زیبا بسی
امر تو با مهربانی گر شود توام نکوست
این نشان قدرت و عز تو گردد در جهان
گر کنند اهمال در انجام کاری بی دلیل
گر نباشد در توان خادمان ، امری چنان
کار مردم را به دقت ، وقت خود اقدام کن
بهترین اوقات خود را کن نیایش با خدا
دان عبادت جملگی حبل المتین است و نیاز
می کند روشن دل و آماده می سازد بشر
آن وصال کردگار است و عروج آدمی
گر بود نیت خدا در کار مردم هر زمان
هر که خواهد اجر یزدان در دو عالم هر زمان
چون نمایی خدمتی خالص به دور از هر ریا
آن بود محفوظ ، در این عالم و هم آخرت
نیتت خالص شود هم در فرایض با خدا
ترک دنیا با زبان و گفتنش آسان بود
گر بود دنیا چراغی و شود ناجی تو را
این جهان و آن جهان در اختیار است ،ای بشر
گرچه سخت است کار خوب و کار بی عیب و نشان
خوان نمازی چون محمد ، با تامل هم رسا
در قرائت کن مراعات قلیلی در نماز
می شود ضایع نمازت ، گر بخوانی با شتاب
از امور مردمان آگاه گردی با حضور
با حضورت در جوامع کن خصوع ، افتادگی
می شود آگاه والی از مصائب ، بی گمان
چون قضاوت می شود حاکم ، ز سوی این و آن
زشت زیبا می شود ، در نزد مردم در سمت
میثمی خواهان عشق حق بود در زندگی
این سروده می کنم تقدیم بر یزدان پاک
سروده شده توسط
باسمه تعالی
از برای دوری نقل و گمان از این و آن
گر شود از خویش و نزدیکان خطایی یا ستم
عده ای از بستگان دارند کبر و هم زیان
نهی بنما از تعرض قوم و فرزند و کیان
عده ای با نام تو کسب درآمد می کنند
خوی برتر جویی و گردن کشی آید پدید
ظلم و جور آمران ، اسباب نفرت می شود
کن نظارت بر امور آمران در هر مکان
در صدارت دقت کافی شود در عزل و نصب
گر گماری در مناصب ، فرد منفور و ضعیف
ریشه کن کن ، خوی خود خواهی و خوی ناسزا
با عدالت کن عمل در بین مردم بی درنگ
دور کن از مردمان آسیب و هر گونه ستم
باعث احیای اسلام است ، قانون خدا
داد یزدان ، بر نبی در حج آخر این پیام
دین حق بر پا شود با نصب آقا مرتضی
گفت احمد ، جانشین من بود مولا علی
دور بنما خائنین را از حکومت ، بی امان
گر شود اجحاف و تبعیضی ز سوی رهبران
ثبت گردد کار نیک و احسنت در روزگار
تا توانی کن تو تسهیل و نما کارت روان
در امور شخصی مردم ، مگو عیب و سبب
می شود لرزان حکومت ، در پی ظلم و فساد
فقر و تبعیض و خیانت ، موجب افسردگی
چون که مخفی باشد از والی اموری در نظر
حق و باطل را جدا کن با حضورت در میان
دان حقایق مخفی است و هم ندارد آن نشان
انتظار مردمان باشد عدالت در جهان
با شکیبایی نما احکام قرآن را بیان
با عمل گردد مشخص نیت و اهداف خود
از ظواهر مردمان گویند ، حرفی را عیان
گر بود شفاف هر اقدام و کار مردمان
گر توانی کار خود را خود به انجامش رسان
گر شوی ناچار از انجام کاری بهر غیر
گر نباشد پاسخی سوی امیران در نظام
گر توانی حاجت مردم روا کن در امور
گر بخواهی اجر یزدان و لقای کبریا
گر چه سخت و مشکل است بر پایی اقسام عدل
دان که اجرای عدالت ، عاقبت باشد نکو
عهد و پیمان گونه ای تنظیم گردد در امور
عهدو پیمان با رسول و با خلایق ، هم خدا
سختی پیمان نگردد موجب فسخ روند
ریز ریز عهد و پیمان را نما ، تحریر آن
کن تو پرهیز از عبارات دو پهلو در قرار
تا توانی کن تو محکم ، عهد خود را ، با سران
مهدی می آید ،اگر اسباب آن باشد تمام
شو مهیا تا پذیرایی کنی، صاحب زمان
از منافق میثمی دوری نما در هر زمان
کن حذر جانا رجالی از هوای نفس پست
سروده شده توسط
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 22:37  توسط علی رجالی
|
باسمه تعالی
ویژگی های حکومت از امیر مومنان
نامه ی مولا به مالک حاوی راه خداست
نیست مالک را تعلق بر حکومت بی گمان
تا شود درسی برای مالک و آیندگان
داشت پس تبیین اصولی را امیر المومنین
می دهد حکم صدرات را ولی و مقتدا
تا دهد سامان امور مصر و اوضاع بلاد
لیک می گردد شهادت قسمت یار خدا
قطع کردند دست و بازوی علی را خائنین
می کنم تبیین نکاتی از امام و مقتدا
ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن
مردمان را محترم بشمار در کار و امور
پیروی کن از فرامین خدا در زندگی
کن دو چندان با حضورت خدمت و رفع نیاز
با تامل کن مدارا و محبت هر زمان
گر کنی ظلم و تعدی بر خلایق در مصاف
هرکه با آل محمد در بیفتد شد هلاک
گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
گر عدالت را به پا داری و آن جاری شود
موجب عزت شود ، هر کس کند یاد خدا
نفس ما سرکش بود ، فرمان دهد بر کار زشت
گر شوی قادر به سرکوب درونت هر زمان
حتم دان ، قطعا پذیرد توبه هایت را ، بشر
چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
گفت حضرت بین عملکرد سلاطین جهان
چون قضاوت می شوی از سوی مردم هر زمان
مردمان دارای انواع سلیقه در جهان
جملگی یکسان در خلقت بباشند و حیات
مردمان دارای سهم و هم حقوقی در نظام
نیست تبعیضی روا در بین مردان و زنان
مالک اشتر مشو خشنود از هر سرزنش
پیروان همراه گردند ، در مصائب هر مکان
گر ببخشی مر دمان را در مصاف خود سران
در نبرد حق و باطل ، می شود باطل فنا
گر غرور و سرکشی غالب شود بر روح وجان
چون خدا بالاتر از هرکس بود در هر زمان
او بود صاحب کمال و هم بود در هر مکان
با عدالت کن قضاوت در امور دنیوی
بهترین کار تو در عدل و شفقت توامان
عامه ی مردم کنند احسان و نیکی بر بشر
کن تو پرهیز از غرور و فتنه و ظلم کسان
چون خدا جبار و قهار و توانا در امور
می دهد تسکین تو را این نحوه ی دید و نگر
سر فرو آور به خاک و ذکر حق را گو عیان
مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
دوستی با حق تعالی ، پیشه کن در زندگی
گر شود برپا حکومت با ملاک انبیا
کی رسد دیدار آقا ، مهدی صاحب زمان؟
سروده شده توسط
باسمه تعالی
این که پنداری همه طاعت کنند از عمق جان
این تفکر موجب شر و بود آن ناصواب
چون که موجب می شود تغییر در عزم خدا
تا توانی کن مدارا با رعایا در امور
مطمئنا این امانت را دهی بر کاتبش
آن نبوده است و نباشد بر کسی هم مستدام
بین سلاطین و امیران با کلاه و کاخ و زور
هر کسی روزی بمیرد ، عاقبت گردد هلاک
چون اجل آید ، نمی گوید که شاهی یا گدا
او بگیرد جان مردم را به وقتش در جهان
نیست قادر آدمی ، مانع شود از مردنش
گر بود اعمال ما ، مرضی یزدان وقت فوت
نیست فرقی جز به تقوا و کمال و بندگی
کسب مال شبهه ناک و ظلم بی حد و حدود
دان اجل آید سراغت ، از برای قبض روح
چون بود آخر هلاکت ، پس تو را دیگر چه سود
می شود اعمال مال شفاف در بود و نبود
این همه ظلم و تعدی ، عاقبت ترک دیار
روز عقبی چون رسد ، روز حساب است و کتاب
هر عمل دارد اثر در هستی و کون و مکان
پس تو نیکی کن ، رسد روز حساب و هم ثواب
گر توانی کن تو نیکی و محبت بر عموم
ای که هستی حاکم مصر و امید مردمان
گر تو را آمد غرور و نخوتی هم در میان
قدرت حق بر جهان افضل بود از قدرتت
کن تو پرهیز از ستم بر مردم شهر و دیار
هر که باشد ازستمکاران ، حقیر و ناتوان
هر که دارد مسلک خود کامگی در زندگی
دان که میزان حق بود ، در ظاهر و هم در خفا
گر توانی کن کمک در ارتقای فهم دین
حق بود حامی مظلوم و ضعیفان در جهان
گفت مولا در خصوص عدل و انصاف و توان
سخت باشد فقر مردم بر امیر المومنین
کن حراست از حقوق مردم پیر و جوان
گر بخواهی حب مردم ، هم رضای لایزال
این جهان و کائناتش بهر ما آمد پدید
هادی ما حق تعالی و پیمبر بی گمان
عقل ما همچون پیمبر در ضمیر و جان ماست
لیک عشق حق تعالی ، ماورای عقل هاست
بهترین کار تو در خشنودی روح و روان
عامه ی مردم به پا خیزند در وقت فغان
لیک اقشار مرفه همچو نزدیکان ، سران
گر بخواهی حق بپوشاند عیوب چون تو را
عیب مردم را مکن افشا و دوری کن ار آن
هم سخن چین خائن و باشد اسیر روح و جان
گر به ظاهر می کند اظهار حب بر حاکمان
تا توانی از بخیلان و حریصان شو به دور
میثمی خواهد کمال و عزت و راه نجات
ای خدا باشد رجالی ، طالب عشق و جنان
سروده شده توسط
باسمه تعالی
در مدیریت نکاتی بس مهم است و کلان
تجربه همراه تقوا ، با تخصص در امور
نظم و قانون از برای حاکم و هم آمران
گر نباشد اینچنین ، افراد نالایق چنان
می دهد کاهش هزینه ، فکر و تدبیر و تلاش
تا توانی بهترین کس را گزین در انتخاب
بدترین همکار در سطح وزارت خود سران
بهترین مسئول از بهر حکومت در جهان
کن توکل بر خدا در کار و هم در مشکلات
در میان صالحان کن انتخاب و جستجو
از وزیران و مدیران در حکومتهای پیش
اکثرا همدست حاکم در صدارت ، بی گمان
تا توانی کن حذر در جذب اینان در نظام
چار عامل در شکست والیان دارد اثر
دور کردن از مناصب ، مردم لایق به کار
گر گماری کار مردم را به افراد ضعیف
نفی ارزشها و ضایع کردن احکام دین
اشتغال و همت خود بر امور کم بها
مطمئنا می توان افراد لایق را گزید
تا نباشد در صدارت وقفه و ظلم و زیان
مردم لایق برای حاکمیت بیشمار
وقفه و تاخیر در کار خلایق دان حرام
می کنند آنان تو را یاری ، یقینا هر کدام
رنج آنان بر تو باشد اندک و هم بی خطر
تا توانی کن محبت بر عموم خادمان
بهترین همکار تو باشد توانا در امور
گر چه تلخ است انتقاد و موجب رنج و فغان
ریشه ی هر کینه از مردم بخشکان در نهان
همنشینی با بزرگان صدیق و بی ریا
جاهلان و عاقلان یکسان نباشد ، در نظام
گر چنین کردی بدان ، هرگز نباشد عزتی
حسن ظن بر مردمان و خدمتت گردد سبب
تا نگردد موجب رنجیدن و آه و فعان
گر نمایی خوار مردم را ، شوی کوچک، زبون
دان نماند حس ظن بر آمران در هر زمان
سنتی بر پا مکن بر ضد مشی اولیا
سنت نیکوی مردم ، شکل گیرد سالیان
تا توانی با حکیمان ، گفتگو کن، مشورت
گر بخواهی قدرت حق را ببینی هر کجا
جامعه دارد صنوف مختلف در هر دیار
عده ای مشغول صنعت ، عده ای هم تاجران
عده ای مشغول تحصیل علوم کهکشان
با خراج از مردمان در کسب و کار تاجران
مجریان لشکری و کشوری هم در نظام
زینتی باشند آنان از برای جامعه
چون دژی محکم برای حاکمان و مردمان
میثمی راه خدا را طی نما در زندگی
تا توانی کن رجالی راه خوبان را بیان
سروده شده توسط
باسمه تعالی
نقش هر صنفی مشخص باشد و گردد بیان
بر اساس سنت و قرآن و احکام مبین
دین کند تشریح ، آداب و رسوم زندگی
گر شود اجرا قوانین خدا در هر زمان
علت فقر و گناه و جرم و نسیان و خطا
تا توانی کن عمل بر شرع و قرآن مبین
از برای پاکی نفس و رهایی از فغان
جنگ با نفس و درون باشد بسی سنگین و سخت
گفت مولا در خصوص جنگ و آثارش به ما
می کنم تشریح آن را ، از پیام مرتضی
کن تو تجهیز از خراج مردمان ، تیر و کمان
گر کنی لشکر مجهز درفنون و هم توان
می دهی تشکیل گردان و سپاه مسلمین
تا توانی بهترین رزمندگان را بر گزین
آن کسی باید گزینی راس لشکر در نظام
اهل اکرام و سخاوت باشد و هم مهربان
معتقد باشد به یزدان و اطاعت از رسول
از سلحشوران و مردان خدا در عرصه ها
شرح صدر باشد نیاز حاکم و حسن نظر
هم بود خوش نام در بین سپاه و مردمان
اهل بخشش باشد و حامی سرباز و کسان
این سبب گردد فزونی در نبرد و در جدال
در مقابل با ضعیفان ، با مدارا طی کند
مهربانی او کند ، با لشکر و با دیگران
عده ای مشغول تدوین ، چون وزیر و کاتبان
قشر های مختلف در جامعه در هر زمان
عده ای مشغول تدوین ، چون وزیر و کاتبان
می شود حاصل درآمد ، پیرو هر کسب و کار
حق دهد بر آدمی امکان فکر و کار و هوش
تا کند تحصیل رزق و معرفت جوید هر آن
با شکیبایی نما اصلاح در کار صنوف
گاه باشد بر تو سنگین ، در ادای کارشان
تا توانی کن نظر همچون پدر بر مردمان
نیست فرقی بین مردم ، جز به تقوا و توان
اهل تقوا کی کند ، ظلم و ستم بر این و آن
اهل فضل و معرفت ، مشکل گشا و رهنما
عالم غافل کند دنیا و عقبایت خراب
کن گرامی اهل ایمان و خرد را در امور
اهل ایمان و خرد بالا برند مردم ز فرش
قشرهایی ناتوان را کن حمایت همچنان
در امور زندگی و مملکت غره مشو
گر شود احسان و نیکی بر خلایق در جهان
این نباشد چون تو مشغول اموری بس کلان
چون یتیمان فاقد احسان و بعضا ناتوان
نقش مردم در حکومت دان بسی سنگین بود
گر توانی کن به پا قسط و عدالت بهر عام
می شود ما را امید و شادمانی و صفا
بهر کسب دانش و کسب معارف کن تلاش
می رساند روزیت را میثمی ، روزی رسان
تا به کی گردی رجالی ، منتظر بر این و آن
سروده شدا توسط
باسمه تعالی
گر بخواهی قرب و پاداش خدا را در جهان
بالاخص افراد مظلوم و یتیمان و اسیر
می شود ثروت دو چندان ، در پی بخشندگی
هر که یاری کرد با احسان، به قصد کردگار
گونه ای باید عمل گردد که بر مردم ستم
در امور زندگی ، هم در امور مالیات
گر نباشد زحمتی در کسب مال و در معاش
رنج و شادی خلایق را ، به یاد آور همی
کار مردم را گرامی دار ، با احسان خویش
کارها ی مردمان یکسان نباشد در جهان
تا توانی کار مردم را به مردم واگذار
گر توانی ده تو پاداشی به اصحاب هنر
رنج مردم را مده یکسان تو ارزش هر زمان
گر دچار شبهه گشتی در مسائل هر زمان
می نماید حق تعالی راه خود را هم عیان
همچنین صدها پیمبر آمده بهر نجات
هست قرآن هادی انسان به سوی معرفت
آن شده نازل ز عرش و هم بود دری گران
کن اطاعت از خدا و هم ولی در هر مکان
کن پس از این مشورت با اهل تقوا در قضا
در قضاوت بهترین قاضی شود در راس کار
تا نباشد خدشه ای در حکم و رای صادره
فرد قاضی دور باشد از هوا ی نفس و جان
قاضیان باید فهیم و مستقل ، دور از سران
سعی گردد در قضاوت ، عدل باشد در بیان
قاضی منصوب حق گوید ، نبیند جز خدا
گفت مولا مرتضی در وصف مالک این چنین
مالک بن حارث نخعی بود حامی دین
می پذیرد دین حق را ، در زمان مصطفی
بعد احمد او حمایت می کند راه نبی
گفت مولا در خصوص مالک اشتر چنین
او بود محکم تر از محکم ترین سنگ جهان
حاکم کوفه کند تبعید مالک را به شام
بعد عثمان ، با امیر المومنین بیعت نمود
او وفا دار است و صادق ، او بود فردی امین
گفت حلی در خصوص نقش مالک در جهان
از بزرگان قبایل باشد و مردی شجاع
او شود مسموم در بین سفر ، آن فاجعه
می کند یاری علی را در نبرد خاطیان
گر چه تا فتح و نبرد دشمنان راهی نبود
مرگ مالک یک مصیبت بود در کون و مکان
بهترین یار علی اندر سفر گردد شهید
هست مالک بهترین در بین اعراب زمان
او ندارد خواب در وقت جدال و در نبرد
هست مالک همچو شمشیر خدا بر مشرکان
او بود از حامیان مرتضی در هر زمان
عمر با عزت به همراه صفای روح و جان
میثمی خواهان قسط است و عدالت در جهان
از خدا خواهد رجالی کسب ایمان و یقین
سرورده شده توسط
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 22:32  توسط علی رجالی
|
|