باسمه تعالی
راه تعالی انسان

در مصاف دگران صادق و با تقوا باش

حرف بیهوده نگو ، مظهر پاکی ها باش
در امور ضعفا حامی و از ظلم به دور
بر حقوق دگران ساعی و بی پروا باش

گر تو را بود گناهی ز خدا عفو طلب
توبه کن همچو نصوحا ، همی بر جا باش

اهل احسان وعمل باش ، ضعیفان دریاب
وقت خود را به تقلا گذران، والا باش

چون قیامت برسد ، وقت حساب است ترا
مجری عدل علی باش، همی کوشا باش

این جهان جای عمل باشد و هم کار و تلاش
غافل از حق و عنایات مشو، کبری باش
مرد میدان وعمل باش ، چو مردان خدا
کن به تکلیف عمل، مخلص و بی همتا باش

وقت خود نشر حقایق شود و بیداری
بدترین چیز جهالت بود و دانا باش
عمر ما کوته و یک روز به پایان برسد
خدمت خلق نما ، فکر خود و عقبا باش

سخت گیری و لجاجت نبر د ما را عرش
حد اوسط بنما مشی خود و بالا باش

عامل نور و صفا باش،چو شمعی سوزان
مردمان گرد تو آیند، جهان آرا باش
با شهیدان خدا باش ، همان راه برو
تا که حق جلوه کند در نظر و بینا باش

بین حسین ابن علی و شهدا و اهداف
راه و یاد همگی باقی و جان افزا باش

هر که در راه خدا بود یقینا خوشبخت
حکم حق هست تو را هادی و آن اجرا باش
عمر خود در ره حق طی و خدا جو همه حال
کن تلاشی دو چندان و همی کارا باش

حق بود ناجی انسان و دهد روزی ما
می رسد آنچه بود روزی و هم کوشا باش
هر که در راه خدا بود یقینا منصور
بی خود از خود شو و حق بین و همی جویا باش

بی صبوری مکن وشکوه نکن از دوران
چرخ گردون نکند رحم به ما ، دانا باش

خود بزرگی مکن و لاف مزن در ایام
این جهان محضر حق باشدو با تقوا باش

از گنه دوری و از لقمه ی ناپاک به دور
پایبندی و صبوری کن و هم اعلا باش

مرد میدان و عمل باش، نسنجیده مگو
اهل تدبیر و سخا باش ، همی کوشا باش

حق بیان کرد کلامش به زبان احمد
در دفاع از فقرا یار ، همین حالا باش

انچه حق گفت همان گو و همان کن جانا
راه یزدان بنما طی و همانند علی ، مولا باش
از جدل دوری و بیهوده نکن وقت تلف
چون امامان و نبی، منجی و یک دریا باش

کی شود منجی انسان و خلایق برسد
می رسد اذن ظهورش، همی جویا باش

پرچم عدل به پا گردد و مهدی آید
بهر آن روز مهیا و کمی کوشا باش

ریشه ی ظلم بخشکاند و صاحب قدری است
در حمایت ز ولی یاور و هم برپاباش

این جهان رهگذری هست رجالی دریاب

توشه ای کسب نما با عمل و والا باش

سراینده
دکتر علی رجالی

+ نوشته شده در  پنجشنبه سیزدهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 17:15  توسط علی رجالی  | 

دیوان قصاید با عنوان چلچراغ به قلم دکتر علی رجالی ( استاد تمامِ گروه ریاضی دانشگاه اصفهان ) تدوین و به رشتۀ نظم در آمده است. 
       در این کتاب سراینده قصد دارد مفاهیم بلند دینی، عرفانی، اجتماعی و مذهبی را در قالب قصیده های سی بیتی ، با بیانی ساده و روان برای علاقه مندان و خوانندگان فراهم نمایند .
       امید است؛ با عنایت پروردگار متعال، در آینده بتوان مفاهیمی دیگر از  فرهنگ و تمدّن اسلام را به شیوۀ نظم، تقدیمِ جامعه اسلامی و نسل جوان نمود.

انتشارات

الفهرست

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۰ساعت 17:51  توسط علی رجالی  | 

باسمه تعالی
شوق دیدار
قصیده (۴۹)




 

افسوس ، که جانم به لب و نفس خراب است
از یاد خدا  غافلم و جان به عذاب است





 

گر دل  برود داخل یک کوره ی آتش
پر نور شود جان و دلت ، بحر  مذاب است





 

بی تاب  وصال است و  سراسیمه ی محبوب
از دوری لیلی دل و جان سوز و کباب است





 

یک قطره کند مست مرا، شرب طهورا
تشبیه بود در دو جهان ،همچو شراب است





 

مجنون شده ام عاشق و دیوانه و سرمست
محبوب  کجایی ، که دلم سست و خراب است





 

خالی ز هوا  نیست دل کوچک و بیمار
نوری نشود ساطع و محصور حباب است





 

مشتاق نگاه و نظر دلبر و معشوق
خواهان توام ، همدم دیرینه ، حجاب است




 

من تشنه ی یک جرعه از آن شرب الهی
یک لحظه عنایت بود و لطف جواب است



 

تا کی ز فراق تو کنم  گریه و ناله
شب ها بسرایم غزل و شعر ، خطاب است




 

تحریر کنم عشق خود از دلبر و هم یار
آن جمع شود، حاصل آن چند کتاب است




 

ای یار کجایی ، همه را شوق وصالت
  در دیدن تو سبقت و هم بیش شتاب است





 

آنکس که بود صاحب تقوا و درایت
پیروز بود ، خالق او اهل ثواب است




 

مسرور بود هرکه مقید به اصول است
با ذکر خدا ، در همه احوال  مجاب است





 

هر کس که برد فیض ز قرآن و نیایش
مجذوب خدا گردد و بی زار ز خواب است






 

در شرع بود ، راه خدا در همه احوال
خارج مشو ای جان دلم ، حد و نصاب است





 

هر آیه ی قرآن که شود درک به معنی
گر خوانده و فهمیده شود ، عطر و گلاب است




 

هر تهمت و هر غیبت و هم  ظلم به اغیار
از سوی خدا  نهی و تو را رنج و عذاب است







 

پرهیز نما از دغل و تهمت هم  کیش
این مشی بزرگان بود و راه صواب است





 

آن کس که دلی شاد و فرح بخش نصیب است
در جرگه ی اشخاص توانا و شباب است






 

بیهوده مکن عمر تلف ، چون که گرانقدر
آخر نرسی منزل مقصود  ، سراب است





 

هر کس که شود همره شیطان درونش 
غافل ز خدا باشد و دائم به عذاب است





 

تحقیر مکن خلق خدا در همه احوال
   دوری بنما از عمل و زشت عتاب است





 

هر نیک و بدی در دو جهان ثبت  شود دوست
گر ظلم شود ، روز پسین ، وقت عقاب است






 

دوری ز گناهان کن و  تسلیم خدا باش
چون آتش دوزخ بود و  سخت ز تاب است





 

بیهوده مرو راه خلاف و ره شیطان
هر لحظه خدا ناظر و او اهل جواب است


 

یکسان بنما ظاهر و باطن به خلایق
مخفی منما بر همگان ، چون که نقاب است








 

با صبر توان چیره شوی بر دل و امیال
دنیاست تو را پله و آن همچو رکاب است




 

هر کس عملش خالص و از بهر خدا بود
در محضر حق باشد و مشمول ثواب است





 

تسلیم حقایق شو و آزاده و حق جو
بی راهه مرو میسمی و راه خراب است






 

هر کار شود بهر  خدا ، مانده رجالی
معبود جهان ناظر و او اهل حساب است





 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میسمی



+ نوشته شده در  جمعه پنجم آذر ۱۴۰۰ساعت 11:51  توسط علی رجالی  | 

باسمه تعالی
عاشق و معشوق
قصیده (۱۸)


عشق ها گاهی مجازی باشد و گاهی نهان
عشق عارف بر خدا باشد، کند آتش فشان

دل کند لرزان و سازد شعله ای آتش فزون
روح سوزان می شود خواهان یار و هم زبان


عشق خورشید دل است و عامل نور و صفا
می کند احیا، دگرگون،قلب هر پیر و جوان


حق تعالی می نهد آنرا درون آدمی
تا رساند عاشقان را در جوار جان ستان


عشق باشد مرکب اهل دل و اهل سلوک
می برد عشاق را ، در ماورای این جهان


عشق  اسطرلاب  اسرار است واسباب عروج
همچو پیچک می تند بر جسم و بر انداممان

عشق ورزی بر خدا، سرشار از مهر و صفاست
اوج گیرد آدمی از قعر عالم، بی امان

گر بخواهی نور یزدان، رو به سوی کبریا
تا توانی کن فزون، عشق خدا در هر زمان


عشق حق ، مقدور گردد با نیایش با رضا
در رضای حق تعالی، با عمل بین ناگهان


عشق دنیا کی رساند ،اهل دنیا را به حق
نیست راهی،جز ره ایمان و تقوا در میان


عشق های دنیوی گرچه به ظاهر دلربا
گاه حیوانی، گهی عقلی، گهی بهر جنان


عشق ورزی بر خدا، در حذف دنیا از گناه
عشق بر یزدان حقیقی باشد و گه آن نهان

عشق ما با عشق عارف، دان دوتا باشد ولی
سیر ما در خاک باشد ، سیر او در کهکشان

عشق ورزی بر خدا و عشق او در سینه ها
هست منصوری برای رشد انسان بی گمان


عشق خود را بر رضای حق تعالی کن نه غیر
فرق ها بسیار باشد، از زمین تا آسمان


من نمی دانم ز ذات حق تعالی اندکی
فهم مردم،چون جنینی در رحم ماند ز آن


کی جنین را باشد آگه از شرایط در برون
نیست او را حس و درکی از ورای جسم و جان


عشق را تفسیر و تعبیرش خطا و باطل است
گوهری باشد گران سنگ و بود دری چسان

دان که دنیا همچو دریایی بود پر جنب و جوش
پر ز طوفان و تلاطم باشد و موجی چنان


می رساند کشتی عشق و ولایت آدمی
جملگی ما را به ساحل، پس توسل کن به آن

عشق ما عشق حقیقی بر خدای لایزال
دیدن یار و لقای حق تعالی بی امان


عشق عارف بهر حق جان دادن و ترک دیار
شوق دیدار و لقای یار دیرین، هر زمان


عشق سالک از برای کسب دنیایی که نیست
عشق او بر حق تعالی،خارج از ذکر و بیان


کی به مقصد می رسد غافل ز ایمان و خدا
نیست راهی جز صراط مستقیم عارفان


تا توانی کن عمل احکام بی همتای حق
هست معراج بشر، در پاکی روح و روان


پا نهادن بر دل و امیال و انفاس درون
می کند هموار عشق حق تعالی بی گمان


بین گناهان سد راه و مانع وصل و لقا
معصیت ها باعث افسردگی و صد فغان


خود شناسی ،باعث رشد و لقای کبریاست
بندگی کن بر خدا و نهی کن نام و نشان


عارفان خواهان عشق واقعی باشد نه غیر
از خدا دارد تمنا ی وصال و نور جان


ای رجالی، عشق دنیا نیست جز دلبستگی
بین خلایق را کند رسوای عالم هر مکان

سراینده 
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
قصیده( ۱۳)
تکیه بر دنیا


مکن تکیه بر عقل تنها بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر


اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای بصر

چه تدبیر ها می کنی در امور
نهایت دچار خطایی دگر


چو اجرا شود،طرح و برنامه ات
ببینی نقایص، شود جلوه گر


دلیلش بود نقص عقل و خرد
بود شخص کامل، قوی و قدر


پیمبر بود عقل و آن هادی است
شود چیره بر مشکلات و خطر

هدایت کند این جهان را ولی
به اذن خداوند آید ظفر


شود موجب خسر هر آدمی
هر آن کس کند تکیه برمال و زر

به مقصد رسد هر که دارد خدا
هدایت کند خلق را در سفر


مکن تکیه برمنصب و قدرتت
اگر می توانی ز آن کن حذر


نکرده وفا بر کسی تا کنون
بود سخت این امتحان بر بشر


شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
بریزد فراوان ز خون جگر


چو تقوا نباشد مرو سوی آن
در این فتنه تقوا بباشد سپر

اگر خدمت خلق و مردم کنی
جزایش بهشت است و بینی ثمر


اگر کار کردن برای خداست
خدا می دهد این شجر بار و بر

چو باشی به دنبال کسب مقام
ندارد بجز زحمت و درد سر

هر آنکس فریبد تو را با حیل
نشاید که نامید کارش هنر

علی گفت بر خصم خود این سخن
فریبندگی نیست بر ما ظفر

تو در کسب دنیا بکن بس تلاش
مکن تکیه بر دیگران شه پسر


بپرداز حق یتیم و ضعیف
ادا کن به دنیا و با خود نبر

زمانی که کودک و کوچک بدی
بدون کمک کی تو گشتی دمر

کند وقف تو روز و شب مادرت
مکن پس دلش را تو زیر و زبر


هر آنکس شود غرق دنیا بدان
نباشد دگر نام و فخر و اثر


بدان عمر ما اندک است و قلیل
نیابی گران تر ز وقت سحر


بود عمر ما پر بها و گران 
ببر بهره ها و مده آن هدر


اگر تکیه بر مال دنیا کنی
بگردی تو از راه خوبی به در


هدایت کند با کلامش خدا
نجویی کتابی به از آن گهر

کند بیمه ما را در این روزگار
بدان دین و ایمان نیازی دگر

مشو غره در این جهان ای بشر
نکرده وفا بر کس و هر نفر

رجالی ندارد به جز تو کسی
از او دور کن هم بلا هم ضرر


سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
پند و اندرز
قصیده (۱۲)


می سرایم از پدر ، من یک قصیده بهرتان
تا که فرزندان کنند اعمال و باشد راهشان

پند و اندرز پدر را بشنو از ما ای پسر
تا شود درسی برای نسل ما، در این زمان


راستی را پیشه کن در زندگی و کار خویش
تا توانی از دروغ بگریز و دوری کن از آن

گر سخن لهو و لعب باشد، مگو بهر عموم
تا توانی گو کلام اولیا و عارفان


گر بود کاری صلاحت، جستجو در آن مکن
گر بدانی عیب این و آن، مگو بر دیگران

چونکه اسراف است تبذیر و بود آن ناثواب
حد اوسط بهترین باشد، عزیز و نور جان


گر توانی از امور دیگران جویا مشو
نیست سودی در تجسس بهر ما از دیگران

تا توانی گو به آرامی سخن با همنشین
کن تو عادت در خصوص گفتگو با مردمان

گر بود رازی به پیشت، نزد خود محفوظ دار
گر شود افشا سخن، آن نیست رازی در میان 

در سخن گفتن مکن سردی به وقت گفتگو
پیشه کن با گرمی و دقت ، کلام سالکان

گر بخواهی فهم و ادراک وکمال و معرفت
کمتر ازآنچه بدانی گو، تو نزد این و آن

سعی کن اظهار داری جاهلی، در کسب علم
گر چه دانایی ، مکن اظهار وآنرا کن نهان


این سبب گردد که علم تو شود افزون و بیش
گر شود لازم سخن گو، نزد مردم هر زمان

تا توانی کسب علم و کسب دانش پیشه کن
کم سخن گو ، تا نگردد ارزش حرفت خزان

آنکه می گوید سخن بیش ازحدود شرع و عرف
می کنند مردم خطابش، همچو جاهل بینشان


تا توانی مستدل گو حرف خود را با عموم
کم سخن گفتن بود نوعی سلامت در روان


گر چه باشی عاقل واهل خرد در کار خود
لیک با مردم سخن کوتاه گو، اندر بیان


مدح خود هر گز مکن، گر چه تو باشی لایقش
کن عمل طوری که مردم خود بگویند آن عیان


تا توانی گو سخن سنجیده و تدبیر کن
قبل هر حرف و سخن مشتاق باشد، هم زبان


فرد نادان با سکوتش می کنند ابراز فهم
نزد مردم آدم کم گو بود چون عالمان

گر توانی همنشین شو با بزرگان در امور
بشنو پند و بشنو اندرز عزیزان را به جان


راز ها را نزد خود مخفی کن و هر گز مگو
چون خدا آگاه می باشد، ز اسرار جهان


گر بخواهی تو سخن گو باشی و صاحب کمال
تا توانی مشنو حرف و گفته های جاهلان


آنچه مردم می کنند اظهار، آن باور مکن
بعد تحقیق و تفحص، می توان گفتا ز آن


از برای کسب دنیا و امور دنیوی
ظاهر و باطن دو تا باشد ،عموما در میان


مشورت کن در امور زندگی و کار خود
گر یقین حاصل نمودی، بی تامل کن تو آن

هست تقوا موجب رشد و کمال آدمی
تا توانی در عمل تقوا نما، نی در بیان


حق تعالی ماند و عالم شود کن فیکون
از خدا یاری بخواه و او بود روزی رسان


از گذشته درس گیر و آن مکن بار دگر
چون شود تکرار اندر زندگی و کارمان

ای رجالی پند و اندرز پدر را کن عمل
اینقدر صحبت نکن، الله می داند نهان


سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
نصیحت
قصیده (۱۶)


از بزرگان ادب آموز ، اخلاق و بیان
مشعلی باشند رخشان، در زمین و آسمان


پند و اندرز پدر را بشنو ، اکنون کن عمل
چون زداید رنج ما را ، با بیانش بی امان

راستی را پیشه کن در زندگی و کار خود
کن تو پرهیز از دروغ و افترا در هر مکان

گر سخن بیهوده باشد، آن مگو بر مردمان
تا توانی باز گو ، از گفته های عارفان


گر بود کاری صلاحت، استخاره شرط نیست
با تدبر،با توکل کن عمل، آن بی گمان


چونکه اسراف است تبذیر و بود آن ناصواب
حد اوسط بهترین تصمییم باشد، آن بدان

با صداقت کار خود را کامل و انجام ده
نیست ما را حجتی، در کار ناقص هر زمان


گو به آرامی سخن در محفل اهل قلم
پیشه کن افتادگی را در کلام وهم بیان


گر بود رازی به پیشت، نزد خود محفوظ دار
گر شود افشا سخن، شایسته نبود آنچنان


در سخن گفتن مکن سردی، به وقت گفتگو
حق مطلب را به گرمی و به دقت، آن رسان


گر بخواهی فهم و ادراک وکمال و معرفت
گو سخن اندک، ولو داری علومی هم نهان


سعی کن اظهار داری کوچکی در راه علم
گر چه دانایی ، مکن اظهار فضلی توامان

می شود افزون دو چندان، علم و درک آدمی
گر شود لازم سخن گو، نزد مردم در جهان


کسب علم و فهم قرآن پیشه کن در زندگی
کم سخن گو تا نگردد ضایع چون برگ خزان


مستدل گو حرف خود را با عموم مردمان
کم سخن گفتن بود نوعی سلامت در روان


آنکه می گوید سخن بیش ازحدود و شرع و عرف
دان خطابش می کنند جاهل، میان مردمان


گر که باشی عاقل و فهمیده و صاحب کلام
از بیان حرف نا سنجیده کن دوری ز آن

مدح خود هر گز مکن، گر چه تو باشی لایقش
کن عمل طوری که مردم خود بگویند آن عیان


گو سخن سنجیده و تدبیر در افکار کن
چون برد بالا و پائین، تیغ بران زبان

فرد نادان با سکوتش می کند ابراز فهم
نزد مردم آدم کم گو بود چون عالمان


تا توانی با بزرگان وقت خود را پر نما
پند و اندرز عزیزان را شنو با گوش و جان


راز ها را نزد خود مخفی کن و هر گز مگو
چون خدا آگاه می باشد، ز اسرار جهان

گر بخواهی عزت و مشهور گردی در کمال
تا توانی مشنو حرف و گفته های جاهلان


آنچه مردم می کنند اظهار، آن باور مکن
بعد تحقیق و تفحص، می توان گفتا ز آن

از برای کسب دنیا و امور دنیوی
ظاهر و باطن دو تا باشد ،عموما در بیان


مشورت کن در امور زندگی و کار خود
گر یقین حاصل نمودی، بی تامل کن تو آن


هست تقوا موجب رشد و کمال آدمی
در دو دنیا کار ساز و می برد سوی جنان

حق تعالی ماند و عالم بود در دست او
از خدا یاری بخواه و او بود روزی رسان


ای بشر یاد گذشته مشعل ما می شود
می شود تاریخ تکرار و بود درس و فغان

کم سخن گو ای رجالی،حرف خود را کن عمل
تا کند بر دیگران تاثیر ، در روح و روان


سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
توکل
قصیده (۱۱)


هست موسی را توکل در وکالت بر خدا
می کند تقوای حق را پیشه با ذکر و دعا


کن توکل بر خدا اندر همه احوال خود
همچو موسی باش در باور ، مکن کاری خطا


حق تعالی حافظ ما باشد و روزی رسان
با توکل ، با رضا، آسان شود اعمال ما


حضرت یوسف ز قعر چاه می خواند خدا
نیست او را شکوه و ناراحتی در ماجرا


حق رهاند یوسف یعغوب را، او بی گمان
می کند فرماندهی، فرمانده ی کل قوا


چون که حق ناظر بود بر خدعه و مکر و فریب
می دهد جا و کرامت، بر نبی نور الهدی


تا توانی با خد ا باش و بجز حق را مگو
با توکل سختی آسان می شود،گردی رها


نیست اندوه و غمی از آتش نمرودیان
می کند یزدان گلستان ، آتش انبوه را


سنگ باران می شود فیلان به امر کردگار
تا بماند حفظ کعبه، از تعرض یا جفا


قدرت حق می شود معلوم بر اصحاب شرک
قدرت پوشالی دشمن عیان و بر ملا


باعث آرامش و آسایش انسان شود
هر که با ذکر خدا مانوس باشد در خفا


هر کجا کاری شود با امر و با فرمان اوست
می کند دریا گهی خشک و دهد جمعی جزا


لشکر موسی رود سالم ز دریا در مسیر
در مقابل لشکر فرعونیان غرق و رها


لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
چونکه موسی می کند امر خدا را او ادا


رسم باشد تا شوی مانع ز تعقیب عدو
لشکر موسی نمی گوید، خدایا کن چه ها


نیست شک و شبهه ای در رفتن همراهیان
چونکه لشکر مطمئن بودند از لطف خدا


انبیا در نشر دین و در ادای امر حق
رنج و سختی ها تحمل می کنند بهر رضا


خاتم پیغمبران مبعوث می گردد شبی
جبرئیل آورد لوح حق برای مصطفی

آیه هایی را بخواند مصطفی با امر حق
می شود مبعوث بر پیغمبری چون انبیا


گر چه احمد ناتوان از خواندن الواح بود
می کند قادر خدا ، تا لب گشاید در ادا

می شود اسلام عالم گیر و قرآن هادی است
چون پیام حق بود عام و فراگیر و رسا

عنکبوتی می تند تار خودش بر روی غار
تا که احمد در سلامت باشد از تیغ و بلا 

می رود یونس به دریا، بعدترک قوم خو د
حق دهد فرمان به ماهی، کن پیمبر را رها


کمترین لغزش نمی باشد روا بر مخلصین
موجب اندوه می گردد، به خود آید چرا؟


نوح و یاران نبی را از خطر محفوظ داشت
خاطیان نابود گردند ،امر حق باشد به جا


حضرت عیسی به اذن رب به دنیا پا نهاد
منجی مردم شود، در عالمی پر از خطا

حق دهد فرمان به دریا، تا برد موسی به کاخ
ناخدای کشتی موسی بود در هر کجا


می کند رشد و نمو موسی عمران نزد شاه
چون که فرعون مانع و کرده به مردم او جفا


با توکل می شود اعمال ما آسان ، روان
خوش به حال آنکه دارد اینچنین روحی ولا

بر خدایت کن توکل ، ای رجالی در امور
چون خدا آگاه می باشد، به اعمال شما

سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از زیارتنامه امام رضا(ع)
قصیده (۲۴)


قطعه ای از جنت است صحن و سرای اوصیا
مرقد پاک امام هشتم و روحی فدا

گر بخواهی جنت و باغ بهشتی در زمین
در زیارتگاه آقایم علی ، مو سی الرضا

صحن های پر نقوش و صحن های بی نظیر
در کنار هم نموده جنتی زیبا به پا

من ببوسم مرقد پاک امام هشتمین
می گذارم چشم خود را بر ضریح مقتدا

مشهد است آرامگاه حضرت هشتم امام
کن زیارت مرقد پاک شهید جان فزا

رو به طوس وکن زیارت مرقد پاک امام 
بین چه گنبدهایی از فیروزه و آب طلا


غسل کن قبل از زیارت در ورود و هم طواف
بر لسان آور کلام اهل بیت و اولیا


شیخ طوسی می کند تحریر این ادعیه را
این زیارت نامه از اولاد زهرا چون رضا


گر بخوانی این زیارت از امام شیعیان
روح و جانت را دهد آرامش آن ذکر و دعا


خوان نمازی بر سر قبر امام مسلمین
کن دعا بر والدین و برجمیع انبیا


چون شفیع باشند درگاه الهی هر کدام
کن توسل بر امام و اولیا و اوصیا


چون که وارد می شوی اندر حرم بهر طواف
لازم است گویی شهادت بر محمد بر خدا


عذر خواهم از امامم بابت کبر و حسد
از گناهان توبه و از او بخواهم من شفا


در زیارت از خدا خواهی که بر آل رسول
یک سلامی را نماید بر امام و مقتدا


وانگهی گویی صفاتی از امامان تک به تک
هر یکی باشند خلیفه بر زمین سوی خدا

از خدا خواهی سلامی بر محمد ، فاطمه
یک درودی بر حسین و بر حسن ، هم مرتضی

در زیارت می کنی یادی ز اصحاب رسل
چون خلیل الله و دیگر اوصیا و انبیا


با تولی از محبین ،حب خود را کن عیان
تا توانی رو به سوی عترت و آل عبا


کن تبری از شیاطین و عدوی اهل بیت
لعنت یزدان بود بر جملگی در هر کجا

ای خدا روز قیامت چون رسد وقت حساب
قاتلان اهل بیت مصطفی را ده جزا


بالاخص کفار و افراد پلید و دون صفت
قاتلین اهل بیت مرتضی در کربلا

جز خدا نبود کسی قادر که بخشد این حقیر
ای خدا عفو نما هر گنه و کار خطا


ای خدا حفظ نما بنده در این کون و مکان
چون که باشی تو امید همگان در همه جا


نیک دانم که تویی حافظ ما در هر حال
ای پناه بی پناهان و غریبان هر کجا


چون امامان کریمند و بزرگ و محبوب
می کنم مدح و ستایش ، امام و شهدا


بار الها بنما لطف و عنایت هموار
ای خدا دور نما شر شیاطین همه جا

سینه ام بگشا خدایا از کمال و معرفت
تا به لب آرم پیام ذوالجلال و کبریا


ذکر تو با یاد تو آرام گرداند دلم
بار الها بنما پاک ،  دل و روح مرا 

آدمی دارای عز است و کمال و معرفت
با شفاعت کردن اصحاب آل مرتصی

ای رجالی ، با توسل بر رسول و آل او
بیمه کن خود را ز انواع حیل ها و جفا

سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
فزاز هایی از دعای فرج
دادرس
قصیده(۴۱)


 
چرا این همه حزن و رنج  و فساد و بلاست؟
بشر گشته حیران و افسرده و هم رهاست


 
خدایا عیان شد مصائب ، ندانم چرا
خطایی که موجب شود رنج ما ، از کجاست؟
 
 تو خواهی که  مردم ستایش نمایند تو را
فلاح بشر را تو خواهی ،  خدا رهنماست


  
هدایت نما  روح  محزون و جان پریش
عطا کن  به ما رحمتی ، جان ما در فناست

  
بدانم که مردم تخطی کنند در امور
عدول از حقایق دو چندان جفا و خطاست


  
هدایت نمایی خلایق به راه درست
پیمبر فرستاده ای ، هادی ما  خداست


  
بشر می کند دائما ظلم و جنگ و جدال
اگر خشم یزدان بیاید، علاج و دواست

 
گهی منجی و گه عذاب و گهی هم بلا
ندانم در این عصر ، ما را کدامین رواست

 
ندارم امید گشایش به غیر از تو کس
خدا ناجی ما بود ، هر که در این  سراست

  
خدایا نما راه خود را ، ندانم چه هست
ره رستگاری ،  توکل ، تدبر ، دعاست 


  
خدایا زمین گشته خشک و نما لطف خود
که باران رحمت نیامد ، نیاز بقاست
 
بده صبر و ایمان و احسان ، خدایا  بسی
نیاز بشر  در حمایت ، سخاوت ، عطاست 

 
خدا می دهد رنج و سختی ،  بخوانی خدا
تلاش بشر موجب رشد و مشکل  گشاست

  
  
هدف رشد انسان بود ، در مصائب بسی
توان تو از حق بود ، بی حد و انتهاست


  
ستایش نما خالق عرش و فرش جهان
خداوند هستی سزاوار  حمد و ثناست
 
خداوند باشد رحیم و کریم و عظیم
تمنا نما آنچه خواهی ، به وقتش اداست

 نباشد تمایز برای خداوند تام
ملاک خدا با ملاک بشر ها دو تاست

  
 
خدایا تو دادی به ما عقل و ادراک و هوش
نیاز بشر باشد و باعث عز و جاست

همیشه بود سختی و راحتی ، معضلات
درایت کند حل مشکل ، توکل سزاست


 
نما حکم حق و ولی  بر بشر ، روز و شب
   تخطی ز امر خدا و رسولش جزاست

  
نباشد جهان بی امام و ولی ، هر زمان
دعای فرج خوان مداوم ، که آن ره گشاست 

  
  
چو خوانی دعا را ، نبینی ستم یا که ظلم
امام است شافی و رابط ،  توسل بجاست

بخواهید رحمت ، حمایت ، ز آل رسول
کند حاجتت را  ادا ، چون امام و ولاست
  
  
اماما، تویی مهربان و تویی روح بخش
تو فریادرس باشی و یاد یزدان رجاست 

  
  
مقام امامان بلند است و در قرب حق
شفیع خداوند باشند ، عظیم و رساست

  
 
تویی حجت و قائم و  مظهر  اهل بیت
گشایش روا کن به مردم  ، خدا هم رضاست

  
 
تویی جانشین خدا ، در تمام جهان
عنایت نما بندگی را ، ره اولیاست 


 
روم جمکران خانه و معبد و کوی دوست
که مهدی عنایت کند ، والی و مقتداست
  
  
 
خدایا رجالی بود قاصر از وصف تو
کلام خدا وحی و  آن گفته ی انبیاست 

  
سراینده
دکتر علی رجالی

 

+ نوشته شده در  دوشنبه یکم آذر ۱۴۰۰ساعت 19:34  توسط علی رجالی  | 

باسمه تعالی
حضرت مهدی(ع)
قصیده( ۲)


ای وارث محمد، زیبای خوب رویان
تو آیت غدیری، معنی عید قربان

یارب نما ی لطفی، درسی بده به ما را
استاد ما امام است ،استاد عشق و ایمان


پای پیاده باید، رفتن به سوی دلبر
من عاشق نگاهت،ای پادشاه خوبان

از فرط عشق مهدی، گفتیم ما قصیده
ای غایب از نظرها،بنمای فهم قرآن

یاری نما خدایا ، در سایه سار مهدی
تا شعر ما سرائیم، در وصف و یاد جانان

شرح دعای ندبه، خود بازگو برایم
با گوشه های چشمت، ای آفتاب تابان

با عاشقان نگویید، شد از نگاه غایب
در کوچه و خیابان ،در امتداد باران
در راه جمکران بود ،دیدم نشان رویت
ذکر دعای عهدم، فیضی دهد فراوان

من جمکران ندیده بی تاب یار بودم
دستم بگیر آقا، این است راه احسان

عمری است من مریضم، درمان دردهایم
هیچ عیب هم ندارد ، ای پیشوای پاکان
گو تا کجای مسجد من منتظر نشینم؟
آقا نشانی ام ده ،هم ظاهری و پنهان

توفیق دیدن تو ، کی می شود میسر
من را نگر که عمری، از فکر تو پریشان

داد از غم جدایی،کی روی می نمایی
آزاد کن دلم را ، ای خسرو اسیران
شهر است پر ز نورت، غرق طرب و شادی 
زیباترین دقایق ، در نیمه های شعبان

تو بهترین امامی، من بدترین غلامت
قدری تفقدی کن،آرامش دل و جان

گر مشکلات داری، صبر و تدبری کن
با صاحب الزمان گوی، اسرار خود که پنهان
ازجان و دل دعا کن، شاید امام آید
با انقلاب مهدی، سر را رسا ن به سامان


در دیده ی مریدان، نقشی نما ز رویت
تو بهترین نویدی، بر دیدگان انسان


از حق فرج طلب کن، ای عاشق زیارت
گر حجت حق آید، دنیا شود گلستان

دنیا شده پر از جور، ای وارث محمد
گر حجت حق آید، دنیا کند گلستان

کی می شود که دنیا،بیند رخ چو ماهت
باشد اجازت آن ،در دست حی سبحان


خواندی نماز میت، با سوز جان پدر را
لیکن به امر یزدان، غایب شدی پس از آن

بودند چهار نایب، آنها امین و راوی
در غیبت ولایت، رابط شدند آنان

در سن چار و هفتاد، کبری غیبت آمد
دیگر نبود نواب، در نقل و شرح جانان


شد جمکران و کوفه، هر یک مکان دیدار
گویند سهله باشد، خود مرکز رفیقان

سرداب زیر منزل، باشد اطاق مهدی
شیعه نگفته هرگز، اینجا غیاب ایشان


سرداب چون مکانی، آرام بود و ساکت
باشد محل خلوت ، با کردگار قرآن

تهمت زنند به شیعه، آید ولی ز سرداب
از مکه او بیاید، با اذن و حکم یزدان


حجت برای مردم، حجت تمام کرده
از حق طلب نمائید ,اذن قیام جانان

درس رجالیم بود از عشق تو بگویم
مهدی عزیز زهرا، ای پادشاه خوبان


سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
امور اجتماعی
مهاجرت 
قصیده( ۵)


ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساب
از خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب


ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَد
کو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب


نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شده
نیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب


عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیر
برده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب


دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماست
حاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب

دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشر
تا نیفتد در خطا و در بلا و منجلاب

عده ای از ترس آتی خود و فرزند خویش
ترک کشور می کنند،تا بلکه باشد آن ثواب

حق تعالی صاحب ما باشد و روزی رسان
دین اگر مهجور گردد، می شود بنیان خراب


جامعه با دین شود محفوظ از هر فاجعه
چون که سلطان هوس، بانی شود هر ارتکاب

عده ای با پول خود هجرت کنند از این دیار
غافل از اینکه فرنگ است جلوه ای از یک سراب


هجرت انسان برای کسب علم و معرفت
بس چه نیکو باشد و دارد ثمرها و ثواب


عده ای میراث ما ، فرهنگ ما ،تیشه زنند
غافل از اینکه چو سدی باشد آن افکار ناب


عده ای گویند خود کردیم اوضاع را چنین
عامل اصلی و بدبختی ما از انقلاب


من خودم از بچه های انقلابم نی فرنگ
شاهد انبوهی از رخداد و آشوب از شباب


ریشه ای اصلی اینها از کجا آمد پدید
تا که آن خشکیده گردد، بلکه باشد آن ثواب

ریشه در آگاهی و فهم صحیح از دین بود
خود پرستی آمده، شد حق پرستی در عذاب


بین کشور های دنیا، ما کجا بنشسته ایم
علم همراه تدین ، می دهد بر ما شتاب

قدرت ما در زمین و آسمان افزون شود
تا بسازند مملکت را، نیست راهی جز صواب


عده ای سرمایه های علمی این کشورند
ترک کشور می کنند، شاید بیابند آن سراب


این همه گفتم ، ولی باشند گروهی جان نثار
از دیار و مملکت در جنگ می کردند شتاب


جنگ حق و باطل دشمن ، نمی گردد تمام
شکل آن گردد دگرگون، در مصافی بی حساب


خون خود اهدا نمودند در ره قرآن و دین
حفظ ارزشها شعار صاحبان انقلاب


کی به فکر حفظ خود بودند، آن نسل قدیم
تا مصون باشند مردم از خطر ، هم التهاب


تا دفاع از جان و مال وعزت ملت کنند
نسل نو آمد به میدان، در نبردی ناصواب


هرکه کوشد در ره یزدان، بگیرد پاسخش
تا توانی از گناهان عبث، کن اجتناب


عده ای دائم به تفریح و ندارند جوششی
کار ارزنده سبب گردد نشاطی چون گلاب


عده ای نسل جوان را بد هدایت می کنند
گاه معتاد و گهی فحشا و گه دادند شراب


تا نباشد غیرتی در حفظ ناموس و وطن 
نیست کس را پاسخ علت بماند بی جواب


نیست دنیا جای امن و جای عیش و جای نوش
چون دنی باشد، محل امتحان است و جواب

نیست کس را مانع رشد و ترقی در جهان
پس رجالی کن به تکلیفت عمل، جای خطاب

ََ
سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
امام زمان
قصیده (۱۰)

ای که هستی جانشین و مالک لیل و نهار
صاحب عز و جلال و مظهر پرودگار

از نظر ها غایب و در جان مردم جان توست
کی شود ظاهر رخ گلگون و یابم من قرار 


با قیامت می شود عالم پر از نور و صفا
عدل تو جاری شود، هر گوشه و کوی و دیار


عاشق روی و جمال تو سراپا گشته ایم
لحظه ای بر ما نظر کن، در حجابیم و غبار

ای عزیز فاطمه، منجی و هادی در جهان
می کنی محروم ما را از ولایت در نظار


می شود تبیین کلام وحی و اسرار درون
چون امام است و بود عالم ترین آموزگار

می شود روزی بگویی قبر مادر در کجاست؟
نیست جای دفن او معلوم، در کوی و مزار


شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون جدش، از غیار


از علائم می توان گفتا ظهورت عن قریب
عمر من باشد،ببینم روی ماهت در شمار؟


ای خدا مردم گرفتارند، کی آید ولی
تا کند بر پا حکومت، بر کند ظلم شرار


صبح جمعه می شود، مردم بخوانندش مدام
با دعای ندبه می خواهند مهر و روی یار


عصر جمعه چون شود، غصه فراوان می شود
کی شود مهدی بیاید، جان کنند او را نثار

 چشم ها در انتظار دیدنت در جمعه ها
ای چراغ زندگی بر ما نظر کن ، در گذار


 صبح جمعه می شود، تا نام تو آید به لب
تا به کی ما از فراقت، در تب و آه و غبار

با دعای ندبه ات، دلها هوای یار کرد
تا به کی خوانیم جمعه، مهدیا با افتخار


 شیعیان در انتظار حضرت صاحب زمان
در فرج تعجیل کن ، با امر حی و کردگار

 قلب ما باشد کویر و چشم ما دریای توست
عصر جمعه می شود، مایوس از روی و عذار


 عصر ما، گشته پر از کبر و غرور و ظلم و جور
نیست کس فریاد رس در این زمان و این دیار


 چون تویی تنها امید ما،انیس جان و دل
تا به کی غایب شوی،ای غایت نور و تبار

 تا به کی در پشت ابری، ای امام آخرین
ظلم و جور و جنگ باشد،با فرامین کبار


جبهه ها آماده ای جنگ و نبرد دشمن است
لشکر اسلام تجهیز و بود صدها هزار

دشمن دون می کند برپا جدال و فتنه ها
در یمن هر روز بمب است و جنایت بیشمار

مردم آنجا فقیر و مردمی آزاده اند
در قیام کربلا همراه و آنان جان نثار


حجت حق گر نماید عدل خود را او به پا
نیست مسکین و فقیری، با قیام شهریار

مالک اشتر بود سردار و همراه علی
زاده شد اندر یمن، این مرد جنگ و کارزار

تا ابد  مشتاق روی ماه تو ما گشته ایم
در ره مولای  خود  سر گشته ایم و بی قرار


مهدی موعود می آید، به امر ذوالجلال
بر رجالی رو نما، ای شیعیان را افتخار

سراینده
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
فرازهایی از مناجات موسی ابن جعفر(ع)
رهایی از زندان
قصیده (۲۳)

گر بخواهی رمز و اسراری فراوان در دعا
کن قرائت این مناجات و نیایش با خدا

حضرت موسی ابن جعفر می کند راز و نیاز
او به یاد آرد خدا را در ستایش هم دعا


آن امام متقی دارد تقاضایی ز حق
از خدای خود طلب کرده رهایی از جفا


می نماید او مثل هایی ز انواع حیات
در رهایی و برون رفت از خفا و انزوا

ای که بیرون آوری اندر میان سنگ و خاک
یک درختی را که گردد در پی امرت به پا


همچنین آتش برون آری ز سنگ و آهنی
کن اجابت حاجتم را ای خدای جان فزا

طفل را بیرون کنی از پرده ای اندر رحم
می کنی او را رها در قید و بندش از خفا


روح را خارج کنی از بین اعضای بدن
می رود بر درگه یزدان و می گردد جدا


تو توانی شیر را خارج کنی از بین خون
مطمئنم گر بخواهی ، من بگردانی رها 

حق پذیرد حاجت حضرت ، کند آزاد وی
او بود در حصر هارون ، امر حق گردد ادا

هفتمین اختر بود آگاه از آزادیش
این پیام احمد است بر آن امام و مقتدا


گفت هارون قاصدی آمد به خوابم با سلاح
کن رها فورا امام هفتم از رنج و بلا


گر چه کاظم شد رها از بند و زنجیر عدو
لیک هارون می کند او را شهید و شد رضا


نیست همتایی و مانندی چو خالق در جهان
کس نزائیده ورا در عالم و عرش و سما


می کند کاظم عبادت قبل هر درخواستی
حاجت خود را نماید ،بعد از آن حمد و ثنا

رو به قبله می رود بعد از طهارت هم وضو
تا کند با حق مناجات و نیایش در خفا


با تواضع می کند راز و نیایش سوز و آه
این بود آداب سالک در نیایش با خدا

می کند او زمزمه ،پ آیات یزدان را به لب
آنچه بیند از تجلی خدا باشد ولا


می رسد روزی هر کس ، با توکل با تلاش 
می نماید او سخن ، از رزق و از روزی ما


گاه باشد مستقیم و ، گه طریقی بی گمان
مطمئن است از خدایش ، می دهد رزق تو را

گفت حضرت می کنم طاعت ز حق در بندگی
تکیه گاهم باشد و تنها امیدم هر کجا


من موحد هستم و یکتا پرست و حق پرست
من نکردم در اطاعت خود پرستی و خطا

گر چه نافرمان شدم ، در زندگی و در امور
تو عظیمی و کریمی و رحیمی بهر ما


از خطاهایم پشیمانم ،ندارم من کسی
مغفرت خواهم خدایا ، گر بود لغزش مرا


می دهم جانا قسم بر مصطفی و آل او
تو بیامرزی مرا؟ ، ای مظهر جود و سخا

تو مبرا از عذابی و امام مسلمین
چون که معصومی و دوری از گناهان و خطا


بر من بیچاره بنما راه کسب معرفت
می دهی درسی به ما ، ای شافع روز جزا


هر کسی روز قیامت در پی اعمال خویش
ایمنی بخشی خدایا ، تو بیامرزی مرا؟

گر شوی پیروز بر امیال و انفاس درون
وانگهی گردی عزیز و می شود جانت رها


گر بخواهی تو رهایی از دل و امیال خویش
کن رجالی زهد و تقوا پیشه و جان ده ،  صفا

سراینده
دکترعلی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
حسادت
قصیده (۱۷)


حسد را تو اندر قیاسی نگر
شود موجب حزن و اندوه و شر

شود جسم و جانت اسیر هوس
نمایی به خویشان خود درد سر

کند خوار و بیمار و افسرده ات
ندارد حسادت، خوشی و مفر

ندارد بجز خدشه بر روح تو
بکن از حسودان فرار و حذر


چو خواهی علاج حسادت کنی
تو بشکن غرور خود و بین ثمر

تهی کن هوای درونت ز رشک
مده عمر خود را به یغما هدر


دو چندان نما قدرت خویش را
نبینی در این ره خطا و خطر


شناسایی ذوق ما لازم است
خدا داده ما را چو عقل و بصر

توانایی ما عظیم است و بیش
تجلی شود با تلاش و اثر


هویدا شود کوشش و کار ما
برونداد آنها شود جلوه گر

حسادت بود رشک و آن ناپسند
چه سودی بری جز خسارت، ضرر


بشر صاحب فهم و ادراک و هوش
تو کمبود خود را مجو از دگر


حسود است رنجور و افسرده حال
علاجش نباشد، ز سیم و گهر


مکن سیم و ثروت عیان نزد عام
بکن مخفی از مردمان مال و زر


عقاید، روابط، مصون کن زغیر
چو خواهی کمال و شوی بهره ور

حسادت ، برادر برد قعر چاه
ز بیشی احسان و خوی پدر


بکشتا برادر ،چو هابیل را
حسادت بود ریشه ی این غدر

برد رشک شیطان به آدم ز خاک
شود رانده از درگه ذوالقدر


رقابت گزین کن ، بجای حسد
نشان ده کمال خودت با هنر

زند صدمه بر آدمی روز و شب
مشو غافل از خصم و چشم و نظر

سخن چین حسود است و خالی ز مهر
بود خاین و فاسد و فتنه گر

خبر چین کند تفرقه با نفاق
گرامی نباشد به نزد بشر

بدان نزد مردم ،حسودان حقیر
مجو جز غم و حزن و رنج و هجر


حسادت ندارد تمامی کنون
مرو سوی آن ،چون کشد هر نفر

چو بیند حسودی سعادت تو را 
شود آتش قلب او شعله ور


چو شاهد شود، غصه و رنج را
شود روح او شاد و بینی نظر

بگو بر حسودان، به ظاهر ستم
که گردد تو را حافظی چون سپر

هدایت نما خالق جن و انس
حسودان به راه صحیح و ظفر


ندارم  امیدی به مردم همی
کنم  آه و ناله خدایا سحر


خدایا کمک بر رجالی نما
عطا کن ورا حکمتی زین سفر

سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از مناجات حضرت سجاد
مناجات المحبین
قصیده(۲۰)

می کند ذکر و دعا ، مظهر عرفان و وقار
ساجد و عابد درگاه خداوند کبار

می سرائیم مناجات علی ابن حسین
یاد حق را بنماید کماکان اظهار


حربه ای نور خدا در پی اعمال یزید
در سلوک است و عبادت چو دعا و اذکار


می کند گریه به درگاه خدا در شب و روز
چون حبیب است خدای سحر و لیل و نهار

او بدیدست محبت ز خدا در همه حال
دان عزیز است خدای قمر و شمس و قطار

می کند راز و نیایش به خدا در هر وقت
او بود حامل اهداف بلندی ز تبار


هر که بیند محبت ز خدا در کارش
کی رود پیش گدایان و فقیران هر بار


می رساند خدا روزی مردم شب و روز
می دهد روزی هر قشر و یتیمان وصغار


از خدا می طلبد فرصت دیدار جمال
او نشیند به نظاره به کنار قد یار

از سعادت بگوید سخن و فیض حضور
تا که محروم نگردد ز توجه ز نگار

هر کسی قرب خدا را به دل و جان یابد
کی رود نزد غریبان و شیاطین ز نار


می کند بندگی و سیر و سلوک و تقوا
تا کند کسب مقام قربا از غفار


در قضاوت نکند‌ حکم به جز حکم خدا
چون خدا شاهد و ناظر بود و حق جبار


شرط حب است ، لقای دل و جان با یزدان
گر بخواهی ثمر حب خدا ،کن دیدار


او دهد شرح و کند وصف مقام قربا
هر که آن کسب کند ، باعث عز است و قرار


از خدا می طلبد قرب و مقامی والا
او نخواهد کسی غیر خدا در افکار


گر شوی راضی و خشنود به تقدیر خدا
می شود حب خدا بر دل و جانت بسیار


ای خدا بندگی و زهد عطا کن بر ما
راه قرب است عبادت به خدای غفار


این مقامی است که مخصوص امامان باشد
با ریاضت بتوان کسب کنی منصب یار


می زداید محبت به غریبان را حق
تا فقط حب خدا جلوه کند در انظار


چون نماید خدا قدرت خود را بر ما
حق بود حافظ ما در خطر و هر پیکار

شوکت و عزت ما در گرو لطف خداست
او دهد قدرت و او صاحب عز است و خیار


ما سزاوار عنایات خدا می باشیم
خالق روز و شب و فصل زمستان و بهار

ما بمیریم به شب ، زنده بگردیم به صبح
آنکه قادر به چنین است مجو جز قهار


روح و اندام بشر رشد نماید دائم
آن شود کامل و هم رشد کند در پندار


حق نخواهد ز ما رشد و نموی تنها
آنچه بالا ببرد زهد و تواضع ، اذکار


می برد عرش تو را ، خالق یکتا با خود
می دهد عز و مقامی ، خداوند خیار


خوش به حالت چو روی سوی خدا ، عرش برین
در جوار شهدا باشی و در منصب یار


چون بخواهم شه جان را ، ز اعماق وجود
می شود سینه ی ما مملو عشقی سرشار؟

تا به کی شعر سرایی تو رجالی با عشق
گر توانی قدمی بهر کمالت بردار

سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
فراز هایی از مناجات حضرت علی
نقش خدا در زندگی
قصیده( ۴۷)

می سرائیم مناجات علی در شب تار
می دهد درس تواضع به بشر در اعصار

ذکر مولای بود تکیه کلام حضرت
چون خدا صاحب عز است و کمالات وخیار


او بگوید صفاتی ز خود و هم خالق
چون عزیز است خدا در نظرش او بسیار


از خدا می طلبد عفو و کند راز و نیاز 
حق بود سرور او در عمل و در افکار

در مناجات و دعا ذکر خدا بر لب شد
مغفرت خواهد و آمرزش خود از ستار


می کند راز و نیایش ، طلب عفو و کرم
مسجد کوفه شود مرکز و میعاد شعار

او بخواهد ز خدا فرصت جبران امور
او نکرده است خطایی که کند توبه ز یار


ای علی چون تو بگویی چنین با مو لای
ما که باشیم در این مهلکه و موج بحار


ما اگر عاصی و عصیان گر و خاطی هستیم
تو عزیزی و شفیعی و خداوند وقار

می دهی درس به ما ، در طرق راز و نیاز
چون شناسی تو خدا را به یقین و ابصار


می کند ذکر حقایق چو رسد وقت حساب
چون فرار پدر از کودک و بالعکس ز نار


نبود حامی کس چون پدر و مادر و دوست
دان که اعمال بشر کرده ورا سخت دچار


قلب پاک و عمل صالح ما در دنیا
ناجی ما شود از دوزخ و گمراهی و زار

ای خدا رحم نما بر فقرا و اسرا و مسکین
چون ندارند کسی جز تو و باشی انصار


ای خدا خالق هستی و فلک در عالم
ما گرفتار هوا و هوسیم و انکار


بنما رحمت خود را به خلایق هر دم
چون که در رنج و عذابیم ، تویی خود مختار

خوش به حال شهدا و سلکا و عرفا
می رسند با دل آرام و متین بهر نگار


ما که در غرق گناهیم و کماکان غافل
راه حق را بنما ، صاحب عز و غفار


می شود فرد پشیمان ز عمل در دنیا
لیک فرصت نشود تا که کند چاره ی کار


گر کند توبه به درگاه خدا روز حساب
نیست سود و ثمری وقت قضا از کردار

چون قیامت برسد نیست تمایز و فراق
جز خدا نیست کسی صاحب امر و اظهار


آتش روز جزا هست عظیم و سوزان
نیست پرهیز از آن ، بهر امیری شرار

نتوان امر کنی بر فقرا و ضعفا چون دنیا
قدرتی نیست به جز قدرت حق در اقطار

چون تویی مظهر پاکی و خلوص و احسان
حب خود بر دل ما بیش نما ای دلدار


لحظه ای یکه و تنها مگذارم یا رب
چون که هستی تو حکیم و تو علیم و ابرار


ما نباشیم به جز حاصل نقشت به جهان
تو نمودی فلک و چرخش عالم به مدار

هدف از خلقت ما رشد و عبادت به خداست
چون نبی خلق نمودی که بود بنده و یار


ما که عاجز ز بیانیم و نداریم توان
تا نمائیم حقایق ز جهان و اسرار


می کنم عرض ارادت به علی بهر امور
چون بخواهم ز خدا عزت و جاهی سرشار

چون رجالی است پشیمان ز گناهان خودش
ای خدا مغفرت و بخشش اعمال بدار

سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

 

 

+ نوشته شده در  دوشنبه یکم آذر ۱۴۰۰ساعت 19:29  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
قضاوت
قصیده (۹)


گفته ها و دیده های این و آن گشته ملاک
با قضاوتهای بی جا، مردمان در اصطکاک

آنچه می بینی، نمی باشد ملاکی در قضا
مستند باید سخن راند و مکن مرده خوراک

سخت باشد، تا که یابی واقعیت را نخست
نیت است تنها ملاک یک دلی و اشتراک


می شود تحریف بعضا در احادیث رجال
زین سبب باشد قضاوت، بی سبب آن درد ناک


کسب علم و معرفت افزون کند ادراک ما
دور گشتن از حقیقت، می کند ما را هلاک

شخصیت ها را قضاوت کن نه بر مبنای حرف
جستجو کن، مشورت کن، مستند کن هر حراک

عاشقی در گفتن و ابراز عشق و عشوه نیست
عاشق دلداه مجنون است و می گردد تپاک


بین ربا و بیع را، داد و ستد باشد عمل
ظاهر یکسان، کجا دارند معنی اشتراک


گر کسی ساکت بود، هر گز مگو نالایق است
می نمایاند خودش را دانه ای ، ماند به خاک


نیست پر حرفی مرام اولیا و سالکان
لب فرو بندند، سخن گویند سنجیده و پاک

شیک پوشی کی بود خود عامل مال و منال
ساده پوشی باعث همبستگی و اشتباک

هر کسی گریه کند، از غصه و از غم که نیست
گاه شادی باشدو گه چشمه ای اندر کلاک


گریه های حضرت زهرا بود دشمن شکن
تا به عالم او بگوید علتش بی انسلاک


نقد دلسوزانه و توهین کجا یکسان بود؟
می کند تهمت بشر را خرد و می سازد هلاک


دان مفید است و موثر نقد سازنده و نهی
تا کنی اصلاح راه خود، ز خبط و احتکاک

عده ای با بخشش اموال خود ، دستان تهی
او نباشد همچو مسکین و فقیران آن ملاک

هر که می خندد به ظاهر، می توان گفتا خوش است؟ 
با طنش مخفی بود، شاید که باشد سینه چاک


قاضی اصلی خدا و ما همه گم گشته ایم
گاه در خود رفته و گاهی قضاوت بی ملاک


دان عمل باشد ملاک حق تعالی در بهشت
حاصل اعمال ما سازد جهنم، نی که خاک

حق بود ناظر به اعمال و قضاوت می کند
امتحان ما در این عالم بود، چون در پلاک 


ظن بد بردن به مردم، کی کند محکومشان
افترا و تهمت بی جا، کند دل را سه چاک


با قضاوت های بی جا، می شود اعمال پخش
می دهی نسبت گناهی، آن نباشد چسبناک


درد ها بر سینه دارد، آن که باشد متقی
می کند مخفی بلایا، بین که باشد چون سلاک


این جهان از بهر ما خلق و بیامد آن پدید
عده ای ناکام رفتند،چون جوان باشد هلاک


آنچه را گفتیم باشد اندکی از بیشمار
هست در ظاهر عمل یکسان ولی باشد به لاک

پس مراقب باش و لب را تا توانی آن ببند
چون قضاوت سخت باشد، گر شود ظاهر ملاک 

دان سخن های سخیف و زشت و بیهوده تو را
می برد اندر سیه چال جهنم یا مغاک

هر که گیرد دست ما را در امور زندگی
می توان گفتا هدایت می کند یا انتحاک؟


می کنم  تبیین قضا را،گر چه باشد دلخراش
گر چه باشد  واژه ها بعضا ثقیل و در هباک


هر که می گوید سخن از عیب و از اعمال ما
می کند جانا رجالی انتقاد و تو چه باک

سراینده
  دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
علم الکتاب
قصیده (۵ )


می کند قرآن حکایت از امیر مومنان
انتهای سوره ای رعد آمده نام و نشان


مشرکین کردند شبهه در رسالت اندکی
نفی می کردند نبوت را گروهی بد گمان

گفت پاسخ حق تعالی در جواب آن گروه
هست کافی حق و مولا چون کنند اقرار آن

نیست جز مولا علی لایق به علم ذوالجلال
علم قرآن مجید است، نزد ایشان آن زمان


هر که داند اسم اعظم، او شود قادر به غیب
در امور خلقت و اسرار هستی بی کران


می دهد پاسخ امیر مومنان او درحیات
گفت مولا من بدانم سر و اسرار جهان

قبل او بودند افرادی چو آصف برخیا
آشنا بر علم غیب و عالم و کون و مکان


تخت بلقیس آورد از هند در یک لحظه را
چون که حق داده به او علم لدن را همچنان

علم قرآن می کند شفاف شک و شبهه را
هر که باشد آشنا ، دارد گهرها بس گران


می دهد مولا شهادت ، صاحب علم الکتاب
پس بود کافی علی را ، همره حق بهر تان

گاه فتنه می کنند بر ماجراهای غدیر
گر بود میزان کتاب حق، بگو بر دیگران

وقتی بر احمد کنند شبهه، چه باشد انتظار
سخت می باشد پذیرند، جمعی از آن ناکثان

حق بگوید دان علی آگاه باشد بر علوم
آدم عاقل سپارد کار خود بر جاهلان؟

می سپاری کار خود را بر کسی داناتر است
می دهی آن را که با شمشیر خواهد یا سنان؟

فرض گیرم که پیمبر در حیات خود نگفت
او بود اصلح، بود اعلم، خدا گوید عیان

هست مولا جانشین احمد و او متقی است
گر پذیری حق و قرآن، می دهد فرمان به آن


آدم زیرک پذیرد امر حق را در امور
نی که شیطان هوس را، می برد ما را دوان


آنچه می فهمم تو باید حق پذیری همچو اصل
وانگهی پیغمبر خاتم پذیری همچنان


آدمی قادر نباشد پی برد بر ذات حق
پس چه بهتر، آن پذیرد همچو خورشید زمان

حق بگوید احمد است پیغمبر و باشد علی
شاهدی دانا که داند علم یزدان بی گمان


این حقایق را نگفتم تا که گویم مذهبی
هست برتر، تا کنم خشنود و راضی شیعیان


گر شود شفاف و دانی واقعیت مر تو را
باعث وحدت شود آن، در اصول و هم بیان


مسلمین گر چه فرق ها گشته در مذهب ولی
لیک در فرع است و در وحدت بمانند هر زمان

چون که دشمن حاضر و ناظر بود اعمال ما
با فرق کردن تواند بشکند ما را چنان

گاه شبهه می کنند بر ماجراهای غدیر
گر بود میزان کتاب حق، مگو حرف کسان


این همه حرف و سخن ها ی غلط از بهر چیست؟
تا بگویند ما به حقیم و علی همچو فلان

می دهد انگشتر خود را علی اندر نماز
حق بطور واضح و روشن بگوید بهرمان

آنجه من دانم خدا داده به تو عقل و شعور
او فرستاده نبی ها بهر مردم در میان


می دهد ما را خیار و می دهد علم و یقین
می نمایاند بشر را، راه دوزخ هم جنان


می کنم توصیف اهداف بلندی از کتاب
می نمایم  بر خلایق ، حق و باطل را بیان

عده ای در جنگ فرهنگی بسیج و حاضرند
کن به تکلیفت عمل، جانا رجالی بی امان


سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
اسراف
قصیده( ۴)

چیست اسراف وفزون خواهی تو را در زندگی
ترک کن افراط در مصرف، نشد زیبندگی


از گناهان کبیره است و ندارد ارزشی
افکند تفریط انسان را به غم، آشفتگی


غفلت از یاد خدا و پیروی از نفس خویش
موجب اسراف گردد ، می شود افکندگی

هر که دارد حد اوسط، دور ماند نفس خویش
پس رها گردد ز چنگال بت واماندگی


عده ای دائم به ذکرند و دعا و حال خویش
گشته اند غافل ز تدبیر امور و رستگی


می شود افساد گر اسراف گردد خود رواج
چون شود خارج ز حد و می شود آلودگی


می شود نابود مال و ثروت انسان چه زود
هرکه دارد خط مشی نا روا در زندگی


همچو کرمی خشک گرداند درختی بس عظیم
می خوراند از درون ، موجب شود افتادگی


می شود فاسد جماعت در پی اسراف محض
می کند نابود از بن هر فساد و خوردگی


هست سر پیچی ز فرمان الهی گر شود
خارج از عقل و شریعت می شود افسردگی

مصرف اموال در راه و مسیر ناثواب
هست تبذیر و خسارت دارد و واخوردگی 

گر کنی اسراف تو، کفران نعمت کرده ای
گر شود اسراف و تبذیر و خطا یکدندگی

نیست جایز گر شود اسراف و تبذیر و ریا
پر خوری اسراف باشد،می شود آزردگی


در امور خیر کن انفاق و آن تبذیر نیست
هست آن نیکو و می گردد تو را بالندگی


هر که دارد مشی تبذیر و کند آن را عمل
همچو شیطان می کند رفتار و باشد بردگی


باعث تخریب گردد، هر که دارد خوی سرف
می کند ضایع حیات و موجب فرسودگی

چشم و هم چشمی زند آتش به هر کاشانه ای
می کند نابود ما را، نیست آن زیبندگی


می کنند اسراف در جشن عروسی آنچنان
نیست آنان را رفاه و لذت و آسودگی


عده ای اسراف را با خود بزرگی هم ردیف
غافل از اینکه حقارت باشد و وابستگی


تاج گل های گران قیمت برای مردگان
می کنند ضایع محیط و حاصلش پژمردگی

کاش گردد پول آن خرج یتیمان بی حساب
از تجمل کرد پرهیز و خدا را بندگی


الگوی مصرف اگر می شد بیان و هم عمل
دان نباشد در جهان چون واژه ای درماندگی

عمر ما باشد گران قیمت چه آسان می رود
گاه با تفریح ناسالم، گهی با هرزگی


عده ای مشغول عیاشی و بازی روز و شب
همچو معتادان اسیر و غافل از سازندگی

این همه پند و نصیحت دائما از بهر چیست ؟
زندگی باشد پل دنیا و عقبی جملگی


لحظه ای غفلت کنی جانا، درون دوزخی
با چراغ انبیا کن دوری از دریوزگی


در امور مختلف هر گز مشو بیرون ز حد
انحرافات است جانا، دوری از تابندگی


تا توانی کن قناعت ، دخل و خرج خود بسنج
تا نباشد حاجتی و باعث شرمندگی

ذکر قرآن در قوام است و تعادل در امور
گر توانی کن عمل، اندر بهار زندگی

می شود روزی رجالی هم رها از نفس خویش؟
این همه اسراف داری، ریشه در دلدادگی

سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
شیطان
قصیده (۳)

معنی شیطان چه باشد از نگاه اولیا
چیست مفهوم وجودش از لسان انبیا


هست شیطان اسم عامی بر همه کج راهیان
چون کند سرپیچی و طغیان ز فرمان خدا

هست شیطان نام موجود ی که او سرکش بود
می کند بیرون تو را از بندگی و حق جدا


عده ای گویند از جنس اجنه بوده است
نیست تعریف دقیقی از وجود ش بهر ما 


پاره ای گویند شیطان از ملائک در نخست
هر چه باشد او، به امر حق مکن او را ندا

گفت مولا مرتضی، اوصاف شیطان در صفت
می زند تهمت به مردم، با دروغ و افترا


او حسود است و زند طعنه به ناحق مردمان
او طمع ورز است و دارای تعصب ناروا

عیب جو می باشد و دارای انواع غرور 
می نماید غیبت و گوید به مردم ناسزا


تا توانی کن شروع با نام یزدان کار خود
باعث دوری شیطان می شود ، ذکرش تو را


ما ز بس از حق بگفتیم و خدا در نزد عام
غافل از شیطان شدیم و مکر او در هر کجا

می فریبد مردمان ساده لوح و خرده بین
بس که زینت می دهد اعمال دشمن را جلا


می کند گمراه شیطان، آدمی را در امور
گاه ترساند ز دنیا ، تا کنی خود مبتلا


می کند شیطان به جانم وسوسه هر آن و دم
عاقبت نابود می سازد مر این را ابتلا

با توسل، با شفاعت، می توان پیروز شد
چون جهاد اکبر است و دشمن دون در خفا


نفی شیطان باعث رشد است و انواع عروج
هر که می خواهد سعادت تا ابد هم انتها

او ندارد سلطه ای بر ما بجز دعوت به شر
می دهد یزدان به او فرصت، نمی دانم چرا؟


مانع خیر است شیطان، در ادای کار خیر
می کند کاری که نادم می شود اهل سخا

چون تمرد می کند ابلیس از فرمان حق
می شود رانده ز درگاه الهی از خطا


می کند درخواست شیطان تا دهد حق فرصتی
حق اجابت می کند آن را، دهد او را جزا


حق دهد ما را بشارت ،تا کنی پرهیز از او
چون کند شیطان حیل های فراوان بر ملا


نیست قادر تا کند مجبور ما را در امور
می نماید وسوسه ، تا بلکه سازد آن ادا


هست دوزخ عاقبت ،هر کس اسیر او شود
کار شیطان دوری ما هست از نور ولا


می کند دعوت بشر را بر گناهان کبیر
تا شود دور از خدا و آنچه خواهد در بلا

می نماید جلوه ها از کار زشت و نادرست
تا فریبد بندگان را ، می دهد خود را صفا


می شود ظاهر شیاطین، در صورهای قشنگ
نیست قادر او فریبد انبیا و اوصیا


آرزوهای بشر را می کند چندان و چند
می کند دنیا چه زیبا، تا که باشد دلربا

هست شیطان مانع اصلی انسان در جهان
تا نگردد آدمی آزاد از خویش و هوا


سالکین را می شود تهذیب، در جنگ و جدال
هست شیطان رکن اصلی جهان در ماجرا


با روایت از بزرگان در خصوص مردمان
دین خود را نزد یزدان و کسان ، کن آن ادا


تا توانی کن رجالی، نفس خود را تو مهار
پاک گردان جان خود را از پلیدی، کن رها

سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
مباهله
قصیده (۷)

می کند دعوت محمد ، حاکم نجرانیان
تا شود اسلام ، آئین و مرام مردمان

دین اسلام است برتر ، بین ادیان خدا
آخرین دین الهی در هدایت ، بی گمان

اسقف نجران و مردم دعوت اسلام را
می کنند سر پیچی و اکراه می ورزند آن

می کنند اسرار بر آئین عیسای مسیح
بعد حق عیسی بود فرزند او در آسمان

پیروان حضرت عیسی دروغی گفته اند
حق پدید آورده او را همچو انسان ناگهان 

گاه می گردیم خلق بی مادر و هم بی پدر
در غلط باشند مردم در خصوص گفتمان

گاه باشد خلق ما تنها ز مادر بی پدر
حضرت عیسی بود از دختری بین زنان

نسل انسانها تداوم یابد و گردد کمال
گر شود تزویج بین مرد و زن در هر زمان

این نشان از قدرت حق دارد و اهداف او
تا نمایاند بشر را، به تفکر در جهان

بودن عیسی چو فرزند خدا گردیده نهی
چونکه قرآن حرف دیگر دارد و شرح و بیان


حضرت آدم بود مخلوق حق همچون مسیح
او ندارد مادر و هم باب اندر کهکشان

گر بود حرف شما صادق، بود آدم چنین
لیک عیسی نیست فرزند خدا، ای راهبان

بعد شور و مشورت، تصمیم می گیرند چنین
هیئتی عازم شود سوی مدینه آن زمان

می کنند بحث و تبادل در خصوص این امور
لیک امکان توافق نیست با هم توامان

شد تباهل عاقبت تنها گزینه بعد شور
جمعی از انفاس نفرین می کنند همچنان

ما اگر ناحق بگوئیم، حق کند نابود ما
حق بود قاضی در این موضوع در میان

گفته شد جمعی ز ما و از شما نفرین کنیم
تا که حق گردد عیان، در بحث فی ما بینمان

لعنت حق را نثار هر که می گوید دروغ
تا که رسوا آن بگردد، می دهد نسبت چه سان

می شود ضایع هر آن کس ظالم و طغیانگر است
چون که حق آگاه می باشد به ظاهر هم نهان

احمد است با فاطمه همراه مولا مرتضی
با حسین و هم حسن بودند ، جمعا در مکان

در عرب رسمی غلط حاکم بود از نقش زن
نقش دختر چون پسر در آیه می گردد عیان

اهل بیت مصطفی دعوت به دین حق کنند
چون ولایت نیست در عرض نبوت بی گمان

شان و جای اهل بیت دارد حکایت این چنین
تا که باقی ماند و هر گز هم نمی گردد خزان

چونکه اسقف دید احمد آمده با اهل بیت
گفت اینان بر حق و تسلیم گردد بی امان

می کنند تصدیق ، گفتار نبی را آن گروه
لیک اسرار جماعت در بقا باشد چنان

جزیه دادند تا بمانند بر مرام و کیش خویش
جایگاه اهل بیت معلوم شد بر دیگران

استقامت رمز پیروزی انسان در نبرد
می شوی پیروز قطعا،در جدال و امتحان


راه حق را گر کسی پیشه کند در زندگی
نیست او را غصه و اندوه و آسیب و فغان


چون که اسلام است ناجی و بود آن رهنما
راه حق را رو که پیشی گیری از افلاکیان


شرحی از آیات حق آمد به نظم ، در این اثر
سوره ای عمران کند مشروح آنها را بیان

آخرین دین خدا تثبیت می گردد سپس
شد رجالی دین برتز، هم بیان و هم عیان

سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
فساد
قصیده( ۶)

عامل واماندگی دانی بود ظلم و عناد
می شود جبران، عقب افتادگی ها با جهاد

اینهمه فقر و خسارت از کجا آمد پدید؟
پیش گیری از وقوعش می شود با انسداد

رخنه های خدعه و شر و فریب و حیله ها
بسته گردد ، تا نباشد عامل مکر و عناد

گر بود عدل و عدالت، همدلی از روی مهر
نیست دیگر ظلم و جوری بر بشر، با اتحاد

می رسد روزی که عالم پر ز نور است و صفا
نیست دیگر فقر و افسادی، بکن آن اعتماد


کی شود مهدی بیاید، حکم او جاری شود
حجت روی زمین است، حاکم شهر و بلاد

می کند عدلش به پا و می شود دنیا قشنگ
شیعیان در انتظار رخصت اند و ارتصاد

می رسد پایان عمر و وقت موعود خدا
نیست شیطان تا برد مردم به سوی انقیاد

گر بود اخلاص و صدق در عمل اندر امور
می شوند مردم بسیج و جملگی در احتشاد

قاطعیت لازم است، برخورد با انواع فسق
حکم حق جاری شود بر فاسق و اهل فساد

گر تداوم یابد و هر روز بینند مردمان
صبر آنها طاق گردد، راه و درمانی نماند

می شود آشوب و طغیان می کنند مردم ز جور
بلکه احسان گردد و پایان پذیرد هر فساد

می شود تضعیف ایمانها، نمی ماند قرار
چون که فقر آید، رود ایمان مردم همچو باد


عده ای از دین گریزان ،عده ای با دین ستیز
در نهایت موجب دوری ز دین و ارتداد

تا توانی ریشه ای افساد را افشا نما
وانگهی بر کن زبن آنرا، نگردد ازدیاد

بین فساد میوه را، از کم نماید گسترش
این به ما گوید از آن آموز، می گردد زیاد

گر شود افساد جاری، در درون جامعه
می کند بنیان خراب و می رسد دشمن مراد

گر نباشد زحمتی در کسب مال و کسب علم
جامعه گردد دچار فقر و درد و اعتیاد

شخص فاسدچون نجاسات است اندر جامعه
می نمایاند بشر را او نجس در امتداد

اینهمه کاخ و خرابه در مقابل از کجاست؟
می رسد روزی که آید وقت اظهار و معاد

گر شود افزون فساد و حاصلش تبعیض ها
جامعه گردد دچار اضطراب و ارتعاد

گر شود بنیان خراب و گر شود اجحاف و ظلم
می شود نابود هر گونه تلاش و اقتصاد

مال و ثروت را بدست آور با کسب حلال
پس شود پاینده و فرزند می گردد جواد


کن تلاش خود دو چندان، کن توکل بر خدا
چون خدا وعده نموده مر تو را، کن استناد

این همه احکام دین، در وصف امر و نهی چیست؟
تابسازی خود، نیفتی در فساد و ارتداد

عامل دین می تواند، مانعی باشد ز جرم
پیشگیری می کند افساد را در هر بلاد

دین نمی خواهد ببندد دست و پای آدمی
می نماید راه حق را، راه کج را انسداد


منجی انسان در این دنیای وانفسا بشر
پیروی از اهل بیت و بر ولایت اعتقاد

می کنم توصیف آثار فساد و نقش آن
چون موثر باشد و امید دارم با جهاد

تا توانی کن رجالی دوری از هر مفسدی
دوری از الله می گردد ، شروع هر فساد

سراینده
دکتر علی رجالی

 

+ نوشته شده در  دوشنبه یکم آذر ۱۴۰۰ساعت 19:24  توسط علی رجالی  | 

باسمه تعالی
چلچراغ
قضاوت
قصیده (۹)


گفته ها و دیده های این و آن گشته ملاک
با قضاوتهای بی جا، مردمان در اصطکاک

آنچه می بینی، نمی باشد ملاکی در قضا
مستند باید سخن راند و مکن مرده خوراک

سخت باشد، تا که یابی واقعیت را نخست
نیت است تنها ملاک یک دلی و اشتراک


می شود تحریف بعضا در احادیث رجال
زین سبب باشد قضاوت، بی سبب آن درد ناک


کسب علم و معرفت افزون کند ادراک ما
دور گشتن از حقیقت، می کند ما را هلاک

شخصیت ها را قضاوت کن نه بر مبنای حرف
جستجو کن، مشورت کن، مستند کن هر حراک

عاشقی در گفتن و ابراز عشق و عشوه نیست
عاشق دلداه مجنون است و می گردد تپاک


بین ربا و بیع را، داد و ستد باشد عمل
ظاهر یکسان، کجا دارند معنی اشتراک


گر کسی ساکت بود، هر گز مگو نالایق است
می نمایاند خودش را دانه ای ، ماند به خاک


نیست پر حرفی مرام اولیا و سالکان
لب فرو بندند، سخن گویند سنجیده و پاک

شیک پوشی کی بود خود عامل مال و منال
ساده پوشی باعث همبستگی و اشتباک

هر کسی گریه کند، از غصه و از غم که نیست
گاه شادی باشدو گه چشمه ای اندر کلاک


گریه های حضرت زهرا بود دشمن شکن
تا به عالم او بگوید علتش بی انسلاک


نقد دلسوزانه و توهین کجا یکسان بود؟
می کند تهمت بشر را خرد و می سازد هلاک


دان مفید است و موثر نقد سازنده و نهی
تا کنی اصلاح راه خود، ز خبط و احتکاک

عده ای با بخشش اموال خود ، دستان تهی
او نباشد همچو مسکین و فقیران آن ملاک

هر که می خندد به ظاهر، می توان گفتا خوش است؟ 
با طنش مخفی بود، شاید که باشد سینه چاک


قاضی اصلی خدا و ما همه گم گشته ایم
گاه در خود رفته و گاهی قضاوت بی ملاک


دان عمل باشد ملاک حق تعالی در بهشت
حاصل اعمال ما سازد جهنم، نی که خاک

حق بود ناظر به اعمال و قضاوت می کند
امتحان ما در این عالم بود، چون در پلاک 


ظن بد بردن به مردم، کی کند محکومشان
افترا و تهمت بی جا، کند دل را سه چاک


با قضاوت های بی جا، می شود اعمال پخش
می دهی نسبت گناهی، آن نباشد چسبناک


درد ها بر سینه دارد، آن که باشد متقی
می کند مخفی بلایا، بین که باشد چون سلاک


این جهان از بهر ما خلق و بیامد آن پدید
عده ای ناکام رفتند،چون جوان باشد هلاک


آنچه را گفتیم باشد اندکی از بیشمار
هست در ظاهر عمل یکسان ولی باشد به لاک

پس مراقب باش و لب را تا توانی آن ببند
چون قضاوت سخت باشد، گر شود ظاهر ملاک 

دان سخن های سخیف و زشت و بیهوده تو را
می برد اندر سیه چال جهنم یا مغاک

هر که گیرد دست ما را در امور زندگی
می توان گفتا هدایت می کند یا انتحاک؟


می کنم  تبیین قضا را،  از برای جامعه
گر چه باشد  واژه ها بعضا ثقیل و در هباک


هر که می گوید سخن از عیب و از اعمال ما
می کند جانا رجالی انتقاد و تو چه باک

سراینده
  دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
عزا داری امام حسین (ع)
قصیده( ۸)

کاروان عشق آمد ، سوی آنان می رویم
در محرم عشق خود ابراز و گریان می رویم

این محرم چیست، مشتاقان سرا سیمه روند
تا عزاداری کنند ، بی امر و فرمان می رویم

هر که دارد عشق مولا، منتظر باشد رسد
تا کند یاد ورا ، با پای لرزان می رویم

چون محرم می رسد، عالم سیه پوش و غمین
بهر همدری و سوگ آن عزیزان می رویم

کشور ایران سیه پوش و عزادار و حزین
می کنند غوغا به پا، از بهر سبحان می رویم

عشق بر مولاحسین بن علی اندر جهان
شور و غوغایی به پا کرده، شتابان می رویم


شیعیان دارند حسین ابن علی الگوی خویش
بهر بیداری امت، ما فراوان می رویم


صحنه های کربلا دارد پیام و درس عشق
هر که گردد آشنا،با پای عریان می رویم

ظلم و جور ناکثین در کربلا بی حد بود
بهر ابراز محبت با غریبان می رویم

می کنند ظلم و ستم، بر اهل بیت مصطفی
ما به یاد آن عزیزان، خود پریشان می رویم

می شود زینب عزادار و ندارد جز خدا
کوفیان بی وفا، با یاد آنان می رویم

اربعین چون می رسد، مردم ز اقصی نقاط
بهر بیعت با ولایت، روی خندان می رویم

گر رسد فرمان ز اصحاب ولایت هر زمان
ما سراسیمه، شتابان، سوی میدان می رویم

ما همه آماده ی ماه محرم گشته ایم
تا عزاداری به پا و بهر خوبان می رویم

دسته های مردمی ده شب هزاران سینه زن
عشق خود را برحسین ابراز، اشک ریزان می رویم

چونکه در ماه محرم، جنگ حق و باطل است
ما برای یاد ایثار شهیدان می رویم

می دهد درس شهادت ، جملگی یاران او
ما به سوی مکتب اسلام و احسان می رویم

ما وفا دار حسین و جان نثار راه او
از برای بیعت و تکریم و پیمان می رویم

دشمن دون تا قیامت مورد لعن و عذاب
بهر اهداف ولایت با سر و جان می رویم

شیعیان هر سال یاد و شرح عاشورا کنند
بهر اهداف بلند نور یزدان می رویم

خون تازه می رود، بر پیکر اسلام و دین
می شود افشا حقایق، بهر جبران می رویم

سینه زن ها با علم، اینجا و آنجا می روند
عشق خود را بر حسین ابراز و هر آن می رویم

روضه ها و دسته ها بر پا شود گوشه کنار
تا عزاداری کنند، با چشم گریان می رویم

سفره ها بر پا شود از عشق و یاد اهل بیت
نذر می گردد بسی، ما سوی احسان می رویم


هر زمان یاد تو می آید، محزون می شوم
با دلی بشکسته و مجروح ، نالان می رویم

انفس پاک شهیدان، مرقد شاه نجف
گر توانی کن زیارت، سوی درمان می رویم


چون نجات آدمی در امر حق است و امام
ما بسوی عترت و ادراک قرآن می رویم

می کنم  وصف محرم ، از کلام اولیا
چون زبان قاصر بود، با ذکر حسران می رویم

عشق بر مولا، رجالی تا ابد در جان ماست
ما ز بهر عشق ایشان ،کوی یزدان می رویم

سراینده
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
حضرت محمد(ص)
قصیده (۴۸)


السلام اي مشعل نور يقين 
باعث هستي و ختم المرسلين

گنج رحمت ، طاير خلد آشيان 
منجی مردم ، شه اسلام و دين

اي محمد، اي مرا آرام جان
مظهر احسان و ايمان و یقین

مشعل تو می درخشد در جهان
همچو خورشید فروزان بر زمین


شد تجلی امر حق در آبه ها
نور یزدان منعکس شد در جبین


می کند گیتی فروزان با کلام
نور چشم انبیا و مسلمين

ای محمد ، مظهر خلد کبیر
معدن جان را تويي ، دری ثمین


مظهر توحيدي و صاحب كمال
قبله ى جانها تويي ،نور  مبین

جلوه ی ذات خداي بی مثال
افتخار عالمی و بهترین

كعبه ی اهل كمالی و خصال 
صاحب حمد و مقامی  این چنین

نام پاكت روح را مرهم بود 
نور سرمد گشته ای و هم امین

معدن اسرار حق باشی و عشق
گنج بی پایان دری و نگین


  مظهر حقی و چون نور خدا
تو عزیزی و گرامی ، هم مهین

خلق را منجي ز گمراهي تويي 
مظهر آيينه ی شاهی ، بهین


بود ناجی مردم ان در امور
"دل او مبادا به کیهان غمین"

با توسل می شود مقبول حق 
جمله اعمال بشر ، روز پسین

در غدیر خم به فضل سرمدی
مرتضی گردد ولی و جانشین


بهترین باشد علی بعد از نبی
در عقاید استوار است و حصین

مظهر جود و سخایی و کمال
مسلک تو نیست ، چون میر و شهین

  
هر که رو آرد به قرآن و امام 
نیست اندوه و غم و درد و حزین

ای رجالی ، با توسل بر رسول
بیمه گردان خویش و رو  عرش برین

سراینده 
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
فرازهایی از  عهد نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت اول
حکومت اسلامی

  
 ویژگی های حکومت از امیر مومنان
آمده در نامه ی مولا به مالک در فشان


نامه ی مولا به مالک حاوی  راه خداست
برگ زرین و درخشان از علی مرتضاست


نیست مالک را تعلق بر حکومت بی گمان
لیک مولا می نگارد راه و رسم  حاکمان


تا شود درسی برای مالک و آیندگان
بهر اجرای عدالت در حکومت ، در جهان

داشت پس تبیین اصولی را امیر المومنین
حاوی سهم و حقوق مردمان و مسلمین


 


می دهد حکم صدرات را ولی و مقتدا
او پذیرد امر مولایش علی مرتضی

تا دهد سامان امور مصر و اوضاع بلاد
تا نباشد فتنه و آشوب ، هر گونه فساد


لیک می گردد شهادت قسمت یار علی
چید یزدان از گلستان ولایت ، یک گلی


قطع کردند دست و بازوی علی را خائنین
همدم و همراه و هم کفو امیر المومنین


می کنم تبیین نکاتی از   امام و مقتدا
با زبان شعر و ساده از برای نسل ما


قطع کردند دست و بازوی علی مرتضی
ناکثین و مارقین در دشت و کوی نینوا

ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
امر و نهی خود کنی ، چون دیگران برنفس پست


وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن
خدمت خالص بود بی منت و دری گران

مردمان را محترم بشمار در کار و امور
چون که آنان صاحب فهمند و ادراک و شعور


پیروی کن از فرامین خدا در زندگی
تا توانی پیشه کن تقوا و زهد و بندگی


کن دو چندان با حضورت خدمت و رفع نیاز
تا که گردی در دو عالم سر بلند و سر فراز


با تامل کن مدارا و محبت هر زمان
تا شوی محبوب جانان و عزیز این و آن

گر کنی ظلم و تعدی بر خلایق در مصاف
حق بود آگاه  و ناظر بر امور و بر خلاف 

هرکه با آل محمد در بیفتد شد هلاک
دور گردد از اصول و دین و قرآن و ملاک

گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
نزد حق مقهور گردد ، هر که دارد  ماسوا


گر عدالت را به پا داری  و آن جاری شود
مطمئنا مرضی یزدان بود ، یاری شود

موجب عزت شود ، هر کس کند  یاد خدا
نفس خود گیرد بدست و هم کند حمد و ثنا


نفس ما سرکش بود ، فرمان دهد بر کار زشت
گر کنی یاری خدا را ، هدیه ات باشد بهشت

گر شوی قادر به سرکوب درونت هر زمان
رحمت حق می رسد ، مانع شود شر و  زیان


حتم دان ، قطعا پذیرد توبه هایت را ، بشر
کی کند او بنده ای  محروم از فیض و  ظفر

چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
 انتظار مردمان عفو است و بخشش از امیر

گفت حضرت بین عملکرد سلاطین جهان
کن تامل در مکاتیبی که شد کردارشان

چون قضا‌وت می شوی از سوی مردم هر زمان
ظاهر و باطن نباشد بر خلاف و هم عیان
 

مردمان دارای انواع سلیقه در جهان
مشترک در خلقتند و در اموری ناتوان


جملگی یکسان در خلقت بباشند و حیات
گر نباشد همچو حاکم در عقیده یا  صفات

مردمان دارای سهم و هم حقوقی در نظام
کن رعایت در ادایش ، با عدالت هر کدام


نیست تبعیضی روا در بین مردان و زنان
چون حقوق و کسب علم و معرفت ، در هر زمان
   


 مالک اشتر مشو خشنود از هر سرزنش
وقت  پاسخ هر عمل  دارد اثرها واکنش


پیروان همراه گردند ، در مصائب هر مکان
کن تو احسان و شفقت ،  بر عموم مردمان


گر ببخشی مر دمان را در مصاف خود سران
می دهد  پاداش ما را ، حق تعالی  هر زمان  

در نبرد حق و باطل ، می شود باطل فنا
هست حق  بالاتر از هر کس در این کوی و سرا

 گر غرور و سرکشی غالب شود بر روح وجان 
آن علاجش در نگاه و قدرت حق در جهان


چون خدا بالاتر از هرکس بود در هر زمان
او بود غالب  به هر جنبنده ای در هر جهان

او بود صاحب کمال و هم بود در هر مکان
نیست  توصیفی برای حق تعالی در بیان


با عدالت کن قضاوت در امور دنیوی
عزت  خلق خدا  باشد اطاعت ، پیروی


بهترین کار تو در عدل و شفقت توامان
اجر خود گیری دو چندان از خداوند جهان

عامه ی مردم کنند احسان و نیکی  بر بشر
تا توانی کن محبت در عمل ، هم در خطر

کن تو پرهیز از غرور و فتنه و ظلم کسان
گر ستمکاری کنی ، خشم خدا بینی هر آن

چون خدا جبار و قهار و توانا در امور
دور بنما از وجود خود بزرگی و غرور

می دهد تسکین تو را این نحوه ی دید و نگر
دور می سازد بشر را از مصائب یا خطر

سر فرو آور به خاک و ذکر حق را گو عیان
تا توانی کن عبادت ، هم به ظاهر هم نهان

مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
گشته تاکید و سفارش ، در اصول و فرع کیش

دوستی را پیشه کن، همواره بهر زندگی
گر بخواهی عزت و جاه و مقام و بندگی

گر شود برپا حکومت با ملاک انبیا
میثمی قسط و عدالت را ببینی هر کجا


می رسد وقت وصال و وقت دیدار و بیان
می شود بینی رجالی ، صاحب عصر و زمان؟


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
شوق دیدار
قصیده (۴۹)




 

افسوس ، که جانم به لب و نفس خراب است
از یاد خدا  غافلم و جان به عذاب است





 

گر دل  برود داخل یک کوره ی آتش
پر نور شود جان و دلت ، بحر  مذاب است





 

بی تاب  وصال است و  سراسیمه ی محبوب
از دوری لیلی دل و جان سوز و کباب است





 

یک قطره کند مست مرا، شرب طهورا
تشبیه بود در دو جهان ،همچو شراب است





 

مجنون شده ام عاشق و دیوانه و سرمست
محبوب  کجایی ، که دلم سست و خراب است





 

خالی ز هوا  نیست دل کوچک و بیمار
نوری نشود ساطع و محصور حباب است





 

مشتاق نگاه و نظر دلبر و معشوق
خواهان توام ، همدم دیرینه ، حجاب است




 

من تشنه ی یک جرعه از آن شرب الهی
یک لحظه عنایت بود و لطف جواب است



 

تا کی ز فراق تو کنم  گریه و ناله
شب ها بسرایم غزل و شعر ، خطاب است




 

تحریر کنم عشق خود از دلبر و هم یار
آن جمع شود، حاصل آن چند کتاب است




 

ای یار کجایی ، همه را شوق وصالت
  در دیدن تو سبقت و هم بیش شتاب است





 

آنکس که بود صاحب تقوا و درایت
پیروز بود ، خالق او اهل ثواب است




 

مسرور بود هرکه مقید به اصول است
با ذکر خدا ، در همه احوال  مجاب است





 

هر کس که برد فیض ز قرآن و نیایش
مجذوب خدا گردد و بی زار ز خواب است






 

در شرع بود ، راه خدا در همه احوال
خارج مشو ای جان دلم ، حد و نصاب است





 

هر آیه ی قرآن که شود درک به معنی
گر خوانده و فهمیده شود ، عطر و گلاب است




 

هر تهمت و هر غیبت و هم  ظلم به اغیار
از سوی خدا  نهی و تو را رنج و عذاب است







 

پرهیز نما از دغل و تهمت هم  کیش
این مشی بزرگان بود و راه صواب است





 

آن کس که دلی شاد و فرح بخش نصیب است
در جرگه ی اشخاص توانا و شباب است






 

بیهوده مکن عمر تلف ، چون که گرانقدر
آخر نرسی منزل مقصود  ، سراب است





 

هر کس که شود همره شیطان درونش 
غافل ز خدا باشد و دائم به عذاب است





 

تحقیر مکن خلق خدا در همه احوال
   دوری بنما از عمل و زشت عتاب است





 

هر نیک و بدی در دو جهان ثبت  شود دوست
گر ظلم شود ، روز پسین ، وقت عقاب است






 

دوری ز گناهان کن و  تسلیم خدا باش
چون آتش دوزخ بود و  سخت ز تاب است





 

بیهوده مرو راه خلاف و ره شیطان
هر لحظه خدا ناظر و او اهل جواب است


 

یکسان بنما ظاهر و باطن به خلایق
مخفی منما بر همگان ، چون که نقاب است








 

با صبر توان چیره شوی بر دل و امیال
دنیاست تو را پله و آن همچو رکاب است




 

هر کس عملش خالص و از بهر خدا بود
در محضر حق باشد و مشمول ثواب است





 

تسلیم حقایق شو و آزاده و حق جو
بی راهه مرو میسمی و راه خراب است






 

هر کار شود بهر  خدا ، مانده رجالی
معبود جهان ناظر و او اهل حساب است





 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میسمی


 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه سی ام آبان ۱۴۰۰ساعت 23:4  توسط علی رجالی  | 

 

 

 

 

باسمه تعالی
شوق دیدار
قصیده (۴۹)




 

افسوس ، که جانم به لب و نفس خراب است
از یاد خدا  غافلم و جان به عذاب است





 

گر دل  برود داخل یک کوره ی آتش
پر نور شود جان و دلت ، بحر  مذاب است





 

بی تاب  وصال است و  سراسیمه ی محبوب
از دوری لیلی دل و جان سوز و کباب است





 

یک قطره کند مست مرا، شرب طهورا
تشبیه بود در دو جهان ،همچو شراب است





 

مجنون شده ام عاشق و دیوانه و سرمست
محبوب  کجایی ، که دلم سست و خراب است





 

خالی ز هوا  نیست دل کوچک و بیمار
نوری نشود ساطع و محصور حباب است





 

مشتاق نگاه و نظر دلبر و معشوق
خواهان توام ، همدم دیرینه ، حجاب است




 

من تشنه ی یک جرعه از آن شرب الهی
یک لحظه عنایت بود و لطف جواب است



 

تا کی ز فراق تو کنم  گریه و ناله
شب ها بسرایم غزل و شعر ، خطاب است




 

تحریر کنم عشق خود از دلبر و هم یار
آن جمع شود، حاصل آن چند کتاب است




 

ای یار کجایی ، همه را شوق وصالت
  در دیدن تو سبقت و هم بیش شتاب است





 

آنکس که بود صاحب تقوا و درایت
پیروز بود ، خالق او اهل ثواب است




 

مسرور بود هرکه مقید به اصول است
با ذکر خدا ، در همه احوال  مجاب است





 

هر کس که برد فیض ز قرآن و نیایش
مجذوب خدا گردد و بی زار ز خواب است






 

در شرع بود ، راه خدا در همه احوال
خارج مشو ای جان دلم ، حد و نصاب است





 

هر آیه ی قرآن که شود درک به معنی
گر خوانده و فهمیده شود ، عطر و گلاب است




 

هر تهمت و هر غیبت و هم  ظلم به اغیار
از سوی خدا  نهی و تو را رنج و عذاب است







 

پرهیز نما از دغل و تهمت هم  کیش
این مشی بزرگان بود و راه صواب است





 

آن کس که دلی شاد و فرح بخش نصیب است
در جرگه ی اشخاص توانا و شباب است






 

بیهوده مکن عمر تلف ، چون که گرانقدر
آخر نرسی منزل مقصود  ، سراب است





 

هر کس که شود همره شیطان درونش 
غافل ز خدا باشد و دائم به عذاب است





 

تحقیر مکن خلق خدا در همه احوال
   دوری بنما از عمل و زشت عتاب است





 

هر نیک و بدی در دو جهان ثبت  شود دوست
گر ظلم شود ، روز پسین ، وقت عقاب است






 

دوری ز گناهان کن و  تسلیم خدا باش
چون آتش دوزخ بود و  سخت ز تاب است





 

بیهوده مرو راه خلاف و ره شیطان
هر لحظه خدا ناظر و او اهل جواب است


 

یکسان بنما ظاهر و باطن به خلایق
مخفی منما بر همگان ، چون که نقاب است








 

با صبر توان چیره شوی بر دل و امیال
دنیاست تو را پله و آن همچو رکاب است




 

هر کس عملش خالص و از بهر خدا بود
در محضر حق باشد و مشمول ثواب است





 

تسلیم حقایق شو و آزاده و حق جو
بی راهه مرو میسمی و راه خراب است






 

هر کار شود بهر  خدا ، مانده رجالی
معبود جهان ناظر و او اهل حساب است





 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میسمی



 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۰ساعت 15:13  توسط علی رجالی  | 

باسمه تعالی
حضرت مهدی(ع)
قصیده( ۲)



 

ای وارث محمد، زیبای خوب رویان
تو آیت غدیری، معنی عید قربان




 

یارب نما ی لطفی، درسی بده به ما را
استاد ما امام است ،استاد عشق و ایمان



 

پای پیاده باید، رفتن به سوی دلبر
من عاشق نگاهت،ای پادشاه خوبان




 

از فرط عشق مهدی، گفتیم ما قصیده
ای غایب از نظرها،بنمای فهم قرآن






 

یاری نما خدایا ، در سایه سار مهدی
تا شعر ما سرائیم، در وصف و یاد جانان




 

شرح دعای ندبه، خود بازگو برایم
با گوشه های چشمت، ای آفتاب تابان




 

با عاشقان نگویید، شد از نگاه غایب
در کوچه و خیابان ،در امتداد باران

 

در راه جمکران بود ،دیدم نشان رویت
ذکر دعای عهدم، فیضی دهد فراوان




 

من جمکران ندیده بی تاب یار بودم
دستم بگیر آقا، این است راه احسان




 

عمری است من مریضم، درمان دردهایم
هیچ عیب هم ندارد ، ای پیشوای پاکان

 

گو تا کجای مسجد من منتظر نشینم؟
آقا نشانی ام ده ،هم ظاهری و پنهان




 

توفیق دیدن تو ، کی می شود میسر
من را نگر که عمری، از فکر تو پریشان




 

داد از غم جدایی،کی روی می نمایی
آزاد کن دلم را ، ای خسرو اسیران

 

شهر است پر ز نورت، غرق طرب و شادی 
زیباترین دقایق ، در نیمه های شعبان




 

تو بهترین امامی، من بدترین غلامت
قدری تفقدی کن،آرامش دل و جان




 

گر مشکلات داری، صبر و تدبری کن
با صاحب الزمان گوی، اسرار خود که پنهان

 

ازجان و دل دعا کن، شاید امام آید
با انقلاب مهدی، سر را رسا ن به سامان





 

در دیده ی مریدان، نقشی نما ز رویت
تو بهترین نویدی، بر دیدگان انسان







 

از حق فرج طلب کن، ای عاشق زیارت
گر حجت حق آید، دنیا شود گلستان




 

دنیا شده پر از جور، ای وارث محمد
گر حجت حق آید، دنیا کند گلستان




 

کی می شود که دنیا،بیند رخ چو ماهت
باشد اجازت آن ،در دست حی سبحان



 

خواندی نماز میت، با سوز جان پدر را
لیکن به امر یزدان، غایب شدی پس از آن




 

بودند چهار نایب، آنها امین و راوی
در غیبت ولایت، رابط شدند آنان




 

در سن چار و هفتاد، کبری غیبت آمد
دیگر نبود نواب، در نقل و شرح جانان



 

شد جمکران و کوفه، هر یک مکان دیدار
گویند سهله باشد، خود مرکز رفیقان




 

سرداب زیر منزل، باشد اطاق مهدی
شیعه نگفته هرگز، اینجا غیاب ایشان





 

سرداب چون مکانی، آرام بود و ساکت
باشد محل خلوت ، با کردگار قرآن




 

تهمت زنند به شیعه، آید ولی ز سرداب
از مکه او بیاید، با اذن و حکم یزدان





 

حجت برای مردم، حجت تمام کرده
از حق طلب نمائید ,اذن قیام جانان


 

درس رجالیم بود از عشق تو بگویم
مهدی عزیز زهرا، ای پادشاه خوبان



 

سراینده
دکتر علی رجالی

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۹ساعت 23:8  توسط علی رجالی  | 

باسمه تعالی
چلچراغ
امام زمان
قصیده (۱۰)




 

ای که هستی جانشین و مالک لیل و نهار
صاحب عز و جلال و مظهر پرودگار






 

از نظر ها غایب و در جان مردم جان توست
کی شود ظاهر رخ گلگون و یابم من قرار





 

با قیامت می شود عالم پر از نور و صفا
عدل تو جاری شود، هر گوشه و کوی و دیار





 

عاشق روی و جمال تو سراپا گشته ایم
لحظه ای بر ما نظر کن، در حجابیم و غبار




 

ای عزیز فاطمه، منجی و هادی در جهان
می کنی محروم ما را از ولایت در نظار





 

می شود تبیین کلام وحی و اسرار درون
چون امام است و بود عالم ترین آموزگار




 

می شود روزی بگویی قبر مادر در کجاست؟
نیست جای دفن او معلوم، در کوی و مزار





 

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون جدش، از غیار





 

از علائم می توان گفتا ظهورت عن قریب
عمر من باشد،ببینم روی ماهت در شمار؟





 

ای خدا مردم گرفتارند، کی آید ولی
تا کند بر پا حکومت، بر کند ظلم شرار





 

صبح جمعه می شود، مردم بخوانندش مدام
با دعای ندبه می خواهند مهر و روی یار



 

عصر جمعه چون شود، غصه فراوان می شود
کی شود مهدی بیاید، جان کنند او را نثار




 

 چشم ها در انتظار دیدنت در جمعه ها
ای چراغ زندگی بر ما نظر کن ، در گذار





 

 صبح جمعه می شود، تا نام تو آید به لب
تا به کی ما از فراقت، در تب و آه و غبار




 

با دعای ندبه ات، دلها هوای یار کرد
تا به کی خوانیم جمعه، مهدیا با افتخار





 

 شیعیان در انتظار حضرت صاحب زمان
در فرج تعجیل کن ، با امر حی و کردگار




 

 قلب ما باشد کویر و چشم ما دریای توست
عصر جمعه می شود، مایوس از روی و عذار





 

 عصر ما، گشته پر از کبر و غرور و ظلم و جور
نیست کس فریاد رس در این زمان و این دیار





 

 چون تویی تنها امید ما،انیس جان و دل
تا به کی غایب شوی،ای غایت نور و تبار




 

 تا به کی در پشت ابری، ای امام آخرین
ظلم و جور و جنگ باشد،با فرامین کبار





 

جبهه ها آماده ای جنگ و نبرد دشمن است
لشکر اسلام تجهیز و بود صدها هزار




 

دشمن دون می کند برپا جدال و فتنه ها
در یمن هر روز بمب است و جنایت بیشمار




 

مردم آنجا فقیر و مردمی آزاده اند
در قیام کربلا همراه و آنان جان نثار



 

حجت حق گر نماید عدل خود را او به پا
نیست مسکین و فقیری، با قیام شهریار




 

مالک اشتر بود سردار و همراه علی
زاده شد اندر یمن، این مرد جنگ و کارزار




 

تا ابد  مشتاق روی ماه تو ما گشته ایم
در ره مولای  خود  سر گشته ایم و بی قرار



 

مهدی موعود می آید، به امر ذوالجلال
بر رجالی رو نما، ای شیعیان را افتخار




 

سراینده
دکتر علی رجالی

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۹ساعت 23:6  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
هدف کربلا
قصیده(۴۶)




 

هر كه دارد هدف كرببلا، بسم الله
هر كه دارد نظر آل عبا ، بسم الله





 

هر كه خواهد شرف و عزت دين را گويد
نزد عباس و حسين و شهدا ، بسم الله



 

آن كه دارد عطش و شور و نوا بر خيزد
تا ببيند اثر ذكر و دعا ، بسم الله





 

چون محرم برسد وقت عزا داری ماست
زنده گردد هدف و راه ولا ، بسم الله



 

مسلمین یاد کنند روز  وقایع هر سال
آنچه رخ داد برای شهدا ، بسم الله








 

شیعیان ذکر مصیبت بنمایند ز خصم
بالاخص روز  جنایات و خطا ، بسم الله




 

حجت حق به شهادت برسد عاشورا
تیر ها سوی حسین گشته رها ، بسم الله





 

بهر ابراز محبت به حسین ابن علی
می زنند سینه و زنجیر چه ها ، بسم الله




 

در محرم همگان پوشش مشکی دارند
شد سیه پوش جهان بهر عزا ، بسم الله



 

مردمان روضه بگیرند ، کنند مدح حسین
او عزیز است و شفیع  شهدا ، بسم الله



 

روز تاسوعا و عاشورا هزاران سینه زن
می کنند یاد  شهید کربلا ، بسم الله




 

هر كه دارد به دلش ياد حسين بن علي
می شود شافع او روز جزا ، بسم الله




 

هر كه باشد عملش خالص و نيک
او شود كشته اي در راه خدا ، بسم الله





 

آن كه خواهد برود بر سر قبر عباس
مرقد پاک ابوالفضل هما ، بسم الله




 

آن كه اندر دو جهان عشق حسيني دارد
سر و جان را بدهد بهر لقا ، بسم الله






 

عاشقان در ره سالار شهيدان رفتند
مانده یک سوگ و نوايي و عزا ، بسم الله






 

آن كه دارد هوس مرقد آن خون خدا
كي بود صبر رو ا بهر شفا ، بسم الله






 

مرقدش كعبه جانهاي صبور و مشتاق
بهر ديدار چنين كعبه بپا ، بسم الله





 

شيعيان شيفته و عاشق مولا هستند
تا رسد وقت وصال رفقا ، بسم الله




 

تا ابد عشق حسین در دل ما می جوشد
مملو از شور حسینی و صفا ، بسم الله







 

در ديار عرفا كشته شدن با معناست
اين جهان رهگذري بهر رضا ، بسم الله






 

ای خدا راه شهیدان بنما بر همگان
راه قرآن  و وصال شهدا ، بسم الله




 

تا توانی ره مردان خدا را طی کن
چو ن که دنیا نکند بر تو وفا ، بسم الله





 

هرکه دارد ره یزدان و نبی و آلش
نیست آلودگی روح و جفا ،بسم الله









 

می کنیم گريه و شيون به در خانه ی حق
عاشق ديدن يك لحظه تو را ، بسم الله






 

آن که دارد به دلش عشق حسینی دائم
نیست اندوه و غمی روز جزا ،بسم الله







 

هر كه بر آل علي و شهدا رو آرد
سرنوشت همگي دست خدا ، بسم الله






 

هم علي اصغر و هم اوسط و اكبر باشد
شهداي ره قران و ولا ، بسم الله






 

فاطمه اصغر و هم اوسط و هم كبري بود
تا نمايد به جهان نام دو را ، بسم الله






 

اي رجالي به حديث ثقلين گوش بكن
گر بخواهي به دو عالم تو عطا ، بسم الله





 

سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه پانزدهم اسفند ۱۳۹۹ساعت 13:34  توسط علی رجالی  | 

 

 

باسمه تعالی
شهادت حضرت علی (ع)
قصیده (۴۵)




 

من چو خارم به كنار گل خوشبوي علي
دست گل چين زمان چيد گل روي علي





 

تيغ كين تابه جبين شه عالم بنشست
غرق خون گشت چو گل ، قامت و گيسوي علي



 

معجز ختم رسل، مصحف پاكيزه ی حق
بود جاري همه بر لعل سخنگوي علي




 

طالب حق بود و در ره حق کوشا بود
نیست همتای کمال و ره حق جوی علی




 

به ولايت بنمودند ستم هر شب و روز
نيست جز دخت نبي مونس و دلجوي علي






 

بود زهرای نبی کفو علی ، حامی حق
همسری فاضل و دانا بود و سوی علی







 

مكر كين بهر خلافت چو موفق گر ديد
گشت خامش ز شكايت لب حق گوي علي






 

چو نمودند خطا در هدف و راه نبي
شد عيان، معرفت و همت و نيروي علي





 

بينوايي كه بيامد به حرم بهر نياز
خاتمي كرد نصیبش كرم و خوي علي





 

او کند لطف به افراد ضعیف و در بند
چون که احسان و کمک ، در قدم و خوی علی




 

مي كند جنگ به پا، حيله و تزوير عدو
ليك ترسد ز ولی ، دشمن بد گوی علی








 

اهل كوفه چو نمودند خيانت به وصي
كينه را كرد عيان خائن و بد خوي علي








 

قوم خيبر كه شكستند دمي پيمان را
دست حق گشت عيان از يد و بازوي علي





 

جنت است هدیه ی الله به مردان خدا
چون که آنان همگی طالب و همسوی علی






 

عاشقان جمع شوند حول ولایت همگی
چون که آنان همگی عاشق و ره جوی علی





 

چون که آنان همگی راه خدا را دیدند
راه حق مشی حسین است ، فرا سوی علی





 

بنموده است حسین ، راه پدر را او طی
کربلا کرد عیان ، عاشق و دلجوی علی







 

گر چه در بند هوا و هوس خويشتننم
عاشقم، عاشق آن مرقد و آن كوي علي




 

هر که دارد ادب و عشق علی را در دل
زين سبب هست ورا جان و روان سوى علي







 

من ندارم هوسي جز نظري در بر دوست
تا كه بينم گل وبوسم رخ خوشبوي علي






 

ما كه از عشق رخ ساقي كوثر مستيم
كي شود ديدن آن گنبد مينوي علي







 

نجف و كرب و بلا را تو نصيبم گر دان
بل ببينم رخ و بويم گل یک روي علي





 

کی شود وقت زیارت  ، بروم سوی نجف
من ببوسم حرم و مرقد گلبوی علی




 

 

خوش شميمي رسد از طرف بهشتم به مشام
اين بود نگهت گل يا كه بود بوي علي

 

 

ای خدا بنما طریق اهل تقوا و خرد
لایقم گردان مرا ، اندر ثنا گوی علی





 

در شدائد چون علی آماده و آزاده باش
عارفان و سالکان همراه و هم سوی علی




 

یاد راه و خط مشی مرتضی هم رهگشا
کن تو یادی از صفات و نام  نیکوی علی





 

عاشقانت بی خود از خود گشته اند با ذکر تو
دائما  ذکر خدا گویند ، چو یا هوی علی




 

همه اميد من این است كه در موقع مرگ
سر گذارم ز وفا بر سر زانوي علي





 

افتخار است رجالی که تو را نام علی است
زين سبب هست مرا چشم و نظر سوى علي





 

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی










 

 

 










 

 

 










 

 

 

 





 

 



 

 

 

 



 

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۹ساعت 10:36  توسط علی رجالی  | 

 

 

باسمه تعالی
قرآن
قصیده (۴۴)



 

ره آورده شب قدر است قرآن
بود ميراث احمد اين گلستان





 

زبهر عاشقان آب حيات است
به كام مومنان صهباست قرآن



 

كلام جاودان سرچشمه ی فيض
شراب عشق را درياي جوشان





 

كتاب عشق و تقوا ، نور سرمد
بود هر آيه اش رازي ز رحمان





 

كتاب دين و دانش باب رحمت
به چشم كافران تيري است فرقان






 

تلاوت كن كلام حق مكرر
اگر خواهي شوي محبوب جانان




 

قرائت كن كلام حق ز تدبير
كه نوراني شوي از پرتو ي آن



 

كتاب حق بود آن لوح محفوظ
خدايا كن هدايت هر مسلمان




 

ره رستن ز دوزخ ذكر رب است
كليدش نيست مخفی نزد انسان




 

شفاعت، ‌موعظه ، رحمت، هدايت
صفاتي مستتر در متن قرآن



 

كتاب دين وآيين محمد
ستون محكم ایمان و عرفان




 

خدا گوید سخن با ذکر  تمثیل
  شده تبیین کلام حق چه آسان




 

قواعد را ببين در جامعيت
چگونه نظم دارد ،  همچو سامان




 

كلام حق بود عاليترين ذكر
بود افضل ترین اذکار انسان





 

چه  نعمتها ز رب العالمين است
كه رمزش خواندن آيات یزدان




 

خدا با مصطفي گويد سخن چند
كه اين هديه بود از سوى سبحان




 

کتاب رهنما ، دریای گوهر
امید مردمان و نور َ یزدان




 

بود قرآن کلام حضرت حق
شود تفسیر و تعبیری فراوان



 

امامان کرده اند تشریح آیات
نگردد شبهه ای در فهم آنان





 

بدان قرآن و عترت چون دو ثقل اند
به مقصد می رساند اهل ایمان




 

پیمبر گفت مولا ثقل اصغر
امام و آل او هستند میزان




 

نجات مردمان در  ثقل اکبر
به همراه امامت هست فرقان




 

کتاب عشق مملو از حقایق
بیابی راز و اسراری که پنهان




 

كتاب زندگي آيين رحمت
به تعليمش شود دنيا چو رضوان




 

كتاب معرفت ، سرچشمه ی نور
کند  روشن دل و جان محبان




 

دهد آرامش و تسکین بشر را
فلاح آدمی در ذکر سبحان



 

امور مسلمین را ای خداوند
گره بگشا خودت ، از لطف و احسان




 

خداوندا همه مرضاي اسلام
شفا ده اي طبيب درد انسان






 

نجات آدمی در فهم آیات
کند بیمه بشر را یاد قرآن



 

خداوندا رجالي را ز رحمت
ببخشا هر خطای سهو و نسيان




 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 




 

كلام حق بود عاليترين ذكر
بود افضل ترین اذکار انسان



 

چو نعمتها ز رب العالمين است
كه رمزش خواندن آيات قرآن




 

خدا با مصطفي گويد سخن چند
كه اين هديه بود از سوى سبحان



 

کتاب رهنما ، دریای گوهر
امید مردمان در نور َ یزدان


 

بود قرآن کلام حضرت حق
شود تفسیر و تعبیری فراوان



 

امامان کرده اند تشریح آن را
نگردد شبهه ای در فهم قرآن





 

بدان قرآن و عترت چون دو ثقل اند
به مقصد می رساند اهل ایمان




 

پیمبر گفت مولا ثقل اصغر
امام و آل او هستند میزان




 

نجات مردمان در  ثقل اکبر
به همراه امامت هست فرقان



 

کتاب عشق مملو از حقایق
بیابی راز و اسراری که پنهان


 

كتاب زندگي آيين رحمت
به تعليمش شود دنيا چو رضوان



 

كتاب معرفت سرچشمه نور
کند  روشن دل و جان محبان


 

دهد آرامش و تسکین بشر را
فلاح آدمی در ذکر سبحان

 

امور مسلمین را ای خداوند
گره بگشا خودت از لطف و احسان




 

خداوندا همه مرضاي اسلام
شفا ده اي طبيب درد پنهان






 

نجات آدمی در فهم آیات
کند بیمه بشر را یاد قرآن



 

خداوندا رجالي را ز رحمت
ببخشا هر خطای سهو و نسيان



 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی





 

 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۹ساعت 11:48  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
القاب حضرت علی (ع)
قصیده(۴۳)



 

می کنم توصیف  القاب امیر مومنان
کنیه های حضرتش دارد پیام و هم نشان




 

پانصد و اندی لقب دارد علی مرتضی
مختصر گویم صفاتی از هزاران بر زبان



 

بی جهت نبود که وی آزاده و  شیر خداست
در شجاعت بی نظیر است و دلاور در جهان





 

می کند فرماندهی بر شیعیان و مومنین
از برای مصطفی باشد برادر بی گمان





 

باب رحمت باشد و جود و سخا و معرفت
صاحب علم و کمال است و بود دری گران







 

اولین کس در قبول دین اسلام نبی است
هست مولا حبل یزدان در زمین و آسمان





 

دان علی حبل المتین است و علی عین الیقین
او شفیع مردمان سوی خدای مهربان




 

باب علم است و بود دریای عشق و معرفت
حافظ دین خدا باشد علی ، از عنفوان




 

او بود شمشیر یزدان و بود سر خدا
ذوالفقار است هدیه ی احمد به مولای زمان





 

کشت جمعی در نبرد حق و باطل مرتضی
قاسطین و مارقین و ناکثان ، در نهروان





 

پیشوای مرد و زن باشد امیرالمومنین
  او بود هادی و  الگوی همه  پیر و جوان





 

حجت حق بر زمین است و بود آخر وصی
جمع اضداد است در نزد خدا و این و آن





 

چون برادر بود مولا بر نبی مرسلین
بود هارون زمان بر خاتم پیغمبران





 

او صدیق اکبر است و هم صراط مستقیم
کی بشر قادر به توصیف است و ابراز بیان





 

جانشین مصطفی باشد امیر المومنین
در غدیر خم شده تعیین زعیم انس و جان





 

بهترین مخلوق باشد ، چون که خیرالاوصیاست
او شود تعیین ز سوی خالق یکتا عیان





 

سید النجباست مولا ، صاحب العصا علی
بهترین  معبود و سالک در زمین و کهکشان






 

آیه ها دارد حکایت از علی و آل او
در عدالت نیست همتای علی اندر جهان




 

در قضاوت سرمد است و صاحب کرسی بود
نیست همسان  علی در هستی و کون مکان





 

مرتضی  جان پیمبر باشد و هادی لقب
ناصر  دین خدا باشد ، ز شر خود سران




 

چون حرم وارد شوی گویی سلامی را نخست
بر پیمبر جای مولا ،چون علی روح و روان





 

بهر خشنودی یزدان او کند جانش فدا
جای احمد او بخوابد ، تا که احمد در امان






 

زینت یکتاپرستان باشد و هم صادقین
چلچراغ روشن اهل دل است و در فشان




 

او مقسم باشد و تفکیک گرداند بهشت
از جهنم او کند دور و جدا سازد کسان




 

همسر  دخت نبی باشد  امین مسلمین
ساقی کوثر کند سیراب در عرش و جنان





 

قائد پرهیزکاران باشد و هم عابدین
قاصم کفار باشد ، در نبردی بی امان





 

او رفیق است در مصایب ، چون که رکن الاولیاست
نیمه های شب رساند ،  قوت مردم در نهان




 

چون پدر باشد برای بی پدر های فقیر
گوهری دیرینه باشد در زمین و آسمان





 

چون امیر المونین الگوی مردم گشته است
می شود روز پدر ، روز ولادت گل فشان

 






 

از  علی آموز راهت را رجالی در امور
می کند مولا وفا بر عهد و پیمانش هر آن





 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



 

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه هفتم اسفند ۱۳۹۹ساعت 11:50  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نهج البلاغه
جنگ های حضرت علی
قصیده (۴۲)




 

راه امیر مومنان ، همچو نبی است در جهان
هست طریق اولیا ، راه خدای مهربان





 

وصف سه جنگ می کنم ، دوره ی خدمت علی
نیست وفا به عهد خود ، فتنه کنند ناکثان






 

قول و قرار همرهان ، نقض شود یکی یکی
چون که علی عمل کند ،  حکم خدای بی امان






 

جنگ صفین و نهروان ، هم جمل است در نزاع
راه علی و انبیا ، راه خداست هر مکان





 

بهر اشاعه دین بود ، دغدغه ی حکومتش
کرد تلاش بی امان ، کرده کلام حق بیان




 

کار عدوست حیله ها ، تکیه مکن به گفته ها
فتنه ی عمر و عاص ها ، تیر جفاست در کمان




 

شیعه ی مرتضی علی، راه خدای طی کند
وفا به عهد خود کند ، خلف نمی کند از آن





 

چون که حکومت علی ، پایه ی آن عدالت است
هست جفای ناکثان ، توطئه های جان ستان





 

چونکه علی به پا نمود ، دولت خود ز اهل حق
خلف زعهد خود کنند ، چونکه نبود زر فشان




 

نیست تمایز ی دگر ، بین خودی و غیر خود
هر که بود به جای خود ، عدل علیست بی گمان





 

بهر مقام دنیوی ، هر عملی ادا کنند
نیست رضای ایزدی ، لطمه زنند خود سران




 

جنگ جمل به پا شود ، بصره سقوط می کند
نیست رهی به جز دفاع ، حمله کنند با سنان





 

بر سر نیزه ها شود ، کاغذ و جلد نور حق
لشکر مرتضی علی ، خورده فریب  این و آن




 

مالک اشتر علی ، کرد نبرد تن به تن
تا که رسید بر عدو ، فتنه شود در آن میان




 

یک قدمی به خصم بود ، تا که شوند سرنگون
لیک بگفت مرتضی،  امر به ترک دودمان





 

نیست رهی برای او ، چون که علی است مقتدا
خصم رها می کند ، یاور مرتضی به آن





 

حرف و کلام لشکرش ، توبه ی مرتضی علیست
چون که جدال مرتضی ،جنگ خودی است با سران






 

تا که شود حکم دگر ، بین  سران جبهه ها
منتخب علی بود ، مالک اشتر زمان







 

کرد تمرد از علی ، لشکر بی بصیرتش
اشعری ساده لوح ، ضربه زند به خانمان





 

از طرف مقابلش ، عمرو  کند قضاوتی
لیک نمود حیله ای ، مکر عدو شود عیان






 

خلع نمود اشعری، سرور اوصیا علی
حاکم شام می شود ، نصب به دست ناکسان




 

تخت و کلاه می کند ،حاکم دون معاویه
صاحب کاخ می شود ، همچو شهان و رومیان






 

بین سپاه مرتضی ، نیست شناخت از علی
عامل فتنه هم  بدید ، گشت شکست نهروان





 

لشکر مرتضی علی ، خورده فریب از عدو
گرگ و پلنگ و روبهان ، فتنه کنند دوان دوان

 

 

 

در پی ضرب دشمنان ، گشت شهید مرتضی
صلح نمود مجتبی ، نیست رهی به جز  امان




 

 


 

نیست شناخت از علی ، اوست امام و مقتدا
امر علی کلام حق ، نیست خطای در لسان




 


جنگ زمان مرتضی ، سخت تر از جنگ نبی
چون که جداست باطل از راه خدای بی کران



 

خورد ولی  چه ضربتی ، در حرم و نماز صبح
فرق علی دو تا شود  ، در پی ضرب ناگهان





 

راه علی مرتضی ، هست صرا  مستقیم
دور ز نفس دون کند ،   راه امام شیعیان




 

در ره حق  رجالیا ، عزت و شوکتت بسی
جمع شوند پیامبران ، نیست جدل چو بندگان





 

سراینده
دکتر علی رجالی 








 











 

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه یکم اسفند ۱۳۹۹ساعت 15:47  توسط علی رجالی  | 

 


باسمه تعالی
فزاز هایی از دعای فرج
دادرس
قصیده(۴۱)
 
چرا این همه حزن و رنج  و فساد و بلاست؟
بشر گشته حیران و افسرده و هم رهاست

 

 
خدایا عیان شد مصائب ، ندانم چرا
خطایی که موجب شود رنج ما ، از کجاست؟

 

 

 

 تو خواهی که  مردم ستایش نمایند تو را
فلاح بشر را تو خواهی ،  خدا رهنماست

 

 

هدایت نما  روح  محزون و جان پریش
عطا کن  به ما رحمتی ، جان ما در فناست

 

 

بدانم که مردم تخطی کنند در امور
عدول از حقایق دو چندان جفا و خطاست

 

 

هدایت نمایی خلایق به راه درست
پیمبر فرستاده ای ، هادی ما  خداست

 

 

بشر می کند دائما ظلم و جنگ و جدال
اگر خشم یزدان بیاید، علاج و دواست

 

 
گهی منجی و گه عذاب و گهی هم بلا
ندانم در این عصر ، ما را کدامین رواست

 

 

 

ندارم امید گشایش به غیر از تو کس
خدا ناجی ما بود ، هر که در این  سراست

 

 

خدایا نما راه خود را ، ندانم چه هاست
ره رستگاری ،  توکل ، تدبر ، دعاست

 

خدایا زمین گشته خشک و نما لطف خود
که باران رحمت نیامد ، نیاز بقاست
 



 

بده صبر و ایمان و احسان ، خدایا  بسی
نیاز بشر  در حمایت ، سخاوت ، عطاست

 

 

خدا می دهد رنج و سختی ،  بخوانی خدا
تلاش بشر موجب رشد و مشکل  گشاست
 

 

هدف رشد انسان بود ، در مصائب بسی
توان تو از حق بود ، بی حد و انتهاست

 

 

ستایش نما خالق عرش و فرش جهان
خداوند هستی سزاوار  حمد و ثناست

 

 
خداوند باشد رحیم و کریم و عظیم
تمنا نما آنچه خواهی ، به وقتش اداست



 

 نباشد تمایز برای خداوند تام
ملاک خدا با ملاک بشر ها دو تاست

 

 

 

خدایا تو دادی به ما عقل و ادراک و هوش
نیاز بشر باشد و باعث عز و جاست



 

همیشه بود سختی و راحتی ، معضلات
درایت کند حل مشکل ، توکل سزاست



 

 
نما حکم حق و ولی  بر بشر ، روز و شب
   تخطی ز امر خدا و رسولش جزاست

 

 

نباشد جهان بی امام و ولی ، هر زمان
دعای فرج خوان مداوم ، که آن ره گشاست

 

 

چو خوانی دعا را ، نبینی ستم یا که ظلم
امام است شافی و رابط ،  توسل بجاست




 

بخواهید رحمت ، حمایت ، ز آل رسول
کند حاجتت را  ادا ، چون امام و ولاست
 

 

اماما، تویی مهربان و تویی روح بخش
تو فریادرس باشی و یاد یزدان رجاست

 

 

مقام امامان بلند است و در قرب حق
شفیع خداوند باشند ، عظیم و رساست
 

 

 

تویی حجت و قائم و  مظهر  اهل بیت
گشایش روا کن به مردم  ، خدا هم رضاست
 

 

 

تویی جانشین خدا ، در تمام جهان
عنایت نما بندگی را ، ره اولیاست

 

روم جمکران خانه و معبد و کوی دوست
که مهدی عنایت کند ، والی و مقتداست
 

 

 
خدایا رجالی بود قاصر از وصف تو
کلام خدا وحی و  آن گفته ی انبیاست

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 







 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  شنبه هجدهم بهمن ۱۳۹۹ساعت 0:26  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
القاب حضرت مهدی( عج)
قصیده(۴۰)

 

 
گفت پیغمبر که مهدی وارث ما در جهان
  بهره ها دارد ز اجداد خود و پیغمبران

 

 
صاحب علم و مقام است و کمالات و ادب
همچنین دارد  صفاتی از امامان ، بیکران

 

 
گفت احمد ، آخرین منجی بود ، هم نام من
می کند بر پا عدالت ، مهدی صاحب زمان


 

 نیمه ی شعبان به دنیا آمد آن در ثمین
رهبری امت و اسلام دارد توامان



در سنین کودکی گردد امام مسلمین
همچو عیسی نبی و حضرت یحیی چنان

 

می کند غیبت پس از مرگ پدر در کودکی
تا نگردد خدشه ای سوی امامت ناگهان

 

نرجس است مادر تو را یابن الحسن در غیبتت
او بود راضی به امر خالق روزی رسان

 

 
می دهد تشکیل حضرت دولتی وقت قیام
تا شود برچیده هر ظلم و خیانت بی امان


 

یکصد و هشتاد و دو القاب دارد آن امام
این ز آیات است و تعبیر و بیان خبرگان

 

می کند تبیین اسامی خصلت و مشی  امام
هر یکی باشد نشانی در زمین و آسمان

 

اسم حضرت احمد و محمود باشد چون نبی
کنیه اش باشد ابوالقاسم ، بسان خانمان

 

 
آمده القاب گوناگون برای حضرتش
می کنم ذکری از آنها ، هم خصایل را بیان

 

در خصوص شان حضرت هم صفاتی آمده
چون که حامد ، منتظر ، غائب ز غیر و ناکسان



تا شود یادی از آنها ، در زمان و عصر ما
هر یکی دارد مفاهیمی بلند و در فشان



می شود روشن صفاتی از ولی مسلمین
از زبان اهل بیت و از زبان بستگان

 

کن تامل در دعا ی اهل بیت مصطفی
در زیارت ها شود یادی ز حضرت در میان



از خصایل هم صفات  حضرتش دارد سخن
در خصوص شان حضرت در مقام و هم نشان



نام های حجت و قائم نباشد بی دلیل
هر یکی دارد پیامی بس بلند  و زر فشان



آیت الله است و صالح ، منجی و موعود ما
منتقم باشد امام و صاحب کون و مکان


 
پاره ای القاب و اوصاف امام مسلمین
آمده بهر نبی و  اوصیا و  دودمان



گفت باقر  علت نام ورا بر امتش
مهدی است افشاگر و هادی  برای بندگان

 

قائم است نام امام عصر و ختم الاوصیا
چون کند بر حق قیام و او کند حق را عیان

 

حجت اللّه است نام دیگری بر حضرتش
می شود اتمام حجت بر همه پیر و جوان



او امام و رهبر کل جهان است و بشر
زین سبب گویند او را صاحب امر و زمان


 
نام موعود است مبنی بر ظهور و هم قیام
آمده در کل ادیان الهی بی گمان

 

رو به وجه الله دارند ، صاحبان معرفت
چون خدا دارای عز است و کمال و مهربان



باب الله است قائم ، بهر ره جویان حق
در ورود ساحت قدس الهی همچنان

 

وعده ی حق می شود اجرا ، در امر ظهور
روز آن مستور باشد ، کس نداند وقت آن
 

 

میثمی خواهان دیدار ولی و بو تراب
یا ابا صالح نما رویت به مردم در  جهان


 

می کند توصیف قائم را رجالی  در لقب
کی شود مقدور روی  بی مثال و هم نهان
 
 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


 

 


 
 

 


 

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۹ساعت 17:49  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از حرز امام جواد (ع)
حرز امام جواد
قصیده(۳۹)

 

می کنم تبیین نکاتی را برای بندگان
در خصوص حرز و انواعش ز شر ناکسان

 

گفت پیغمبر که باشد چشم زخم و هم نظر
از خدا خواهید دفع هر بلا و هر فغان

 

حرز باشد در لغت همچون حصاری بر بشر
اصطلاحا بر دعا اطلاق گردد همچنان

 

حرزها باشد گهی سنگی ، بسی گفتاری است
گه نوشتاری بود ار ذکر و گفتار کسان

 

حرز سنگی چون نگین باشد همانند عقیق
باعث دوری ز شر است و بلایا هر زمان

 

حرز گفتاری ، قرائت همچو آیات خداست
آیه الکرسی کند حفظت ، اگر خوانی تو آن

 

بهترین حرز نوشتاری  بود حرز جواد
مانع چشم و نظر  باشد ز زخم بد زبان
 

می نویسند حرز را ، بر  آهوان، بر روی پوست
در درون محفظه باشد  ، همی گردد امان

 

جنس آن باید ز نقره باشد و رویش بود
ذکر مخصوصی که آید از امام شیعیان

 

می نهند آن را به روی بازوان دست راست
لازم است خوانی نماز ی با خلوص و در نهان

 

چار رکعت باشد و خوان قبل نصب ادعیه
این بود آداب حرز و کن عمل ترتیب آن

 

کاربرد حرز باشد مختلف ، چون چشم زخم
دور گرداند بلا را ، در زمین و آسمان

 

حافظ ما باشد از انواع فتنه چون فریب
آبرویت حفظ گردد در مصاف خود سران

 

گر تو بینی اتفاقاتی به ظاهر نادرست
با وجود حرز  آید بر شما سخت و گران
 

دان خدا آگاه باشد از بلایا و خطر
در نهایت آن بود نافع ، نمی گردد زیان

 
ام عیسی ، دخت مامون ، همسر ابن الرضا
می شود تحمیل بر رکن ولایت بی گمان

 

نیست هم کفو جواد و می کند ظلم و ستم
او بود مامور مامون در امور خانمان

 

روزی آمد یک زنی ، با ادعای همسری
ام عیسی می رود نزد پدر ،  گریه کنان

 

می رود مامون به خانه ، می زند شمشیرها
او بباشد مست و جا بگذاشت ننگی در جهان

 

می کند مجروج  حضرت را ، به ظاهر آن شقی
لیک دارد حضرتش حرز و امان باشد هر آن

 

ام عیسی گفت فردا ماجرا را بر پدر
دور باشد از گزندت ، همسر و نور جنان

 

گشت مامون زین عمل شرمنده و قاصد برفت
تا کند دیدار حضرت در پی ضربی چنان

 

می کند درخواست هدیه از ولی و مقتدا
تا برد نزد امیرش بهر صحت از گمان

 

این عمل صحه گذارد بر کلام دخت شاه
می دهد حضرت لباس خود به قصد ارمغان

 

می کند درخواست مامون ، حرز مولا را سپس
تا نگردد خود دچار چشم زخمی ناگهان

 

از گناهان کبیره باشد و گردد حرام
سحر و جادو در میان خاطیان و ساحران

 

آن شده تقبیح سوی خالق و پروردگار
کن تو پر هیز از چنین اعمال دون در هر مکان

 

تا توانی معرفت افزون نما در زندگی
می دهد آرامش جان و بود دری گران

 

حرزها باشد موثر ، آن حفاظت می کند

لیک دان بالاترینش ، چون خدای بی کران

 

 

حرز تو باشد رجالی حق تعالی در امور
بهترین حافظ برای مردم پیر و جوان

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 



 

+ نوشته شده در  شنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۹ساعت 1:6  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از اذکار  روزهای هفته
ذکر ایام هفته
قصیده(۳۸)

 

 

قرب حق مقدور گردد با نیایش با خدا
روح انسان می رود سوی خدا ی کبریا


 

ذکر و یاد حق دهد آرامش روح و روان
نیست چیزی بهتر از ذکر و عبادت در خفا


 

طی کند روحت فلک را از ورای این جهان
عالم معنا رود روح بشر بهر لقا

 

 

روزهای هفته دارد ذکر مخصوص خودش
جملگی باشد مجرب ، موجب دفع خطا


 

مشکلات آدمی با ذکر حق گردد فنا
گر بخوانی ذکر هفته ، با خلوص و بی ریا


 

ذکر هفته پر ز معنا باشد و دارد ثواب
آن بود کوتاه و یاد حق شود با اولیا


 

من ندانم راز و اسرار حقایق در جهان
رزق ما گردد فزون با حمد و اذکار و دعا

 

 

گفت یزدان بر نبی از من طلب کن ، گرچه کم
تا نباشد حاجتی ،کی می شوی حاجت روا


 

تقویت گردد صفای قلب و تحکیم قلوب
با رهایی از  خود و امیال بی جا و هوا


 

تا توانی ذکر حق گو، آن مداوم روز و شب
تا شود دور از تو و هم خانواده هر بلا


 

ذکر حق دارد اثرهای قوی در زندگی
باعث دوری ز ظلم است و تعدی و جفا


 

ذکر شنبه مختص احمد بود ، روحی فداه
خوان زیارت نامه یا ادعیه ای از انبیا


 

تا توانی کن قرائت ذکر رب العالمین
بی نیازت می کند رب جلیل دل ربا


 

گر کنی یاد خدا را با یقین و معرفت
می دهد پاسخ تو را ، از عاشقانش کی جدا؟


 

ذکر  یکشنبه بود یا ذالجلال والکرام
می نماید مصطفی تاکید بر ذکر و ادا


 

فتح و نصرت می شود شامل تو را در زندگی
با توکل برخدای بی حد و بی انتها


 

هر دو شنبه خوان زیارت از حسین ابن علی
او بود نور دو چشمان علی و مصطفی


 

همچنین مختص بود بر صاحب کوثر حسن
در دوشنبه خوان زیارت از امام مجتبی


 

خوان زیارت های سجاد و امامان دگر
همچو باقر ، جعفر صادق ز بین اوصیا


 

کن ادا ذکر صفات حق چو رحمان والرحیم
در سه شنبه هر که خواند ، حق دهد حاجت ورا


 

این زیارت ها پیام اولیا و انبیاست
دان خدا آگاه و حاضر باشد و بیند تو را


 

چار شنبه هم بگو ، یا حی و یا قیوم را
می دهد هستی به ما و نیست او را هم فنا


 

خوان زیارت های کاظم ، هم نقی و هم تقی
موجب عزت شود ، هر کس بخواند با رضا


 

پنجشنبه می کنی یاد از امام عسگری
رزق و روزی می شود چندان و او حاجت روا


 

نیست در عالم بجز الله ، معبودی دگر
تا کنی او را عبادت ، یا ستایش هر کجا


 

ذکر جمعه بر محمد باشد و آلش سلام
می فرستد حق تعالی رحمت خود را به ما


 

جمعه ها مختص به قائم باشد و شخص امام
می کنی یاد ورا با خواندن ذکر و ثنا


 

عصر جمعه می شود  ، ابراز دلتنگی کنیم
چون نیامد یوسف زهرای آل مصطفی

 

 

گر به یاد آرند خدا را با دل و جان مردمان
می دهد پاسخ خدا ، گر با دلت کردی صدا


 

می کنی جانا رجالی از ائمه ذکر و یاد
با قرائت  یاد می گردد امام و مقتدا
 

 

سراینده
دکتر علی رجالی  

 

 


 


 

 


 

+ نوشته شده در  جمعه دهم بهمن ۱۳۹۹ساعت 14:0  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر

عهد نامه

سرایندگان

دکتر علی رجالی و مهندس مهدی میثمی

 



 ویژگی های حکومت از امیر مومنان
آمده در نامه ی مولا به مالک در فشان


می دهد حکم صدرات را به مالک مرتضی
تا شود او حاکم مصر و قلمرو آن زمان


حاوی حق و حقوق مردمان و حاکم است
می کند تبیین اصولی را برای حاکمان


ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن


گر بخواهی عزت و جاه و مقام و منزلت
پیروی کن از فرامین خدا در هر مکان


مردمان را محترم بشمار در کار و امور
طعمه ای حیوان مپندار و گرامی دارشان


می کنی آباد آنجا را برای ساکنین
می کنی پیکار با اهل نفاق و دشمنان


مردمان گویند سخن چون تو اگر کردی ستم
انچه خود گویی بود در انتظارت بی گمان


با مروت با محبت با مدارا کن عمل
این امانت باشد و حفظش به خدمت هر زمان


 هرکه با آل محمد در بیفتد، شد هلاک
در شقاوت باشد و گمراهی و گردد دخان


گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
می شوی نزد خدا محبوب و گردی در جنان


موجب قدرت شود ، هر کس که حق یاری کند
نفس خود گیری بدست و می دهی فرمان چنان


نفس ما سرکش بود ،فرمان دهد بر کار زشت
گر کنی یاری خدا را ، نصرت حق در میان


حق بود قادر ، کند شهوت مهار از سر کشی
رحمت حق می رسد بر سالکان و عارفان


چون خدا توبه پذیر است ،کن تاسی بر خدا
او ببخشد مردمان را ، از گناه و فکر آن


چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
 انتظار مردمان عفو است و بخشش توامان

َ
گفت حضرت بین عملکرد سلاطین قبل خود
گه ستمکارند و گاهی دادگر در بینشان


می کنند مردم قضاوت چون تو را اندر امور
سعی کن از سالکان باشی و مردم در امان


 مردمان یا هم عقیده با تو هستند یا که غیر
لیک هر دو مشترک در خلقتند ، یکسان بدان


 مالک اشتر مشو خشنود از هر سرزنش
گر ببخشی مر دمان را ، تو مشو نادم ز آن


جنگ با یزدان مرو ، مغلوب گردی از خدا
نا توانی در جدال و خشم او ، قطعا بدان


 گر غرور و سرکشی آید تو را اندر امور
دان خدا بالاتر از هرکس، در این کون و مکان

 


با عدالت کن قضاوت در امور دنیوی
بهترین کار تو در عدل و شفقت هر زمان



 عامه ی مردم مدافع می شوند در وقت خود
تا توانی کن محبت بر عموم مردمان


گر ستمکاری کنی ، خشم و غصب بینی ز حق
کن تو پرهیز از غرور و جنگ با خالق هر آن


چون خدا جبار و قهار و توانا در امور
کن تو نیکی بر خلایق در مصائب همچنان


می دهد تسکین تو را این نحوه ی دید و نگر
سر فرو آری به یزدان ، او خداوند جهان


مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
دوستی را پیشه کن، همواره بر پیر و جوان


گر شود برپا حکومت با ملاک مرتضی
میثمی قسط و عدالت را ببینی در جهان


می رسد روزی که بیند عدل مهدی را همه
می شود بینی رجالی ، صاحب عصر و زمان؟
 

این که پنداری همه طاعت کنند امرت چنان
چون که حاکم هستی و دارای قدرت هم سنان
 

این تفکر ناصحیح و ناثواب است و غلط
موجب تضعیف ایمان و غروری در کسان

 

چون که موجب می شود تغییر در عزم خدا
حق بگیرد نعمت خود را  یقینا بی گمان
 

تا توانی کن مدارا با رعایا در امور
می دهد آسایش و آرامش روح و روان
 

این مقام و منزلت همچون امانت نزد توست
تا توانی کن تو خدمت  بر خلایق هر زمان
 

 تا توانی کن تو نیکی و محبت بر عموم
چون بخواهی  لطف حق در عالم و کون و مکان
 

ای که هستی حاکم مصر و دهی فرمان بسی
دان خدا اول ولی باشد به ما و دیگران
 

بین خدا آگاه و قادر باشد و بالاترین
گر تو را آمد غرور و نخوتی هم در میان
 

قدرت حق بر جهان افضل بود از قدرتت
هر چه خواهد حق تعالی می شود آنی عیان
 

کن تو پرهیز از ستم بر مردم شهر و دیار
چون خدا جبار و برتر  بر تو و هم بر شهان
 

هر که باشد ازستمکاران ، بگردد او هلاک
حامی مستضعفان است ، صاحب کون و مکان
 

هر که دارد مسلک خود کامگی در زندگی
او ندارد عزت و جاه و جلالی در فشان
 

دان که میزان حق بود در هر امور و هر کجا
تا توانی کن عمل بر شرع و قرآن هر مکان
 

در امور دنیوی ، انصاف شرط اول است
چون رضای حق تعالی دارد و عز و جنان
 

حق بود حامی مظلوم و ستمدیده ز خصم
نیست ظالم هم ستمگر در دو عالم  درامان
 

گفت مولا در خصوص حفظ انصاف و شرف
هست والا تر ز جان ، در هر شرایط توامان
 

من نخواهم زندگی بی مهر و احسان و امید
مرگ خواهم ،گر بخواهد جان من گردد خزان
 

کن حراست از حقوق دیگران همسان خویش
می کند تاکید حضرت بر رعایا در جهان
 

در امور دنیوی هم اخروی کن اعتدال
گر بخواهی حب مردم هم خدای مهربان
 

بهترین کار تو در خشنودی رعیت بود
آن محقق می شود با عدل و انصاف و امان

 

 عامه ی مردم به پا خیزند در وقت نیاز
تا توانی کن محبت بر عموم مردمان

 

لیک اقشار مرفه همچو نزدیکان به وقت
در حوادث ها و سختی می کنند آه و فغان

 

گر بخواهی حق بپوشاند عیوب چون تو را
سعی کن محفوظ داری سر و اسرار نهان
 

عیب مردم را مکن افشا و آن مخفی بدار
تا توانی آن بپوشان و مکن روزی عیان

 

دان سخن چین خائن و باشد خطاکار و دو رو
او جنایتکار باشد ، او حسود و بد گمان

 

گر به ظاهر می کند اظهار حب و کار نیک
لیک کارش مو جب گمراهی و بغضی چنان

 

تا توانی از بخیلان و حریصان شو به دور
باز دارند از عطا و بخشش و جود سران


 

ریشه ی هر کینه از مردم بخشکان و بریز
کن برون از دل عداوت ها و افکاری چنان

 

میثمی خواهان عز است و جلال و مرتبت
از خدای بی نظیر و خالق روزی رسان
 

ای خدا روح رجالی را غنی کن از خضوع
وسعت دل ده ، نباشم خود پرست و بی امان
 

بدترین همکار در سطح وزارت ، بی گمان
در میان صاحبان قدرت و زور و سنان
 

چون وزیران و مدیران وزارت ، قبل تو
تا توانی کن تو دوری از مرام و خویشان

 

جملگی همدست ظالم در صدارت بوده اند
چون که آنان خود ستمکارند ، در جمع سران

 

تا توانی کن حذر از نصب اینان در نظام
در سمت های وزارت، می کنند فتنه چنان

 

مطمئنا می توان افراد لایق را شناخت
وانگهی منصوب گردند ، در صدارت نزدتان

 

تا نگردد در صدارت خدشه در کار و امور
دان که آنان دور باشند از خطا و هر زیان


 

بین مردم  بهترین کس در مناصب را گزین
تا نماند کار مردم بر زمین ، با حذفشان


 

می کنند آنان تو را یاری به از افراد قبل
چون نباشد بستگی در قدرت  پیشینیان


 

رنج اینان بر تو اندک باشد و همراه تو
دوستی با تو نمایند ، در مصاف دیگران


 

تا توانی کن محبت بر عموم خادمان
دوستی کن هم به خلوت هم به جلوت بی امان


 

بهترین همکار تو باید بود اصلح ترین
چون تواند حق بگوید بر امیر و هم سران


 

گر چه تلخ است انتقاد و موجب ناراحتی
حرف حق را بشنو از مردان خوب هر زمان
 

 
از ستایش های بی جا و تملق شو به دور
باعث خود برتری و سرکشی گردد هر آن

 

همنشینی با بزرگان صدیق و بی ریا
می برد بالا تو را در عالم و کون و مکان


 

جاهلان و عاقلان یکسان نباشند نزد تو
شخص بد کاره نباشد ، چون فهیم و سالکان


 

گر چنین کردی ، بدان هر گز نباشد رغبتی
از برای طالبان خدمت و همسنگران


 

حسن ظن رعیتان با خدمتت گردد سبب
تا نگردد موجب رنجیدن و آه و فعان

 

دور گردد رنج و آسیب همه با حسن ظن
تا توانی کن تو نیکی بر رعایا همچنان

 

گر نمایی خوار و تحقیر و ذلیل و هم زبون
دان نماند حس ظن بر آمران  و بر سران

 

سنتی بر پا مکن بر ضد آداب و سنن
کن گرامی سنت و آئین و رسم مردمان

 

سنت نیکوی امت آمده از اهل ذوق
گه بزرگان ادب ،گه عالمان هر زمان


 

تا توانی با حکیمان در امور مملکت
گفتگو کن ، مشورت کن ، بی امان

 

جامعه دارد صنوف مختلف با کار خاص
جملگی وابسته بر یکدیگر اند ، در کارشان

 

عده ای مشغول صنعت ، عده ای مشغول کار
تا نباشند سفره ی مردم ، تهی از قوت و نان


 

عده ای مشغول تحصیل علوم اند و نجوم
تا رصد گردد جهان ، در عالم و هم کهکشان



 

با خراج و مالیات و هم عوارض از صنوف
می شود تامین مالی هر حکومت در جهان

 

مجریان لشکری و کشوری هم در نظام
خادمانی پاک باشند ، از برای مردمان

 

زینتی باشند آنان از برای جامعه
چون دژی محکم ، برای حاکمان و والیان


 

میثمی راه خدا را طی نما در طول عمر
کار نیکو تا قیامت ماندگار است در جهان

 

این قصیده می کند تبین مرام مرتضی
تا توانی کن رجالی راه خوبان را بیان


 

نقش هر صنفی مشخص باشد و گردد بیان
تا نباشد شبهه ای در کار آنان در میان

 

بر اساس سنت و قرآن و احکام مبین
سهم و نقش آمران و خادمان گشته عیان

 

کن تو تجهیز از خراج مردمان اسباب جنگ
تا که دشمن را برون رانند با حرب و سنان

 

گر کنی لشکر مجهز بر فنون و علم روز
باعث قوت شود ، تجهیز آنان بی گمان

 

می دهی تشکیل گردان و سپاه مسلمین
از برای حفظ ناموس و کیان و مردمان

 

تا توانی بهترین رزمندگان را کن بسیج
امنیت حاصل شود در پرتوی تجهیز آن

 

آن کسی باید گزینی راس لشکر در نظام
اهل تقوا باشد و ایمان راسخ در جهان

 

اهل اکرام و سخاوت باشد و هم معرفت
از دلیران و جوانمردان بی نام و نشان

 

معتقد باشد به یزدان  هم اطاعت بر رسول
پاک دامن باشد و صالح ،  میان سالکان

 

از سلحشوران و مردان خدا در جبهه ها
تا کند فرماندهی بر مردم  پیر و جوان

 

شرح صدر باشد نیاز حاکم و فرماندهی
تا نگردد خدشه ای بر پیکر و روح کسان

 

هم بود خوش نام در بین سپاه و عرصه ها
سخت باشد در تعرض ، از هجوم روبهان
 

اهل بخشش باشد وحامی سربازان خویش
تا نباشد دلهره در خرج و نوش افسران

 

این سبب گردد سکونی در نبرد و در جدال
حمله ور گردند سربازان به دشمن با توان


 

در مقابل با رعایا و ضعیفان روی خوش
خلق و خویش کم نظیر و بی ریا ومهربان


 

قشر های مختلف در جامعه هر یک مفید
می کنند تامین نیاز مملکت  را بی گمان

 

عده ای مشغول تدوین امور مملکت
همچو تنظیم قرار و عهد و پیمان با کسان

 

می شود حاصل درآمد پیرو هر کسب و کار
زندگی بهتر شود با کار و تدبیر سران

 

چون خدا داده به ما عقل و توان بهر امور
تا کنی تحصیل رزق و معرفت در هر مکان

 

با شکیبایی نما اصلاح کار هر صنوف
خواه باشد بر تو سنگین ، در ادای کارشان

 

تا توانی کن نظر همچون پدر در جامعه
نیست فرقی بین آنان ، جز به تقوا و توان
 

 

قشرهایی ناتوان از کسب مال و هم معاش
خرج آنان بر حکومت باشد و هم والیان


 

مردمان  مملکت از هر گروه و قشر خاص
کن حمایت بابت احقاق حق از دیگران

 

در امور زندگی و مملکت غره مشو
گر شود احسان و نیکی بر خلا یق هر زمان


 

این نباشد چون تو مشغول اموری بس کلان
غافل از مردم شوی در کار کوچک هر زمان


 

حسن ظن گردد سبب ، در پرتوی حسن نظر
تا توانی کن کمک در ظاهر و هم در نهان

 

گر توانی کن به پا عدل و عدالت بهر عام
این بود از بهترین کار و ، بود اجرش جنان
 

می شود موجب امید و شادمانی و صفا
گر نمایی آن عمل در بین مردم هر زمان
 

بهر کسب دانش و کسب معارف ، میثمی
دائما مشغول تحصیل علوم است و زبان

 

تا توانی کن رجالی در ره یزدان تلاش
توشه ای را کن فراهم ، از برای روح و جان
 

تا توانی کن تو یاری و کمک بر دیگران
در خصوص رهبری  بر مردم و بیچارگان

 

گونه ای باید عمل گردد که بر مردم ستم
یا فشاری را نباشد محتمل بر دوششان

 

در امور زندگی ، هم در امور مالیات
کن مدارا بر رعایا و عموم بندگان

 

تا نباشد صدمه ای در کسب کار و در معاش
این سبب گردد تلاش و کوشش آنان چنان

 

رنج و شادی خلایق را ، به یاد آور همی
موجب تحریک گردد ، در تلاش و کارشان

 

کار مردم را گرامی دار ، در هر حرفه ای
ارزش هر کار تبیین و نما پاداش آن

 

کارها ی مردمان یکسان نباشد در تلاش
اجر آنها در تقلا باشد و فکر و توان
 

گر توانی ده تو پاداشی به اصحاب هنر
رنج آنان را بها ده در نظام و در جهان

 

رنج اندک را مده ارزش به سان کار سخت
تا نباشد خوب و بد یکسان به دیدص مردمان

 

گر دچار شبهه گشتی در امور مملکت
رو به سوی سنت و قرآن و حی بی کران

 

می نماید حق طریق و راه خود را بر نبی
از برای مسلمین و مردمان ، اندر جهان

 

هست قرآن هادی انسان به سوی معرفت
آن شده نازل ز عرش و آن بود دری گران

 

کن اطاعت از خدا و از رسول و هم  ولی
چون بخواهی راه یزدان و سعادت هر زمان


 

گر نمایی مشورت با اهل تقوا در قضا
نیست شک و شبهه ای در بین مردم بی گمان

 

در قضاوت بهترین قاضی نما در راس کار
تا نباشد خدشه ای در حکم او هم در میان

 

فرد قاضی دور باشد از هوا و نفس دون
تا نماید حکم خود را بر حقایق ، نی گمان

 

قاضیان باید فهیم و مستقل اندر امور
تا نباشد خاطیان را در صدارت ، در امان
 

 سعی گردد در قضاوت ، دقت کافی شود
بر ادله حکم گردد ، نی به حرف شاکیان

 

قاضی منصوب حق گوید ، نترسد جز خدا
تا نباشد حرف و نقلی در امور پیروان


 

گفت مولا مرتضی در وصف مالک این سخن
او بود چون من برای مصطفی ، در هر زمان


 

گفت حلی در خصوص مالک اشتر چنین
او جلیل القدر باشد ، همچو خورشیدی عیان

 

از بزرگان قبایل باشد و مردی شجاع
او دلیر است و قوی اندر مصاف خود سران


 

می شود مسموم مالک ، بین راه و در عریش
می کند یاری علی را در نبرد ناکثان

 

مرگ مالک یک مصیبت بر امیر المومنین
مردم کوفه عزادار و حزین و در فغان

 

بهترین یار علی اندر  سفر گردد شهید
این بود یک ضایعه بر امت و بر شیعیان

 

هست مالک بهترین در بین اعراب و عجم
در جهات مختلف ، بعد از  امیر  مومنان

 

او ندارد خواب در وقت جدال و هم نبرد
هست مالک همچو شمشیر خدا بر مشرکان

 

او بود از حامیان مرتضی در جنگ و صلح
در مصاف دشمنان او سخت باشد ، بی امان


 

میثمی خواهان قسط است و عدالت در جهان
در قیامی تحت امر مهدی صاحب زمان

 

از خدا خواهد رجالی کسب ایمان و یقین
عمر با عزت به همراه صفای روح و جان

 

می نماید مرتضی پند و نصیحت بر سران
تا نباشد لطمه ای بر آمران و بر کیان


 

بر اساس امتحان و تجربه هم مشورت
بر گزین از بهترین ها در مناصب بی امان

 

گر گماری مردمان را بر اساس میل خود
می شود اسباب حزن و ناله و آه و فغان


 

تا توانی کن حذر از نصب بی جا  بی دلیل
چون ستم گردد به مردم پیرو اعمالشان



 

بین سوابق را ز حیث حسن خلق و هم حیا
چون که آنان از طمع دور و امین مردمان


 

بهترین را بین افراد توانا در امور
بر گمار و کن نظارت از طریق دیگران


 

آن که باشد از تبار مسلمین با خلق نیک
اصلح است در انتخاب و در تصدی بی گمان


 

تا توانی کن کمک بر ناصبان با وصف فوق
کن گزینش مردم صالح، امین و هم جوان

 
 

تا نباشد حجتی بر کار خلف و کار زشت
پیرو کمبود در روزی و رزق خود چنان

 
 

همچنین مانع شود از کسب مال بی جهت
چون که بیت المال باشد در خیار والیان


 

عده ای را چون چراغ و رهنمای خود گزین
تا گزارش ها رسد از جانب آنان هر آن


 

کن تفقد در امور مملکت بی واسطه
از طریق عاملین با وفا ، هم در نهان

 

چون نظارت بر امور کارشان افزون شود
کی بود مخدوش کار عاملان و خادمان

 

همچنین از تهمت و هم از خیانت در امور
می شوی آسوده و گردی به دور از هر گمان


 

گر شود محرز خیانت بر امور مسلمین
خوار گردان خاطیان را بهر عبرت بی امان

 

گونه ای باید عمل گردد اموری اینچنین
تا شود درسی برای جامعه هم خاطیان


 

می کنی تنبیه خاطی و مجازاتی شدید
ننگ تهمت را زدایی از حکومت بی گمان


 

تا سبب گردد عدالت در دیار  مسلمین
با قضاوت های شفاف و عیان اندر جهان

 

خادمان پاک و مردان خدا را دان عزیز
کن محبت بر عزیزان بی درنگ و ناگهان



 

از برای حفظ اینان و امان از شر غیر
منزلت ده آنچنان بر آمران و خادمان


 

مرتفع کن حاجت آنان برای زندگی
تا کنند با طیب خاطر خدمتی در هر مکان


 

تا توانی دین احمد را عیان کن در نظر
 دین یزدان گشته اسباب معیشت هر زمان


 

گر کنی تامین نیاز مردمان از هر جهت
نیست عذری بر تخلف در امور آمران
 

قبل اخذ مالیات و هم خراج مسلمین
کن زمین آباد از بهر زراعت ، همچنان

 

گر نباشد کشت و کاری در زمین و مزرعه
نیست محصولی برای مالیات و کسب  آن
 

تا توانی کن شفقت ، از خراج خود بکاه
گر شود کاهش ز محصول رعایا ناگهان

 

می کنی مردم هلاک و اندکی یابی دوام
گر شود ظلم و تعدی بر امور مردمان
 

گر شکایت نزد تو گردد ز انواع خراج
کن مدارا با جماعت ، در خصوص رنجشان
 

میثمی هشیار و بیدار و بود اهل خرد
کی بریزد برگ سبزی غیر پائیز  وزان


 

دان رجالی قادر منان کند فرماندهی
بر جمیع مردمان و بر خلایق همچنان

 

بهتر ین را برگزین از حیث اخلاق و توان
تا شود دوران تو اندر حکومت در فشان
 

مردمان قادر به انجام امور مملکت
بالاخص در اقتصاد و در زراعت همچنان

 

تا توانی بستر لازم مهیا کن چو زرع
تا عیان گردد توان و قدرت مردم هر آن

 

گر به فکر خود بباشی جای احسان و تلاش
تنگدستی می شود حاصل ، یقینا بی گمان

 

چون نمایی مشکلات مردمان را مرتفع
موجب شادی مردم گردد و روح و روان

 

کن نظر بر کاتبان و قاصدان و نامه ها
تا نگرد خدشه ای در نشر اسرار  نهان

 

بر گزین شایسته فردی از جهات مختلف
تا بود قادر به تنظیم قوانین در جهان

 

جایگاه خود بداند بس مهم است و بزرگ
گر نداند قدر خود ، هر گز نداند دیگران

 

در نوشتن از حقایق  صادق و پرهیزکار
غفلتش باعث نگردد گفته ای گردد نهان


 

کن تو اسرار حکومت را به دور از  اهل جور
تا نگردد صدمه ای بر مردم و بر این و آن

 

عده ای با ظاهر خوب و درونی ناثواب
می کنند رخنه درون حاکمیت هر زمان

 

کن گزینش بهترین افراد از بهر امور
دقت کافی نما در انتخاب خادمان

 

کاتبان باید امین باشند ، در هر منصبی
قبل هر حکمی نظر کن بر عملکرد و توان

 

از میان کاتبان  اصلح ترین کاتب گزین
در وفاداری اسرار نهان ، کن امتحان

 

کاتبان باید امانت دار باشند و امین
این بود هم مرضی حق ، هم عموم مردمان
 
 

عهد و پیمان را چنان تنظیم کن در مملکت
تا نباشد لطمه ای بر ملت و هم حاکمان

 

گر خطا شد در قرار و عهد و پیمان با کسی
قابل اصلاح باشد ،  خبط بی جای کسان


 

بر سر هر شغل و هر کار حکومت یک نفر
کن تو منصوب و نظار ت کن به کار  آمران

 

گر خطایی در حکومت از کسی آید به گوش
مردمان از چشم تو بینند نی از عاملان

 

انتخاب و انفصال خادمین  باشد مهم
پس نما دقت به وقت عزل و نصب هر نشان

 

کن سفارش آمران و عاملان را روی خوش
با همه از جمله افراد ضعیف و ناتوان

 

عده ای  داد و ستد دارند در اقصی نقاط
همچو تجار بلاد و کاسبان در هر مکان

 

خواه ساکن در محل باشد چه در حال سفر
می کنند تامین مایحتاج مردم بی گمان

 

باعث آسودگی گردند با سیر و سفر
با عبور از خشکی و بحر و زمین در هر زمان

 

داد حضرت در خصوص تاجران چندین پیام
نیست فتنه بر حکومت ، جانب زحمتکشان

 

عده ای با احتکار و عده ای با سود بیش
می زنند صدمه به اقشار ضعیف و هم سران

 

این گروه از کاسبان تضیع گردانند حقوق
موجب ننگ حکومت  باشد و هم والیان

 

تا بدست آرند مالی از طریق ناصحیح
حق دولت حفظ باشد در مصاف خاطیان

 

میثمی نذرت ادا کن ، حاجتت گشته روا
نیست شکی در ادای خالق روزی رسان

 

کن رجالی عهد خود را با خدای خود ادا
وقف کردی خود ،  برای خالق کون و مکان

 

کی گدا کرده گدایی از گدا و سائلان؟
ما همه از بندگان حق تعالی هر زمان
 

مستمندان و فقیران  در نظام و شرع و دین
هر یکی دارای حقند و حقوقی در جهان

 

از مساکین کن تو دلجویی و کن رفع نیاز
آبرومندند افراد ضعیف و ناتوان
 
 

عده ای در فقر سوزند و خجالت می کشند
از بیان فقر خود نزد امیران و کسان

 

سهم آنان از خزانه کن جدا و کن ادا
تا توانی کن محبت بر فقیران در نهان

 

مردمان بعضا زمین گیرند با فرط نیاز
هر کسی در فکر خود باشد ، کمک کن سائلان


 

هر تمنا از بشرموجب شود ذلت ورا
آدمی دارد مقامی بس بلند و در فشان

 

قبل هر عجز و نیاز سائلان کن مرتفع
تا نریزد آبرویش نزد مردم ، این و آن

 

از میان اهل تقوا و ریاضت برگزین
نایبانی را که ناظر بر امور ماندگان

 

تا گزارش از شرایط را کنند در امر خیر
کن تو تامین هر نیاز و فقر مردم بی امان
 

قسمتی از گندم و غلات را در هر بلاد
ده به مسکین و فقیر و سائل و درماندگان

 

با غرور و با تکبر بر ضعیفان کن حذر
تا توانی کن تفقد ، مهربانی همچنان

 

کارهای بس بزرگ و اشتغالت در نظام
هم نگردد مانعی در رفع حاجات عیان

 

مردمان را کوچک و اندک مپندار و حقیر
تا توانی دان عزیز و کن محبت تا توان

 

در ادای حق مظلومان  تلاشی کن فزون
می رسد روز حساب و وقت پاسخ آن زمان

 

پیشگاه حق نمایان می کند اعمال تو
نیست عذری در قیامت از حقوق دیگران

 

کن یتیمان را گرامی در نظام و عرصه ها
همچنین پیران افتاده ز قدرت بی امان

 

تا توانی کن رعایت وضع و احوال ضعیف
کی نمایند دست حاجت بر تو و بر والیان؟

 

کن تلاش و نیتت باشد ستمدیده کمک
دان خدا راحت نماید سختی بیچارگان

 

وعده ی حق در حمایت باشد و قطعا شود
می رسد روزی حکومت ، دست اینان بی گمان
 

  کن معین وقت دیداری صمیمی ، مردمی
بشنو حرف مردم و حرف دل پیر و جوان

 

مجلس عامی نشین دور از نگهبان و پلیس
تا که مردم خود  سخن گویند بی پروا چنان


 

گفتگو کن ،جستجو کن مشکلاتَ مملکت
گرخوشایندت نباشد تیغ بران زبان

 

بر اساس گفته ای احمد عمل باید شود
منع گردد محتکر از احتکار و هم زیان


 

گر شود اجرا فرامین خداوند و رسول
شادمانی می شود حاصل ، برای مردمان

 

گونه ای باید عمل گردد خرید و هم فروش
تا نباشد صدمه ای در کسب و یا در کارشان

 

بر موازین و عدالت گونه ای گردد عمل
تا نگردد مانع کار و تجارت هر زمان

 

محتکر را کیفری ده بر اساس حکم شرع
از برای عبرت و هم از برای غاصبان

 

اینهمه حرص و ولع در زندگی از بهر چیست؟
میثمی دانی خدا رزاق و او روزی رسان

 

فقر مردم دان رجالی گه ز انفاس زبون
سخت باشد آدمی آسوده گردد توامان
 

ا ز برای دوری حرف و سخن از این و آن
دور کن اقوام خود را در مناصب همچنان

 

می شود از نام تو هم موقعیت بی دلیل
ظلم و جور و هم تعدی بر رعایا بی گمان

 

کن نظارت بر امور خادمان از هر جهت
منع گردان آمران را  از ستم یا هر زیان
 

بهره برداری کنند اقوام در کسب زمین
یا تعرض بر حقوق همجوار خود چنان

 

در صدارت دقت کافی شود در عزل و نصب
ریشه کن کن بستگی را در مقام و جایشان

 

با عدالت کن عمل در بین مردم بی درنگ
نیست فرصت تا کنی جبران خطای دیگران


 

ثبت گردد خبط آنان بهر تو در مملکت
می شود لرزان حکومت در قبال کارشان

 

نهی بنما قوم و فرزندان ز کسب مال غیر
ان حرام است و زند آتش به جان و خانمان

 

خوی برتر جویی و گردن کشی آید پدید
بین اقوام خود و هم والیان در هر مکان

 

فرق و تبعیض و رفاقت موجب افسردگی
کن رعایت حق مردم در حکومت هر زمان


 

گر سخاوندی چرا دوری ز مردم می کنی
کن عیان از بهر مردم کار نیکت با بیان

 

چون که مخفی باشد از والی اموری در نظر
حق و باطل  را جدا کن با حضورت در میان

 

دان حقایق بی نشان است و ندارد ظاهری
حق شود  با کار و اعمالت عیان بر مردمان

 

انتظار مردمان باشد عدالت در نظام
تا نباشد ظلم و جوری در امور والیان

 

با عمل گردد مشخص نیت و مقصود تو
پس چرا پنهان نمایی با نگفتن بر کسان

 

گر نباشد پاسخی سوی امیران در نظام
می شوند نومید مردم از امور حاکمان

 

تا توانی حاجت هر کس روا کن بی درنگ
تا نگردد باعث رنج و عذاب مردمان

 

میثمی دوری نما از فتنه ی اهل نفاق
نیست تقوایی در این قشر دو رو و ناتوان

 

کن حذر جانا رجالی از هوای نفس خویش
می زند لطمه تو را در هر زمان و هر مکان

 

گر بریزد خون ناحق در مصاف مردمان
سست سازد هر حکومت را، نباشد درامان

 

موجب کیفر شود ، هر خون ناحق برزمین
کن تو دوری از جدال و جنگ و خونریزی هر آن

 

می کند یزدان قضاوت روز محشر هر عمل
خون یکدیگر اگر ریزد به ناحق هر مکان

 

کن تو پرهیز از جدل با مردمان اندر امور
تا نریزد خون بی جا در جدال خود سران

 

خون ناحق را خدا آگاه باشد در قضا
اولین حکم خدا در داوری باشد ، بدان

 

حق دهد کاهش نعائم پیرو  قتل کسی

می دهد کیفر کسی را موجبش گردد چنان


 

می شود ساقط حکومت ، ناتوان گردد چه زود
گر بریزد خون مردم را به ناحق  هر زمان

 

قدرتت مانع نگردد از ادای خون بها
گر شود غفلت زقتل آدمی هم در میان

 

قتل عمد دارد قصاص و حق نمی بخشد تو را
پس نما پرهیز از آن  ، تا شوی دور از زیان

 

گر بود کاری نکو ، لیکن زمان خواهد بسی
کن تامل هم صبوری ، تا بری محصول آن

 

پایداری عامل پیروزی و خود باوریست
کن تو تدبیر امور و کن تحمل دیگران

 

کار اگر باشد  زمان بر  , لیک دارد آن ثمر
بهتر از کار ضعیف است و نتایج با گمان

 

قدرتت مانع نگردد در ادای حکم حق
گر شدی باعث خطایی ، کن تقبل همچنان

 

ده دیه بر هر خطا و هر عمل دارد جزا
نیست فرقی در حقوق حاکم و هم شاکیان

 

دان ستایش های بی جا و تملق هم خطاست
خود پسندی موجب خسران شود بر والیان

 

تا توانی کن حذر از  مردمان دون سرشت
نیست زیبنده تملق سوی مردم، این و آن
 

 بهترین فرصت بود از بهر شیطان رجیم
می کند نابود اعمال نکویت بی گمان

 

گر نمودی لطف و احسان بر رعیت یا که غیر
اندکش بشمار آن را ،  حق دهد اجرت چنان

 

وعده ای خود را عمل کن ، گر نمودی تو قرار
خلف وعده باعث خشم خدا و مردمان

 

گر نهی منت برای کار خیر و کار نیک
می کنی باطل تو احسان خودت بر دیگران

 

حق بزرگ است و بزرگی مختص ذات خداست
نور حق خاموش گردد ، گر کنی همچون شهان
 

باعث خشم خدا باشد اگر قولی دهی
لیک در انجام آن گردد تعلل از سران

 

کارها در وقت خود گردد عمل، دانی نکوست
کن تو پرهیز از شتاب و سستی اجرایشان

 

کارها دارد زمان و ، وقت خود گردد تمام
کن تامل تا رسد پایان ، زمان و وقت آن

 

نیست سستی جایز و مشروع در اتمام کار
می رسد وقت و قرار و عهد و پیمان ناگهان
 
 

از لجاجت در امور بی ثمر پرهیز کن
بالاخص کاری که پایانش نمی باشد عیان

 

عدل باشد گر گماری هر کسی در جای خود
کن عمل هر کار را در وقت خود بهر کسان


 

کن تو پرهیز از تعلق ، مال مردم را به خود
آن حرام است و ندارد ارزشی اندر جهان

 

کار نیکو میثمی  موجب شود  خشنودیت
هم رضای حق تعالی دارد و هم مردمان
 

خود نمایی هم خیانت ، موجب آزردگی است
کن تو دوری از خطاکاران رجالی ، هر زمان
 

 

در خصوص عهد و پیمان با امیر مومنان
کن عمل حکم خدا را ، گر کنند پیشینیان


می نگارد نامه ی مولا به مالک در امور
تا نباشد شک و شبهه  در صدارت بی گمان
  
پیروی کن از مفاد نامه و عهد و قرار
تا نگردد نفس تو پیروز  با عزم و سنان 
  
کن تو پرهیز از هوای نفس وامیال درون
چون نماید وسوسه ، آتش زند روح و روان 
  
نفس ما سرکش بود ، استاد توجیه و خطاست
کن تو دوری از هوای نفس و شیطان نهان 
  
تا توانی یاد حق کن در مصائب ، مشکلات
 جز خدا نبود کسی آرام سازد ، جسم و جان 
 
کن اطاعت امر حق را ، در اصول و فرع آن
کن عمل حکم خدا را ، آن بود دری گران 
  
سنت نیکو اگر باشد ز مردم یا که غیر
واجب است بر پا بداری ، از برای مردمان 
  
کن تو تدبیر و تدبر در امور قبل خود
پیروی کن از فرامین خدا در هر زمان
  
اقتدا کن تو به آئین رسول و انبیا
کن عمل احکام نورانی قرآن ،  تا توان 
  
حافظ ما دان خدا باشد ، نباشد دیگری
می دهد توفیق ما را ، بهر خوبی همچنان 
  
امر حق بینی تو در رسم و بیان مصطفی
در کتاب حق شده تدوین‌ و گویا و عیان 
  
از اهانت کن تو دوری و مگو الفاظ زشت
خشم خود را کنترل کن در مصاف دیگران 
  
داد مظلومان ستانند ، گر شود ظلمی به کس
خویشتن داری نما ، در عالم هستی چنان
  
این مقام و عزت و شکوت ، نکرده کس وفا 
نیست پاینده حکومت،  از تو و هم غاصبان
  
کن عمل بر حکم خود ، در عهد و پیمان منجلیست
این بود احکام اسلام و قوانین در جهان 
 
کن حجاب از دیدگانت برطرف  اندر امور
تا که حق بینی ز نزدیک و شود بر تو عیان 
  
تا توانی یاد حق کن تا نگردی دل پریش
خشم تو آرام گیرد در پناه حق ، چنان 
  
دور شو از صحنه ی خشم و غضب بهر سکون
شو مسلط بر خودت از تیغ بران زبان 
 
حق مطلب را بیان کرده  امیر المومنین
این قصاید چلچراغ و رهنمای شیعیان 
  
گفت مولا از نبی این گفته را در انتها
کن گرامی مردم بیچاره و درماندگان 
 
بالاخص خدمتگزاران و غلامان فقیر
کن محبت ، مهربانی هر زمان و هر مکان 
  
دین احمد حافظ ما باشد از آلودگی
رابط ما با خدا اندر نماز  است ،بی گمان
  
تا توانی آن به پا دار و اقامه کن صلات
توصیه گردد زکات مردمان‌ در هر زمان 
  
قدرت ما از خدا باشد ، نباشد قدرتی
فوق هر قدرت بو د ، یزدان پاک بی کران
  
می رسد پایان به بهمن این سروده دلپذیر
همزمان گشته قصیده با قیام مردمان
 
  
این قصیده آخرین باشد ، نباشد بعد آن
می کند روشن اصولی از حکومت را عیان 
 
می برم پایان پیام حضرت مولا علی
تا شود درسی برای حاکمان و والیان
  
می سراید میثمی اشعار آئینی مدام
اجر خود گیرد ز حی مطلق روزی رسان 
  
می رسد پایان رجالی نامه ی حضرت به شعر
تا شود الگوی ما اندر حکومت هر زمان
  
سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی 
 

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم بهمن ۱۳۹۹ساعت 15:31  توسط علی رجالی  | 


باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت دوازدهم
عهد نامه
قصیده (۳۷)


 

 
در خصوص عهد و پیمان با امیر مومنان
کن عمل بر هر چه گوید آن امام انس و جان

                                                                




 

می نگارد نامه ی مولا به مالک در امور
تا نگردد شبهه ی سوی غریبان ، خود سران



 

 

 

پیروی کن از مفاد نامه و عهد و قرار
تا نگردد نفس تو پیروز  ، در نقضش هر آن



 

 

کن تو پرهیز از هوای نفس وامیال درون
چون نماید وسوسه ، آتش زند روح و روان



 

 
نفس ما سرکش بود ، استاد توجیه و خطاست
کن تو دوری از هوای نفس و شیطان و گمان



 

 
تا توانی یاد حق کن در مصائب ، مشکلات
 جز خدا نبود کسی ، آرام سازد عنفوان




 

 
کن اطاعت امر حق را ، در اصول و هم فروع
کن عمل حکم خدا را ، آن بود دری گران



 

 
سنت نیکو اگر باشد ز مردم یا که غیر
واجب است بر پا بداری ، از برای بندگان




 

 
کن تو تدبیر و تفکر ، در سوابق قبل خود
پیروی کن از فرامین خدا در هر زمان



 

 
اهتمامی کن به آئین رسول و انبیا
کن عمل احکام نورانی قرآن  تا توان



 

 
حافظ ما دان خدا باشد ، نباشد دیگری
می دهد توفیق ما را ، هم به ظاهر هم نهان





 

 
امر حق بینی تو در رسم و بیان مصطفی
در کتاب حق شده تدوین‌ و گویا و عیان



 

 
از اهانت کن تو دوری و مگو الفاظ زشت
عالم است آئینه ی  پاک خدای مهربان



 

 
داد مظلومان ستانند ، گر شود ظلمی به کس
خویشتن داری نما ، در عالم هستی چنان


 

 
این مقام و قدرت و شکوت ز آن کبریاست
حفظ بنما این امانت را ، بسان ارمغان



 

  عهد و پیمان را گرامی دار و آن را کن عمل
این بود احکام اسلام و قوانین ، توامان


 

 
کن حجاب از دیدگانت برطرف  اندر امور
تا که حق بینی ز نزدیک و شود بر تو عیان


 

 
تا توانی یاد حق کن تا نگردد دل پریش
خشم تو آرام گیرد در پناه حق ، چنان


 

 
دور شو از صحنه ی خشم و غضب بهر سکون
شو مسلط بر خودت از تیغ بران زبان



 

 

این قصاید چلچراغ و رهگشا اندر امور
می نماید همچو خورشید جهان و ارغوان



 

 
گفت مولا از نبی این گفته را در انتها
کن گرامی مردم بیچاره و هم این و آن




 

 
بالاخص خدمتگزاران و غلامان فقیر
کن محبت ، مهربانی هر زمان و هر مکان




 

 
دین احمد حافظ ما باشد از آلودگی
توصیه گردد زکات مردم و زحمت کشان






 

 
تا توانی آن به پا دار و اقامه کن صلات
رابط ما با خدا اندر نماز  است ،بی گمان




 

 
قدرت ما از خدا باشد ، نباشد قدرتی
فوق هر قدرت بو د ، یزدان پاک بی کران



 

 
می رسد پایان به بهمن این سروده دلپذیر
همزمان گشته قصیده با قیام مردمان


 

 
 
این قصیده آخرین باشد ، نباشد بعد آن
می کند روشن اصولی از حقایق را بیان



 

 
چامه گوی یک اثر از حضرت و آقای خود
جاودانه آن بماند ، یادگاری در جهان





 

 
 

می سرایم این قصاید را به قصد قرب  حق
اجر خود گیرم ز حی مطلق روزی رسان



 

 

با خلوص دل رجالی نامه ی حضرت سرود
تا دهد درس حکومت ، از طریق داستان



 

 
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
 

 


 

 


 


 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه هشتم بهمن ۱۳۹۹ساعت 16:48  توسط علی رجالی  | 


باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت   یازدهم
خون ریزی
قصیده(۳۶)




 

گر بریزد خون ناحق در مصاف مردمان
سست سازد هر حکومت را، نباشد درامان





 

موجب کیفر شود ، هر خون ناحق برزمین
پس تو دوری کن ز هر جنگ و جدالی بی امان




 

می کند یزدان قضاوت ، روز محشر هر عمل
گر بریزد خون ناحقی ، به دست خود سران




 

کن تو پرهیز از جدل با مردمان هم در امور
تا نریزد خون بی جا در جدال ناکسان


 

خون ناحق را خدا آگاه باشد در قضا
اولین حکم خدا صادر شود بر این و آن



 

حق دهد کاهش نعم ، با قتل بی جای کسی
می نماید کیفری سخت و عذابی ناگهان

 

 

می شود ساقط حکومت ، در پی قتل و ستم
گر بریزد خون مردم  بهر دنیا ، بی گمان




 

قدرتت مانع نگردد از ادای خون بها
گر شود غفلت زقتل آدمی هم در میان





 

قتل عمد دارد قصاص و حق نمی بخشد تو را
پس نما پرهیز از آن  ، تا شوی دور از زیان




 

گر بود کاری نکو ، لیکن زمان خواهد بسی
کن تامل هم صبوری ، تا بری محصول آن





 

پایداری عامل پیروزی و خود باوریست
کن تو تدبیر امور و کن توکل هر زمان






 

کار اگر باشد  زمان بر  , لیک بینی آن ثمر
بهتر از کار ضعیف  است و نهایت آن زیان




 

قدرتت مانع نگردد در ادای حکم حق
گر شدی باعث خطایی ، کن تقبل همچنان




 

هر خطا دارد عواقب ، گه دیه گاهی جزا
نیست فرقی در حقوق حاکم و هم شاکیان




 

دان ستایش های بی جا و تملق هم خطاست
خود پسندی موجب خسران شود بر والیان




 

تا توانی کن حذر از  مردمان دون سرشت
نیست زیبنده تملق سوی مردم، این و آن





 

 بهترین فرصت بود از بهر شیطان رجیم
می کند نابود اعمال نکویت ، بی گمان



 

گر نمودی لطف و احسان بر رعیت یا که غیر
اندکش بشمار آن را ،  حق دهد اجرت چنان





 

وعده ی خود را عمل کن با خلایق در قرار
خلف وعده باعث خشم خدا ی مهربان





 

گر نهی منت برای کار خیر و کار نیک
می کنی باطل تو احسان خودت بر دیگران





 

حق بزرگ است و بزرگی مختص ذات خداست
کن تواضع در مصاف مردم پیر و جوان




 

مرضی حق نیست خلف وعده و خلف قرار
گر شود نقض قرار از مردمان  و هم سران




 

گر شود کاری به وقت خود مهیا و تمام
بهتر از کار خراب و ناقص و معیوب ، آن







 

کارها دارد زمان و ، وقت خود گردد تمام
کن تامل تا رسد پایان ، زمان و وقت آن




 

نیست سستی جایز و مشروع در اتمام کار
می رسد پایان قرار مجریان در هر مکان


 

 

 

از لجاجت در امور بی ثمر پرهیز کن
بالاخص کاری که پایانش نمی باشد عیان






 

عدل باشد گر گماری هر کسی در جای خود
حق مطلب کی ادا گردد ، اگر کردی چنان



 

 
مال مردم را گرامی دار ، نیست جایز غصب آن
چون حرام است و ندارد ارزشی هم در جهان

 

کار نیکو موجب خشنودی مردم بود
هم رضای حق تعالی دارد و هم بندگان



 

خود نمایی هم خیانت ، موجب آزردگی است
از خطاکاران رجالی ، کن تو دوری  هر زمان




 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه هفتم بهمن ۱۳۹۹ساعت 17:51  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت   دهم
نزدیکان حاکم
قصیده(۳۵)



 

ا ز برای دوری حرف و سخن از این و آن
دور کن اقوام خود را در مناصب هر زمان




 

می شود از نام تو هم موقعیت بهره ها
ظلم و جور و هم تعدی بر رعایا بی گمان

 

کن نظارت بر امور عاملان از هر جهت
منع گردان آمران را  از ستم یا هر زیان




 

بهره برداری کنند اقوام در کسب زمین
یا تعرض بر حقوق همجوار و بندگان




 

در صدارت دقت کافی شود در عزل و نصب
تا نگردد رابطه جای ضوابط ، هم نشان

 

ریشه کن کن خوی خود خواهی و خوی ناروا
هر کسی در جای خود باشد ، به میزان توان

 


 

با عدالت کن عمل در بین مردم بی درنگ
نیست فرصت تا کنی جبران ، خطای خود سران

 

 



 

ثبت گردد خبط آنان بهر تو در نامه ات
می شود لرزان حکومت ، در هجوم ناکسان




 

نهی بنما  از تعرض ، قوم و اقوام خودت
آن حرام است و زند آتش به جان و خانمان




 

خوی برتر جویی و گردن کشی آید پدید
بین اقوام خود و هم والیان و بستگان




 

فرق و تبعیض و خیانت موجب افسردگیست
کن رعایت حق مردم در حکومت با توان

 


 

گر سخاوت پیشه ای، دوری ز مردم بهر چیست؟
کن عیان از بهر آنان ، کار نیکت با بیان





 

چون که ناپیدا بود از والیان بعضا امور
حق و باطل  را جدا کن ، با حضورت در میان




 

دان حقایق بی نشان است و ندارد ظاهری
حق شود  با کار و اعمالت عیان بر این و آن




 

انتظار مردمان باشد عدالت ، رفع فقر
تا نباشد ظلم و جوری در نظام و دیگران




 

با شکیبایی نما اجرای عدل و امر حق
تا که گیری اجر چندان از خدای مهربان




 

عده ای با نام تو کسب درآمد می کنند
ننگ آن سود تو باشد ، در دو دنیا آنچنان





 

با عمل گردد مشخص نیت و مقصود تو
پس چرا پنهان نمایی با نگفتن بر کسان

 


 

تا توانی کار خود را خود به انجامش رسان
تا نگردد حق مردم ضایع از انجام آن



 

گر نباشد پاسخی سوی امیران در امور
می شوند نومید مردم ، از عملکرد سران

 


 

تا توانی حاجت هر کس روا کن با عمل
تا نگردد باعث رنج و عذاب و هم فغان

 


 

گر بخواهی اجر یزدان و لقای  کبریا
کن تو اجرا امر حق را در عدالت همچنان



 

سخت باشد  تا کنی بر پا عدالت در امور
لیک دارد اجر و پاداش خدای بی کران




 

دان که اجرای عدالت ،  عاقبت نیکو بود
گر چه نزدیکان دچار رنج و خشمی بی امان



 

عهد و پیمان گونه ای تنظیم گردد در نخست
تا نگردد موجب تفسیر بی جا و گمان





 

عهدو پیمان با خلایق یا خدا و هم رسول
پایبند باش و مکن خلفی ز اجرایش چنان





 

سختی پیمان نگردد موجب فسخ قرار
تا توانی ریز آن شفاف گردان و عیان




 

کن تو پرهیز از عبارات دو پهلو در امور
تا توانی کن تو محکم عهد و پیمان سران

 

 

 

مردمان دوری کنند از فتنه و اهل نفاق
نیست تقوایی در این قشر دو رو و ناتوان



 

کن حذر جانا رجالی از هوای نفس خویش
می زند لطمه تو را در عالم و کون و مکان

 



 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 
 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه پنجم بهمن ۱۳۹۹ساعت 23:18  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  نهم
حقوق مردم
قصیده (۳۴)



 

گفت پیغمبر ، امین و مقتدای شیعیان
در خصوص حق  مردم از ولی و حاکمان




 

بشنو از مولا علی این گفته را از مصطفی
آن بود دری گران سنگ و نباشد مثل آن



 

نیست زیبنده برای امت  آل رسول
ناتوان باشد ز اخذ حق خود از ناکسان




 

در ادامه بشنو از مولا علی اسلام ناب
او خطابش مالک اشتر بود ، در آن زمان




 

گر چه مالک متقی باشد ، به دور از ظلم و جور
لیک مولا می نگارد ، نامه ای چون در فشان




 

گر کنی صبر و تحمل بر مصائب ، مشکلات
می دهد اجرت خدا اندر قیامت ، بی گمان


 

 

ارزشت افزون شود با رفع سختی ، معضلات
تا توانی بهترین خدمت نما ، بر بندگان


 

می گشاید حق تعالی باب رحمت باب جود
بندگی را پیشه کن در هر زمان و بی امان




 

هم تحمل کن بیان مردمان را در نخست
چون که سخت است انتقاد و تیغ بران زبان




 

آنچه باشد بر خودت ارزنده و زیبا بسی
خواه آن را از برای مردمان و این و آن


 

امر تو با مهربانی گر شود توام نکوست
این نشان قدرت و عز تو گردد در جهان




 

می دهی پاسخ به کار مردم نیکو سرشت
گر کنند اهمال در انجام امری خود سران




 

گر نباشد در توان خادمان کاری نخست
کن تو همت در برون رفت مسائل هر زمان


 

کار مردم را به وقت خود عمل کن بی درنگ
تا نگردد باعث تاخیر و ظلم و هم فغان



 

بهترین اوقات خود را کن نیایش با خدا
گر چه خدمت خود عبادت باشد و دری گران




 

گر بود نیت رضای حق تعالی در امور
هر عمل دارد ثواب و اجر یزدان را چنان



 

چون نمایی خدمتی خالص به دور از هر ریا
دان که باشد از برای حق، خدای لا مکان




 

نیتت خالص شود اندر فرایض با خدا
کن تو اعمالت به دور از حب دنیا ، هم عیان




 

گرچه سخت است کار بی نقصان و عیب 
کن عمل با دقت و صبر و درایت ، پر توان

 



 

خوان نمازی چون محمد ، با تامل هم رسا
تا شود ممکن اقامه ، بهر پیران و کسان




 

در میان مردمان  بیمار باشد ، هم مسن
در جماعت کن مراعات قلیلی ناتوان



 

می کنی ضایع نمازت  ، گر بخوانی با شتاب
عده ای محروم می گردند ، از ذکر و بیان




 

تا توانی کن زیارت مردمان را هر چه زود
تا نباشد شایعه جای حقیقت هر مکان





 

با حضورت در جوامع ،  کن مراعات همه
تا توانی کن توجه بر فقیران در خفا و هم نهان





 

از امور مردمان آگاه گردی با حضور
چند گاهی خود نما ، یک دفعه و بی پاسبان





 

مهربانی می شود حاصل اگر کردی چنین
می شود آگاه والی از مصائب ، ناگهان



 

تا توانی کن تواضع ، گر بخواهی عز و جاه
دان قضاوت می شوی هر لحظه ، بی شک و گمان





 

زشت زیبا می شود ، در نزد مردم بی جهت
تا توانی گو سخن با مردم  پیر و جوان

 

گر بود نیت خدا در دفع  ظلم و مشکلات
اجر تو گردد دو چندان از خدا ی مهربان





 

چلچراغ ما بسان چل حدیث  عاشق است
می دهد یزدان رجالی ، اجرتان را بی گمان


 

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه سوم بهمن ۱۳۹۹ساعت 20:27  توسط علی رجالی  | 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  هشتم
مستمندان
قصیده (۳۳)



 

کی گدا کرده گدایی از گدا و سائلان؟
ما همه از بندگان حق تعالی در جهان




 

مستمندان و فقیران  در نظام و شرع و دین
هر یکی دارای حقند و حقوقی هر زمان


 

از مساکین کن تو دلجویی و کن رفع نیاز
آبرومندند افراد ضعیف و ناتوان
 


 

عده ای در فقر سوزند و خجالت می کشند
از بیان فقر خود نزد امیران و کسان



 

سهم آنان از خزانه کن جدا و کن ادا
تا توانی کن محبت بر فقیران در نهان



 

مردمان بعضا زمین گیرند با فرط نیاز
هر کسی در فکر خود باشد ، بجای دیگران





 

هر تمنا از بشرموجب شود ذلت ورا
آدمی دارد مقامی بس بلند و در فشان





 

قبل هر عجز و نیاز سائلان کن مرتفع
تا نریزد آبرویش نزد مردم ، این و آن



 

از میان اهل تقوا و ریاضت برگزین
نایبانی را که ناظر بر امور بندگان




 

تا گزارش از شرایط را کنند در امر خیر
کن تو تامین هر نیاز و فقر مردم بی امان



 

قسمتی از گندم و غلات را در هر بلاد
ده به مسکین و فقیر و سائل و درماندگان



 

با غرور و با تکبر بر ضعیفان کن حذر
تا توانی کن تفقد ، مهربانی همچنان




 

کارهای بس بزرگ و اشتغالت در نظام
هم نگردد مانعی در رفع حاجات عیان



 

مردمان را کوچک و اندک مپندار و حقیر
تا توانی دان عزیز و کن محبت تا توان



 

در ادای حق مظلومان  تلاشی کن فزون
می رسد روز حساب و وقت پاداش سران




 

پیشگاه حق نمایان می کند اعمال تو
نیست عذری در قیامت ، از قصور ی آنچنان





 

کن یتیمان را گرامی در نظام و در امور
همچنین پیران افتاده ز کار و هم توان




 

تا توانی کن رعایت وضع و احوال ضعیف
کی نمایند دست حاجت بر تو و بر خود سران؟





 

کن تلاش و نیتت باشد ستمدیده کمک 
دان خدا راحت نماید سختی آنان هر آن



 

وعده ی حق در حمایت باشد و قطعا شود
می رسد روزی حکومت ، دست اینان بی گمان




 

  کن معین وقت دیداری صمیمی ، مردمی
بشنو حرف مردم و حرف دل پیر و جوان






 

مجلس عامی نشین دور از نگهبان و پلیس
تا که مردم خود  سخن گویند بی پروا چنان


 

 

گفتگو کن ،جستجو کن مشکلاتَ مملکت
گرخوشایندت نباشد تیغ بران زبان

 


 

بر اساس گفته ای احمد عمل باید شود
منع گردد محتکر از احتکار و هم زیان

 


 

گر شود اجرا فرامین خداوند و رسول
در دو دنیا می شوی مسرور و جایت در جنان



 

گونه ای باید عمل گردد خرید و هم فروش
تا نباشد صدمه ای در کار آنان ناگهان





 

بر موازین و عدالت گونه ای گردد عمل
تا نگردد مانع کار و تجارت هر زمان



 

محتکر را کیفری ده بر اساس حکم شرع
از برای عبرت و هم از برای  ناکسان





 

اینهمه حرص و ولع در زندگی از بهر چیست؟

دان خدا رزاق باشد  ، او بود روزی رسان

 

 




 

فقر مردم دان رجالی گه ز انفاس زبون
سخت باشد آدمی آسوده گردد توامان

 

 سراینده
دکتر علی رجالی 
 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه دوم بهمن ۱۳۹۹ساعت 17:0  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  هفتم
کاتبان و تجار
قصیده (۳۲)



 

بهتر ین را برگزین از حیث اخلاق و توان
تا شود دوران تو اندر حکومت در فشان


 

مردمان قادر به انجام امور مملکت
بالاخص در اقتصاد و در زراعت همچنان



 

تا توانی بستر لازم مهیا کن چو زرع
تا عیان گردد توان و قدرت مردم هر آن



 

گر به فکر خود بباشی جای احسان و تلاش
تنگدستی می شود حاصل ، یقینا بی گمان



 

چون نمایی مشکلات مردمان را مرتفع
موجب شادی مردم گردد و روح و روان



 

کن نظر بر کاتبان و قاصدان و نامه ها
تا نگرد خدشه ای در نشر اسرار  نهان



 

بر گزین شایسته فردی از جهات مختلف
تا بود قادر به تنظیم قوانین در جهان



 

جایگاه خود بداند بس مهم است و بزرگ
گر نداند قدر خود ، هر گز نداند دیگران



 

در نوشتن از حقایق  صادق و پرهیزکار
غفلتش باعث نگردد گفته ای گردد نهان




 

کن تو اسرار حکومت را به دور از  اهل جور
تا نگردد صدمه ای بر مردم و بر این و آن



 

عده ای با ظاهر خوب و درونی ناثواب
می کنند رخنه درون حاکمیت هر زمان



 

کن گزینش بهترین افراد از بهر امور
دقت کافی نما در انتخاب خادمان



 

کاتبان باید امین باشند ، در هر منصبی
قبل هر حکمی نظر کن بر عملکرد و توان



 

از میان کاتبان  اصلح ترین کاتب گزین
در وفاداری اسرار نهان ، کن امتحان



 

کاتبان باید امانت دار باشند و امین
این بود هم مرضی حق ، هم عموم مردمان
 
 

 

عهد و پیمان را چنان تنظیم کن در مملکت
تا نباشد لطمه ای بر ملت و هم حاکمان



 

گر خطا شد در قرار و عهد و پیمان با کسی
قابل اصلاح باشد ،  خبط بی جای کسان




 

بر سر هر شغل و هر کار حکومت یک نفر
کن تو منصوب و نظار ت کن به کار  آمران



 

گر خطایی در حکومت از کسی آید به گوش
مردمان از چشم تو بینند نی از عاملان



 

انتخاب و انفصال خادمین  باشد مهم
پس نما دقت به وقت عزل و نصب هر نشان



 

کن سفارش آمران و عاملان را روی خوش
با همه از جمله افراد ضعیف و ناتوان



 

عده ای  داد و ستد دارند در اقصی نقاط
همچو تجار بلاد و کاسبان در هر مکان



 

خواه ساکن در محل باشد چه در حال سفر
می کنند تامین مایحتاج مردم بی گمان



 

باعث آسودگی گردند با سیر و سفر
با عبور از خشکی و بحر و زمین در هر زمان



 

داد حضرت در خصوص تاجران چندین پیام
نیست فتنه بر حکومت ، جانب زحمتکشان



 

عده ای با احتکار و عده ای با سود بیش
می زنند صدمه به اقشار ضعیف و هم سران



 

این گروه از کاسبان تضیع گردانند حقوق
موجب ننگ حکومت  باشد و هم والیان



 

تا بدست آرند مالی از طریق ناصحیح
حق دولت حفظ باشد در مصاف خاطیان

 

 

 

بر خدا کن اعتماد و کن توکل در امور
نیست شکی در ادای خالق روزی رسان



 

کن رجالی عهد خود را با خدای خود ادا
وقف کردی خود ،  برای خالق کون و مکان



 

 سراینده
دکتر علی رجالی 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم بهمن ۱۳۹۹ساعت 0:8  توسط علی رجالی  | 


باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  ششم
امور اقتصادی
قصیده (۳۱)

 

می نماید مرتضی پند و نصیحت بر سران
تا نباشد لطمه ای بر آمران و خسروان

 

بر اساس امتحان و تجربه هم مشورت
بر گزین از بهترین ها در مناصب بی امان

 

گر گماری مردمان را بر اساس میل خود
می شود اسباب حزن و ناله و آه و فغان

 

تا توانی کن حذر از نصب بی جا  بی دلیل
می شود ساقط نظامی را که باشد آنچنان
 

بین سوابق را ز حیث حسن خلق و هم عمل
چون که آنان از طمع دورند ، از بین کسان

 

بهترین را بین افراد توانا بر گزین
کن نظارت از طریق ضابطین و پرسمان

 

آن که باشد از تبار مسلمین با خلق نیک
اصلح است در انتخاب و در تصدی بی گمان
 

 

تا توانی کن کمک بر ناصبان با وصف فوق
کن گزینش مردم صالح، امین و هم جوان
 

 

تا نباشد حجتی بر کار خلف و کار زشت
پیرو کمبود در روزی و رزق خود چنان 
 

 

همچنین مانع شود از کسب انواع حرام
چون که بیت المال باشد در خیار والیان

 

عده ای را چون چراغ و رهنمای خود گزین
تا گزارش ها رسد از جانب آنان هر آن

 

کن تفقد در امور مملکت بی واسطه
از طریق عاملین با وفا ، هم در نهان


 

چون نظارت بر امور مملکت افزون شود
کار دولت می شود شفاف  و می گردد عیان

 

همچنین از تهمت و هم از خیانت در امور
می شوی آسوده و گردی به دور از هر گمان

 

گر شود محرز خیانت بر امور مسلمین
خوار گردان خاطیان را بهر عبرت بی امان

 

گونه ای باید عمل گردد اموری اینچنین
تا شود درسی برای جامعه هم ناکسان

 

می کنی تنبیه خاطی و مجازاتی شدید
ننگ تهمت را زدایی از حکومت در میان

 

تا سبب گردد عدالت در دیار  مسلمین
با قضاوت های شفاف و عیان اندر جهان

 

خادمان پاک و مردان خدا را دان عزیز
کن محبت بر عزیزان ، هم به ظاهر هم نهان
 

 

از برای حفظ اینان و امان از شر غیر
 کن گرامی با تفقد ، با هدایا ، ارمغان

 

مرتفع کن حاجت آنان برای زندگی
تا کنند با طیب خاطر خدمتی در هر مکان

 

تا توانی دین احمد را عیان کن در نظر
 تا نگردد عاملی در کسب جاه و کسب نان
 

 

گر کنی تامین نیاز مردمان از هر جهت
نیست عذری بر تخلف در امور آمران

 

قبل اخذ مالیات و هم خراج مسلمین
کن زمین آباد از بهر زراعت ، تا توان

 

گر نباشد کشت و کاری در زمین و مزرعه
نیست محصولی برای مالیات و کسب  آن

 

تا توانی کن شفقت ، از خراج خود بکاه
گر شود کاهش ز محصول رعایا ناگهان

 

می کنی مردم هلاک و اندکی یابی دوام
گر شود ظلم و تعدی بر امور بندگان

 

گر شکایت نزد تو گردد ز انواع خراج
کن مدارا با جماعت در مصائب هر زمان

 

 

 


حق تعالی ناظر و آگاه باشد بر امور
کی بریزد برگ سبزی غیر پائیز  وزان

 

دان رجالی قادر منان کند فرماندهی
بر جمیع مردمان و بر خلایق همچنان 

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۹ساعت 17:45  توسط علی رجالی  | 

باسمه تعالی
مجموعه فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت اول
قصیده (۲۶)


 ویژگی های حکومت از امیر مومنان
آمده در نامه ی مولا به مالک در فشان


می دهد حکم صدرات را به مالک مرتضی
تا شود او حاکم مصر و قلمرو آن زمان


حاوی حق و حقوق مردمان و حاکم است
می کند تبیین اصولی را برای حاکمان


ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن


گر بخواهی عزت و جاه و مقام و منزلت
پیروی کن از فرامین خدا در هر مکان


مردمان را محترم بشمار در کار و امور
طعمه ای حیوان مپندار و گرامی دارشان


می کنی آباد آنجا را برای ساکنین
می کنی پیکار با اهل نفاق و دشمنان


مردمان گویند سخن چون تو اگر کردی ستم
انچه خود گویی بود در انتظارت بی گمان


با مروت با محبت با مدارا کن عمل
این امانت باشد و حفظش به خدمت هر زمان


 هرکه با آل محمد در بیفتد، شد هلاک
در شقاوت باشد و گمراهی و گردد دخان


گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
می شوی نزد خدا محبوب و گردی در جنان


موجب قدرت شود ، هر کس که حق یاری کند
نفس خود گیری بدست و می دهی فرمان چنان


نفس ما سرکش بود ،فرمان دهد بر کار زشت
گر کنی یاری خدا را ، نصرت حق در میان


حق بود قادر ، کند شهوت مهار از سر کشی
رحمت حق می رسد بر سالکان و عارفان


چون خدا توبه پذیر است ،کن تاسی بر خدا
او ببخشد مردمان را ، از گناه و فکر آن


چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
 انتظار مردمان عفو است و بخشش توامان

َ
گفت حضرت بین عملکرد سلاطین قبل خود
گه ستمکارند و گاهی دادگر در بینشان


می کنند مردم قضاوت چون تو را اندر امور
سعی کن از سالکان باشی و مردم در امان


 مردمان یا هم عقیده با تو هستند یا که غیر
لیک هر دو مشترک در خلقتند ، یکسان بدان


 مالک اشتر مشو خشنود از هر سرزنش
گر ببخشی مر دمان را ، تو مشو نادم ز آن


جنگ با یزدان مرو ، مغلوب گردی از خدا
نا توانی در جدال و خشم او ، قطعا بدان


 گر غرور و سرکشی آید تو را اندر امور
دان خدا بالاتر از هرکس، در این کون و مکان

 


با عدالت کن قضاوت در امور دنیوی
بهترین کار تو در عدل و شفقت هر زمان



 عامه ی مردم مدافع می شوند در وقت خود
تا توانی کن محبت بر عموم مردمان


گر ستمکاری کنی ، خشم و غصب بینی ز حق
کن تو پرهیز از غرور و جنگ با خالق هر آن


چون خدا جبار و قهار و توانا در امور
کن تو نیکی بر خلایق در مصائب همچنان


می دهد تسکین تو را این نحوه ی دید و نگر
سر فرو آری به یزدان ، او خداوند جهان


مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
دوستی را پیشه کن، همواره بر پیر و جوان

 

گر شود برپا حکومت با ملاک مرتضی
وانگهی قسط و عدالت را ببینی در جهان





می رسد روزی که بیند عدل مهدی را همه
می شود بینی رجالی ، صاحب عصر و زمان؟


سروده شده توسط
 علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت دوم
قصیده (۲۷)
 

این که پنداری همه طاعت کنند امرت چنان
چون که حاکم هستی و دارای قدرت هم سنان
 

این تفکر ناصحیح و ناثواب است و غلط
موجب تضعیف ایمان و غروری در کسان

 

چون که موجب می شود تغییر در عزم خدا
حق بگیرد نعمت خود را  یقینا بی گمان
 

تا توانی کن مدارا با رعایا در امور
می دهد آسایش و آرامش روح و روان
 

این مقام و منزلت همچون امانت نزد توست
تا توانی کن تو خدمت  بر خلایق هر زمان
 

 تا توانی کن تو نیکی و محبت بر عموم
چون بخواهی  لطف حق در عالم و کون و مکان
 

ای که هستی حاکم مصر و دهی فرمان بسی
دان خدا اول ولی باشد به ما و دیگران
 

بین خدا آگاه و قادر باشد و بالاترین
گر تو را آمد غرور و نخوتی هم در میان
 

قدرت حق بر جهان افضل بود از قدرتت
هر چه خواهد حق تعالی می شود آنی عیان
 

کن تو پرهیز از ستم بر مردم شهر و دیار
چون خدا جبار و برتر  بر تو و هم بر شهان
 

هر که باشد ازستمکاران ، بگردد او هلاک
حامی مستضعفان است ، صاحب کون و مکان
 

هر که دارد مسلک خود کامگی در زندگی
او ندارد عزت و جاه و جلالی در فشان
 

دان که میزان حق بود در هر امور و هر کجا
تا توانی کن عمل بر شرع و قرآن هر مکان
 

در امور دنیوی ، انصاف شرط اول است
چون رضای حق تعالی دارد و عز و جنان
 

حق بود حامی مظلوم و ستمدیده ز خصم
نیست ظالم هم ستمگر در دو عالم  درامان
 

گفت مولا در خصوص حفظ انصاف و شرف
هست والا تر ز جان ، در هر شرایط توامان
 

من نخواهم زندگی بی مهر و احسان و امید
مرگ خواهم ،گر بخواهد جان من گردد خزان
 

کن حراست از حقوق دیگران همسان خویش
می کند تاکید حضرت بر رعایا در جهان
 

در امور دنیوی هم اخروی کن اعتدال
گر بخواهی حب مردم هم خدای مهربان
 

بهترین کار تو در خشنودی رعیت بود
آن محقق می شود با عدل و انصاف و امان

 

 عامه ی مردم به پا خیزند در وقت نیاز
تا توانی کن محبت بر عموم مردمان

 

لیک اقشار مرفه همچو نزدیکان به وقت
در حوادث ها و سختی می کنند آه و فغان

 

گر بخواهی حق بپوشاند عیوب چون تو را
سعی کن محفوظ داری سر و اسرار نهان
 

عیب مردم را مکن افشا و آن مخفی بدار
تا توانی آن بپوشان و مکن روزی عیان

 

دان سخن چین خائن و باشد خطاکار و دو رو
او جنایتکار باشد ، او حسود و بد گمان

 

گر به ظاهر می کند اظهار حب و کار نیک
لیک کارش مو جب گمراهی و بغضی چنان

 

تا توانی از بخیلان و حریصان شو به دور
باز دارند از عطا و بخشش و جود سران


 

ریشه ی هر کینه از مردم بخشکان و بریز
کن برون از دل عداوت ها و افکاری چنان

 

از خدا خواهید  عز و حکمت و هم مرتبت
از حکیم بی نظیر و خالق روزی رسان

 


 

ای خدا روح رجالی را غنی کن از خضوع
وسعت دل ده ، نباشم خود پرست و بی امان

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  سوم
قصیده (۲۸)

 

بدترین همکار در سطح وزارت ، بی گمان
در میان صاحبان قدرت و زور و سنان


 

چون وزیران و مدیران وزارت ، قبل تو
تا توانی کن تو دوری از مرام و خویشان



 

جملگی همدست ظالم در صدارت بوده اند
چون که آنان خود ستمکارند ، در جمع سران


 

تا توانی کن حذر از نصب اینان در نظام
در سمت های وزارت، می کنند فتنه چنان


 

مطمئنا می توان افراد لایق را شناخت
وانگهی منصوب گردند ، در صدارت نزدتان

 

تا نگردد در صدارت خدشه در کار و امور
دان که آنان دور باشند از خطا و هر زیان


 

بین مردم  بهترین کس در مناصب را گزین
تا نماند کار مردم بر زمین ، با حذفشان


 

می کنند آنان تو را یاری به از افراد قبل
چون نباشد بستگی در قدرت  پیشینیان


 

رنج اینان بر تو اندک باشد و همراه تو
دوستی با تو نمایند ، در مصاف دیگران


 

تا توانی کن محبت بر عموم خادمان
دوستی کن هم به خلوت هم به جلوت بی امان


 

بهترین همکار تو باید بود اصلح ترین
چون تواند حق بگوید بر امیر و هم سران


 

گر چه تلخ است انتقاد و موجب ناراحتی
حرف حق را بشنو از مردان خوب هر زمان
 

 
از ستایش های بی جا و تملق شو به دور
باعث خود برتری و سرکشی گردد هر آن

 

همنشینی با بزرگان صدیق و بی ریا
می برد بالا تو را در عالم و کون و مکان


 

جاهلان و عاقلان یکسان نباشند نزد تو
شخص بد کاره نباشد ، چون فهیم و سالکان


 

گر چنین کردی ، بدان هر گز نباشد رغبتی
از برای طالبان خدمت و همسنگران


 

حسن ظن رعیتان با خدمتت گردد سبب
تا نگردد موجب رنجیدن و آه و فعان

 

دور گردد رنج و آسیب همه با حسن ظن
تا توانی کن تو نیکی بر رعایا همچنان

 

گر نمایی خوار و تحقیر و ذلیل و هم زبون
دان نماند حس ظن بر آمران  و بر سران

 

سنتی بر پا مکن بر ضد آداب و سنن
کن گرامی سنت و آئین و رسم مردمان

 

سنت نیکوی امت آمده از اهل ذوق
گه بزرگان ادب ،گه عالمان هر زمان


 

تا توانی با حکیمان در امور مملکت
گفتگو کن ، مشورت کن ، بی امان

 

جامعه دارد صنوف مختلف با کار خاص
جملگی وابسته بر یکدیگر اند ، در کارشان

 

عده ای مشغول صنعت ، عده ای مشغول کار
تا نباشند سفره ی مردم ، تهی از قوت و نان


 

عده ای مشغول تحصیل علوم اند و نجوم
تا رصد گردد جهان ، در عالم و هم کهکشان



 

با خراج و مالیات و هم عوارض از صنوف
می شود تامین مالی هر حکومت در جهان

 

مجریان لشکری و کشوری هم در نظام
خادمانی پاک باشند ، از برای مردمان

 

زینتی باشند آنان از برای جامعه
چون دژی محکم ، برای حاکمان و والیان


 

میثمی راه خدا را طی نما در طول عمر
کار نیکو تا قیامت ماندگار است در جهان

 

این قصیده می کند تبین مرام مرتضی
تا توانی کن رجالی راه خوبان را بیان

 

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  چهارم
قصیده (۲۹)

 

نقش هر صنفی مشخص باشد و گردد بیان
تا نباشد شبهه ای در کار آنان در میان

 

بر اساس سنت و قرآن و احکام مبین
سهم و نقش آمران و خادمان گشته عیان

 

کن تو تجهیز از خراج مردمان اسباب جنگ
تا که دشمن را برون رانند با حرب و سنان

 

گر کنی لشکر مجهز بر فنون و علم روز
باعث قوت شود ، تجهیز آنان بی گمان

 

می دهی تشکیل گردان و سپاه مسلمین
از برای حفظ ناموس و کیان و مردمان

 

تا توانی بهترین رزمندگان را کن بسیج
امنیت حاصل شود در پرتوی تجهیز آن

 

آن کسی باید گزینی راس لشکر در نظام
اهل تقوا باشد و ایمان راسخ در جهان

 

اهل اکرام و سخاوت باشد و هم معرفت
از دلیران و جوانمردان بی نام و نشان

 

معتقد باشد به یزدان  هم اطاعت بر رسول
پاک دامن باشد و صالح ،  میان سالکان

 

از سلحشوران و مردان خدا در جبهه ها
تا کند فرماندهی بر مردم  پیر و جوان

 

شرح صدر باشد نیاز حاکم و فرماندهی
تا نگردد خدشه ای بر پیکر و روح کسان

 

هم بود خوش نام در بین سپاه و عرصه ها
سخت باشد در تعرض ، از هجوم روبهان
 

اهل بخشش باشد وحامی سربازان خویش
تا نباشد دلهره در خرج و نوش افسران

 

این سبب گردد سکونی در نبرد و در جدال
حمله ور گردند سربازان به دشمن با توان


 

در مقابل با رعایا و ضعیفان روی خوش
خلق و خویش کم نظیر و بی ریا ومهربان


 

قشر های مختلف در جامعه هر یک مفید
می کنند تامین نیاز مملکت  را بی گمان

 

عده ای مشغول تدوین امور مملکت
همچو تنظیم قرار و عهد و پیمان با کسان

 

می شود حاصل درآمد پیرو هر کسب و کار
زندگی بهتر شود با کار و تدبیر سران

 

چون خدا داده به ما عقل و توان بهر امور
تا کنی تحصیل رزق و معرفت در هر مکان

 

با شکیبایی نما اصلاح کار هر صنوف
خواه باشد بر تو سنگین ، در ادای کارشان

 

تا توانی کن نظر همچون پدر در جامعه
نیست فرقی بین آنان ، جز به تقوا و توان
 

 

قشرهایی ناتوان از کسب مال و هم معاش
خرج آنان بر حکومت باشد و هم والیان


 

مردمان  مملکت از هر گروه و قشر خاص
کن حمایت بابت احقاق حق از دیگران

 

در امور زندگی و مملکت غره مشو
گر شود احسان و نیکی بر خلا یق هر زمان


 

این نباشد چون تو مشغول اموری بس کلان
غافل از مردم شوی در کار کوچک هر زمان


 

حسن ظن گردد سبب ، در پرتوی حسن نظر
تا توانی کن کمک در ظاهر و هم در نهان

 

گر توانی کن به پا عدل و عدالت بهر عام
این بود از بهترین کار و ، بود اجرش جنان
 

می شود موجب امید و شادمانی و صفا
گر نمایی آن عمل در بین مردم هر زمان

 

بهر کسب دانش و کسب معارف کن تلاش
تا نگردد موجبات رنج و درد و هم زیان


 

تا توانی کن رجالی در ره یزدان تلاش
توشه ای را کن فراهم ، از برای روح و جان

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  پنجم
قصیده (۳۰)



 

تا توانی کن تو یاری و کمک بر دیگران
در خصوص رهبری  بر مردم و بیچارگان



 

گونه ای باید عمل گردد که بر مردم ستم
یا فشاری را نباشد محتمل بر دوششان



 

در امور زندگی ، هم در امور مالیات
کن مدارا بر رعایا و عموم بندگان

 

 

 

تا نباشد صدمه ای در کسب کار و در معاش
این سبب گردد تلاش و کوشش آنان چنان



 

رنج و شادی خلایق را ، به یاد آور همی
موجب تحریک گردد ، در تلاش و کارشان



 

کار مردم را گرامی دار ، در هر حرفه ای
ارزش هر کار تبیین و نما پاداش آن



 

کارها ی مردمان یکسان نباشد در تلاش
اجر آنها در تقلا باشد و فکر و توان


 

گر توانی ده تو پاداشی به اصحاب هنر
رنج آنان را بها ده در نظام و در جهان



 

رنج اندک را مده ارزش به سان کار سخت
تا نباشد خوب و بد یکسان به دیدص مردمان



 

گر دچار شبهه گشتی در امور مملکت
رو به سوی سنت و قرآن و حی بی کران



 

می نماید حق طریق و راه خود را بر نبی
از برای مسلمین و مردمان ، اندر جهان



 

هست قرآن هادی انسان به سوی معرفت
آن شده نازل ز عرش و آن بود دری گران



 

کن اطاعت از خدا و از رسول و هم  ولی
چون بخواهی راه یزدان و سعادت هر زمان




 

گر نمایی مشورت با اهل تقوا در قضا
نیست شک و شبهه ای در بین مردم بی گمان



 

در قضاوت بهترین قاضی نما در راس کار
تا نباشد خدشه ای در حکم او هم در میان



 

فرد قاضی دور باشد از هوا و نفس دون
تا نماید حکم خود را بر حقایق ، نی گمان



 

قاضیان باید فهیم و مستقل اندر امور
تا نباشد خاطیان را در صدارت ، در امان


 

 سعی گردد در قضاوت ، دقت کافی شود
بر ادله حکم گردد ، نی به حرف شاکیان



 

قاضی منصوب حق گوید ، نترسد جز خدا
تا نباشد حرف و نقلی در امور پیروان

 


 

گفت مولا مرتضی در وصف مالک این سخن
او بود چون من برای مصطفی ، در هر زمان




 

گفت حلی در خصوص مالک اشتر چنین
او جلیل القدر باشد ، همچو خورشیدی عیان



 

از بزرگان قبایل باشد و مردی شجاع
او دلیر است و قوی اندر مصاف خود سران




 

می شود مسموم مالک ، بین راه و در عریش
می کند یاری علی را در نبرد ناکثان



 

مرگ مالک یک مصیبت بر امیر المومنین
مردم کوفه عزادار و حزین و در فغان



 

بهترین یار علی اندر  سفر گردد شهید
این بود یک ضایعه بر امت و بر شیعیان



 

هست مالک بهترین در بین اعراب و عجم
در جهات مختلف ، بعد از  امیر  مومنان



 

او ندارد خواب در وقت جدال و هم نبرد
هست مالک همچو شمشیر خدا بر مشرکان



 

او بود از حامیان مرتضی در جنگ و صلح
در مصاف دشمنان او سخت باشد ، بی امان




 

میثمی خواهان قسط است و عدالت در جهان
در قیامی تحت امر مهدی صاحب زمان



 

از خدا خواهد رجالی کسب ایمان و یقین
عمر با عزت به همراه صفای روح و جان



 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  ششم
قصیده (۳۱)

 

می نماید مرتضی پند و نصیحت بر سران
تا نباشد لطمه ای بر آمران و بر کیان

 

بر اساس امتحان و تجربه هم مشورت
بر گزین از بهترین ها در مناصب بی امان

 

گر گماری مردمان را بر اساس میل خود
می شود اسباب حزن و ناله و آه و فغان

 

تا توانی کن حذر از نصب بی جا  بی دلیل
چون ستم گردد به مردم پرتوی اعمالشان

 

بین سوابق را ز حیث حسن خلق و هم حیا
چون که آنان از طمع دور و امین مردمان

 

بهترین را بین افراد توانا در امور
بر گمار و کن نظارت از طریق واسطان

 

آن که باشد از تبار مسلمین با خلق روی
اصلح است در انتخاب آمران و حاکمان

 

تا توانی کن کمک بر ناصبان با وصف فوق
باعث دوری ز دنیا گردد و خبطی عیان

 

تا نباشد حجتی بر کار خلف و کار زشت
پیرو کمبود در روزی و رزق خود چنان

 

همچنین مانع شود از بهره ی شخصی خود
چون که بیت المال باشد در خیار والیان

 

عده ای را چون چراغ و رهنمای خود گزین
تا گزارش ها رسد از جانب آنان هر آن

 

کن تفقد در امور ناصبین در مملکت
از طریق عاملین با وفا ، هم در نهان

 

چون نظارت بر امور کارشان افزون شود
در امانت کی شود مخدوش ، در اعمالشان

 

همچنین محفوظ گردی از خیانت در امور
با عمل کردن به موقع ، بر خطا ی ناصبان

 

گر شود محرز خیانت بر امور مسلمین
خوار گردد در میان مردمان او بی امان

 

گونه ای باید عمل گردد جزای این عمل
تا شود عبرت برای جامعه هم خاطیان

 

می کنی تنبیه خاطی و مجازاتی شدید
ننگ تهمت را زدایی از حکومت بی گمان

 

چون سبب گردد ز کاهش در خطای امر تو
این بود  مبنای تصمیم و قضاوت در جهان

 

خادمان پاک و مردان خدا را دان عزیز
کن محبت بر عزیزان بی درنگ و ناگهان

 

از برای حفظ اینان و امان از شر غیر
منزلت ده آنچنان بر آمران و خادمان

 

مرتفع کن بستگی بر مال دنیا در امور
تا کنند با طیب خاطر خدمتی در هر مکان

 

تا توانی دین احمد را عیان کن در نظر
 دین یزدان گشته اسباب معیشت هر زمان


 

گر کنی تامین نیاز مردمان از هر جهت
نیست عذری بر تخلف در امور آمران

 

قبل اخذ مالیات و هم خراج مسلمین
کن زمین آباد از بهر زراعت ، همچنان

 

گر نباشد کشت و کاری در زمین و مزرعه
نیست محصولی برای مالیات و کسب  آن

 

تا توانی کن شفقت ، از خراج خود بکاه
گر شود کاهش ز محصول رعایا هر زمان

 

می کنی مردم هلاک و اندکی یابی دوام
گر شود ظلم و تعدی بر امور مردمان

 

گر شکایت نزد تو گردد ز انواع خراج
کن مدارا با جماعت ، در خصوص رنجشان

 

 


حق تعالی ناظر و آگاه باشد بر امور
کی بریزد برگ سبزی غیر پائیز  وزان

 

دان رجالی قادر منان کند فرماندهی
بر جمیع مردمان و بر خلایق همچنان

 

 

قسمت  هفتم
کاتبان و تجار
قصیده (۳۲)



 

بهتر ین را برگزین از حیث اخلاق و توان
تا شود دوران تو اندر حکومت در فشان


 

مردمان قادر به انجام امور مملکت
بالاخص در اقتصاد و در زراعت همچنان



 

تا توانی بستر لازم مهیا کن چو زرع
تا عیان گردد توان و قدرت مردم هر آن



 

گر به فکر خود بباشی جای احسان و تلاش
تنگدستی می شود حاصل ، یقینا بی گمان



 

چون نمایی مشکلات مردمان را مرتفع
موجب شادی مردم گردد و روح و روان



 

کن نظر بر کاتبان و قاصدان و نامه ها
تا نگرد خدشه ای در نشر اسرار  نهان



 

بر گزین شایسته فردی از جهات مختلف
تا بود قادر به تنظیم قوانین در جهان



 

جایگاه خود بداند بس مهم است و بزرگ
گر نداند قدر خود ، هر گز نداند دیگران



 

در نوشتن از حقایق  صادق و پرهیزکار
غفلتش باعث نگردد گفته ای گردد نهان




 

کن تو اسرار حکومت را به دور از  اهل جور
تا نگردد صدمه ای بر مردم و بر این و آن



 

عده ای با ظاهر خوب و درونی ناثواب
می کنند رخنه درون حاکمیت هر زمان



 

کن گزینش بهترین افراد از بهر امور
دقت کافی نما در انتخاب خادمان



 

کاتبان باید امین باشند ، در هر منصبی
قبل هر حکمی نظر کن بر عملکرد و توان



 

از میان کاتبان  اصلح ترین کاتب گزین
در وفاداری اسرار نهان ، کن امتحان



 

کاتبان باید امانت دار باشند و امین
این بود هم مرضی حق ، هم عموم مردمان
 
 

 

عهد و پیمان را چنان تنظیم کن در مملکت
تا نباشد لطمه ای بر ملت و هم حاکمان



 

گر خطا شد در قرار و عهد و پیمان با کسی
قابل اصلاح باشد ،  خبط بی جای کسان




 

بر سر هر شغل و هر کار حکومت یک نفر
کن تو منصوب و نظار ت کن به کار  آمران



 

گر خطایی در حکومت از کسی آید به گوش
مردمان از چشم تو بینند نی از عاملان



 

انتخاب و انفصال خادمین  باشد مهم
پس نما دقت به وقت عزل و نصب هر نشان



 

کن سفارش آمران و عاملان را روی خوش
با همه از جمله افراد ضعیف و ناتوان



 

عده ای  داد و ستد دارند در اقصی نقاط
همچو تجار بلاد و کاسبان در هر مکان



 

خواه ساکن در محل باشد چه در حال سفر
می کنند تامین مایحتاج مردم بی گمان



 

باعث آسودگی گردند با سیر و سفر
با عبور از خشکی و بحر و زمین در هر زمان



 

داد حضرت در خصوص تاجران چندین پیام
نیست فتنه بر حکومت ، جانب زحمتکشان



 

عده ای با احتکار و عده ای با سود بیش
می زنند صدمه به اقشار ضعیف و هم سران



 

این گروه از کاسبان تضیع گردانند حقوق
موجب ننگ حکومت  باشد و هم والیان



 

تا بدست آرند مالی از طریق ناصحیح
حق دولت حفظ باشد در مصاف خاطیان

 

 

بر خدا کن اعتماد و کن توکل در امور
نیست شکی در ادای خالق روزی رسان



 

کن رجالی عهد خود را با خدای خود ادا
وقف کردی خود ،  برای خالق کون و مکان


 

قسمت  هشتم
مستمندان
قصیده (۳۳)



 

کی گدا کرده گدایی از گدا و سائلان؟
ما همه از بندگان حق تعالی هر زمان


 

مستمندان و فقیران  در نظام و شرع و دین
هر یکی دارای حقند و حقوقی در جهان



 

از مساکین کن تو دلجویی و کن رفع نیاز
آبرومندند افراد ضعیف و ناتوان
 


 

عده ای در فقر سوزند و خجالت می کشند
از بیان فقر خود نزد امیران و کسان



 

سهم آنان از خزانه کن جدا و کن ادا
تا توانی کن محبت بر فقیران در نهان



 

مردمان بعضا زمین گیرند با فرط نیاز
هر کسی در فکر خود باشد ، کمک کن سائلان

 

 


 

هر تمنا از بشرموجب شود ذلت ورا
آدمی دارد مقامی بس بلند و در فشان



 

قبل هر عجز و نیاز سائلان کن مرتفع
تا نریزد آبرویش نزد مردم ، این و آن



 

از میان اهل تقوا و ریاضت برگزین
نایبانی را که ناظر بر امور ماندگان



 

تا گزارش از شرایط را کنند در امر خیر
کن تو تامین هر نیاز و فقر مردم بی امان


 

قسمتی از گندم و غلات را در هر بلاد
ده به مسکین و فقیر و سائل و درماندگان



 

با غرور و با تکبر بر ضعیفان کن حذر
تا توانی کن تفقد ، مهربانی همچنان



 

کارهای بس بزرگ و اشتغالت در نظام
هم نگردد مانعی در رفع حاجات عیان



 

مردمان را کوچک و اندک مپندار و حقیر
تا توانی دان عزیز و کن محبت تا توان



 

در ادای حق مظلومان  تلاشی کن فزون
می رسد روز حساب و وقت پاسخ آن زمان



 

پیشگاه حق نمایان می کند اعمال تو
نیست عذری در قیامت از حقوق دیگران



 

کن یتیمان را گرامی در نظام و عرصه ها
همچنین پیران افتاده ز قدرت بی امان



 

تا توانی کن رعایت وضع و احوال ضعیف
کی نمایند دست حاجت بر تو و بر والیان؟



 

کن تلاش و نیتت باشد ستمدیده کمک
دان خدا راحت نماید سختی بیچارگان



 

وعده ی حق در حمایت باشد و قطعا شود
می رسد روزی حکومت ، دست اینان بی گمان


 

  کن معین وقت دیداری صمیمی ، مردمی
بشنو حرف مردم و حرف دل پیر و جوان



 

مجلس عامی نشین دور از نگهبان و پلیس
تا که مردم خود  سخن گویند بی پروا چنان




 

گفتگو کن ،جستجو کن مشکلاتَ مملکت
گرخوشایندت نباشد تیغ بران زبان





 

بر اساس گفته ای احمد عمل باید شود
منع گردد محتکر از احتکار و هم زیان




 

گر شود اجرا فرامین خداوند و رسول
شادمانی می شود حاصل ، برای مردمان



 

گونه ای باید عمل گردد خرید و هم فروش
تا نباشد صدمه ای در کسب و یا در کارشان



 

بر موازین و عدالت گونه ای گردد عمل
تا نگردد مانع کار و تجارت هر زمان



 

محتکر را کیفری ده بر اساس حکم شرع
از برای عبرت و هم از برای غاصبان



 

اینهمه حرص و ولع در زندگی از بهر چیست؟

دان خدا رزاق باشد  ، او بود روزی رسان

 



 

فقر مردم دان رجالی گه ز انفاس زبون
سخت باشد آدمی آسوده گردد توامان

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  نهم
حقوق مردم
قصیده (۳۴)




 

گفت پیغمبر ، امین و مقتدای شیعیان
در خصوص حق  مردم از ولی و حاکمان





 

بشنو از مولا علی این گفته را از مصطفی
آن بود دری گران سنگ و نباشد مثل آن





 

نیست زیبنده برای امت  آل رسول
ناتوان باشد ز اخذ حق خود از ناکسان





 

در ادامه بشنو از مولا علی اسلام ناب
او خطابش مالک اشتر بود ، در آن زمان



 

گر چه مالک متقی باشد ، به دور از ظلم و جور
لیک مولا می نگارد ، نامه ای چون در فشان





 

گر کنی صبر و تحمل بر مصائب ، مشکلات
می دهد اجرت خدا اندر قیامت ، بی گمان

 


 

ارزشت افزون شود با رفع سختی ، معضلات
تا توانی بهترین خدمت نما ، بر بندگان





 

می گشاید حق تعالی باب رحمت باب جود
بندگی را پیشه کن در هر زمان و بی امان






 

هم تحمل کن بیان مردمان را در نخست
چون که سخت است انتقاد و تیغ بران زبان






 

آنچه باشد بر خودت ارزنده و زیبا بسی
خواه آن را از برای مردمان و این و آن






 

امر تو با مهربانی گر شود توام نکوست
این نشان قدرت و عز تو گردد در جهان





 

می دهی پاسخ به کار مردم نیکو سرشت
گر کنند اهمال در انجام امری خود سران





 

گر نباشد در توان خادمان کاری نخست
کن تو همت در برون رفت مسائل هر زمان



 

کار مردم را به وقت خود عمل کن بی درنگ
تا نگردد باعث تاخیر و ظلم و هم فغان





 

بهترین اوقات خود را کن نیایش با خدا
گر چه خدمت خود عبادت باشد و دری گران




 

گر بود نیت رضای حق تعالی در امور
هر عمل دارد ثواب و اجر یزدان را چنان





 

چون نمایی خدمتی خالص به دور از هر ریا
دان که باشد از برای حق، خدای لا مکان






 

نیتت خالص شود اندر فرایض با خدا
کن تو اعمالت به دور از حب دنیا ، هم عیان






 

گرچه سخت است کار بی نقصان و عیب 
کن عمل با دقت و صبر و درایت ، پر توان
 





 

خوان نمازی چون محمد ، با تامل هم رسا
تا شود ممکن اقامه ، بهر پیران و کسان





 

در میان مردمان  بیمار باشد ، هم مسن
در جماعت کن مراعات قلیلی ناتوان





 

می کنی ضایع نمازت  ، گر بخوانی با شتاب
عده ای محروم می گردند ، از ذکر و بیان



 

تا توانی کن زیارت مردمان را هر چه زود
تا نباشد شایعه جای حقیقت هر مکان





 

با حضورت در جوامع ،  کن مراعات همه
تا توانی کن توجه بر فقیران در خفا و هم نهان



 

از امور مردمان آگاه گردی با حضور
چند گاهی خود نما ، یک دفعه و بی پاسبان





 

مهربانی می شود حاصل اگر کردی چنین
می شود آگاه والی از مصائب ، ناگهان





 

تا توانی کن تواضع ، گر بخواهی عز و جاه
دان قضاوت می شوی هر لحظه ، بی شک و گمان



 

زشت زیبا می شود ، در نزد مردم بی جهت
تا توانی گو سخن با مردم  پیر و جوان





 

گر بود نیت خدا در دفع  ظلم و مشکلات
اجر تو گردد دو چندان از خدا ی مهربان



 

چلچراغ ما بسان چل حدیث  عاشق است
می دهد یزدان رجالی ، اجرتان را بی گمان

 

 


 

قسمت   دهم
نزدیکان حاکم
قصیده(۳۵)



 

از برای دوری حرف و سخن از این و آن
دور کن اقوام خود را در مناصب هر زمان



 

می شود از نام تو هم موقعیت بی دلیل
ظلم و جور و هم تعدی بر رعایا بی گمان



 

کن نظارت بر امور خادمان از هر جهت
منع گردان آمران را  از ستم یا هر زیان


 

بهره برداری کنند اقوام در کسب زمین
یا تعرض بر حقوق همجوار و شاکیان



 

در صدارت دقت کافی شود در عزل و نصب
تا نگردد رابطه جای ضوابط هم نشان



 

ریشه کن کن خوی خود خواهی و خوی ناروا
هر کسی در جای خود باشد به میزان توان




 

با عدالت کن عمل در بین مردم بی درنگ
نیست فرصت تا کنی جبران خطای دیگران




 

ثبت گردد خبط آنان بهر تو در نامه ات
می شود لرزان حکومت در قبال کارشان



 

نهی بنما قوم و فرزندان خود از مال غیر
آن حرام است و زند آتش به جان و خانمان



 

خوی برتر جویی و گردن کشی آید پدید
بین اقوام خود و هم والیان در هر مکان



 

فرق و تبعیض و خیانت موجب افسردگیست
کن رعایت حق مردم در حکومت با توان




 

گر سخاوت پیشه ای، دوری ز مردم بهر چیست؟
کن عیان از بهر آنان ، کار نیکت با بیان



 

چون که مخفی باشد از والی اموری در نظر
حق و باطل  را جدا کن با حضورت در میان



 

دان حقایق بی نشان است و ندارد ظاهری
حق شود  با کار و اعمالت عیان بر شاهدان



 

انتظار مردمان باشد عدالت در نظام
تا نباشد ظلم و جوری در امور والیان



 

با شکیبایی نما اجرای عدل و امر خویش
تا که گیری اجر چندان از خدای مهربان



 

عده ای با نام تو کسب درآمد می کنند
ننگ آن سود تو باشد ، در دو دنیا همچنان



 

با عمل گردد مشخص نیت و مقصود تو
پس چرا پنهان نمایی با نگفتن بر کسان




 

تا توانی کار خود را خود به انجامش رسان
تا نگردد حق مردم ضایع از انجام آن



 

گر نباشد پاسخی سوی امیران در امور
می شوند نومید مردم از خطای حاکمان




 

تا توانی حاجت هر کس روا کن با عمل
تا نگردد باعث رنج و عذاب مردمان




 

گر بخواهی اجر یزدان و لقای  کبریا
کن تو اجرا امر حق را در عدالت هر زمان



 

گر چه سخت است در عمل اجرای عدل مرتضی
لیک دارد اجر و پاداش خدای بی کران


 

دان که اجرای عدالت ،  عاقبت نیکو بود
گر چه نزدیکان دچار رنج و خشمی بی امان


 

عهد و پیمان گونه ای تنظیم گردد در نخست
تا نگردد موجب تفسیر بی جا و گمان



 

عهدو پیمان با خلایق یا خدا و هم رسول
پایبند باش و مکن خلفی ز اجرایش چنان



 

سختی پیمان نگردد موجب فسخ روند
تا توانی ریز آن شفاف گردان و عیان



 

کن تو پرهیز از عبارات دو پهلو در سند
تا توانی کن تو محکم عهد و پیمان سران

 

 

مردمان دوری کنند از فتنه و اهل نفاق
نیست تقوایی در این قشر دو رو و ناتوان



 

کن حذر جانا رجالی از هوای نفس خویش
می زند لطمه تو را در هر زمان و هر مکان




قسمت   یازدهم
خون ریزی
قصیده(۳۶)



 

گر بریزد خون ناحق در مصاف مردمان
سست سازد هر حکومت را، نباشد درامان



 

موجب کیفر شود ، هر خون ناحق برزمین
کن تو دوری از جدال و جنگ و خونریزی هر آن



 

می کند یزدان قضاوت روز محشر هر عمل
خون یکدیگر اگر ریزد به ناحق هر مکان



 

کن تو پرهیز از جدل با مردمان اندر امور
تا نریزد خون بی جا در جدال خود سران



 

خون ناحق را خدا آگاه باشد در قضا
اولین حکم خدا در داوری باشد ، بدان



 

حق دهد کاهش نعائم پیرو  قتل کسی

می دهد کیفر کسی را موجبش گردد چنان




 

می شود ساقط حکومت ، ناتوان گردد چه زود
گر بریزد خون مردم را به ناحق  هر زمان



 

قدرتت مانع نگردد از ادای خون بها
گر شود غفلت زقتل آدمی هم در میان



 

قتل عمد دارد قصاص و حق نمی بخشد تو را
پس نما پرهیز از آن  ، تا شوی دور از زیان



 

گر بود کاری نکو ، لیکن زمان خواهد بسی
کن تامل هم صبوری ، تا بری محصول آن



 

پایداری عامل پیروزی و خود باوریست
کن تو تدبیر امور و کن تحمل دیگران



 

کار اگر باشد  زمان بر  , لیک دارد آن ثمر
بهتر از کار ضعیف است و نتایج با گمان



 

قدرتت مانع نگردد در ادای حکم حق
گر شدی باعث خطایی ، کن تقبل همچنان



 

ده دیه بر هر خطا و هر عمل دارد جزا
نیست فرقی در حقوق حاکم و هم شاکیان



 

دان ستایش های بی جا و تملق هم خطاست
خود پسندی موجب خسران شود بر والیان



 

تا توانی کن حذر از  مردمان دون سرشت
نیست زیبنده تملق سوی مردم، این و آن


 

 بهترین فرصت بود از بهر شیطان رجیم
می کند نابود اعمال نکویت بی گمان



 

گر نمودی لطف و احسان بر رعیت یا که غیر
اندکش بشمار آن را ،  حق دهد اجرت چنان



 

وعده ای خود را عمل کن ، گر نمودی تو قرار
خلف وعده باعث خشم خدا و مردمان



 

گر نهی منت برای کار خیر و کار نیک
می کنی باطل تو احسان خودت بر دیگران



 

حق بزرگ است و بزرگی مختص ذات خداست
نور حق خاموش گردد ، گر کنی همچون شهان


 

باعث خشم خدا باشد اگر قولی دهی
لیک در انجام آن گردد تعلل از سران



 

کارها در وقت خود گردد عمل، دانی نکوست
کن تو پرهیز از شتاب و سستی اجرایشان



 

کارها دارد زمان و ، وقت خود گردد تمام
کن تامل تا رسد پایان ، زمان و وقت آن



 

نیست سستی جایز و مشروع در اتمام کار
می رسد وقت و قرار و عهد و پیمان ناگهان
 


 

از لجاجت در امور بی ثمر پرهیز کن
بالاخص کاری که پایانش نمی باشد عیان



 

عدل باشد گر گماری هر کسی در جای خود
کن عمل هر کار را در وقت خود بهر کسان




 

کن تو پرهیز از تعلق ، مال مردم را به خود
آن حرام است و ندارد ارزشی اندر جهان

 

کار نیکو موجب خشنودی مردم بود
هم رضای حق تعالی دارد و هم مردمان


 

خود نمایی هم خیانت ، موجب آزردگی است
کن تو دوری از خطاکاران رجالی ، هر زمان


 

 


قسمت دوازدهم
عهد نامه
قصیده (۳۷)
  
در خصوص عهد و پیمان با امیر مومنان
کن عمل حکم خدا را ، گر کنند پیشینیان


می نگارد نامه ی مولا به مالک در امور
تا نباشد شک و شبهه  در صدارت بی گمان
  
پیروی کن از مفاد نامه و عهد و قرار
تا نگردد نفس تو پیروز  با عزم و سنان 
  
کن تو پرهیز از هوای نفس وامیال درون
چون نماید وسوسه ، آتش زند روح و روان 
  
نفس ما سرکش بود ، استاد توجیه و خطاست
کن تو دوری از هوای نفس و شیطان نهان 
  
تا توانی یاد حق کن در مصائب ، مشکلات
 جز خدا نبود کسی آرام سازد ، جسم و جان 
 
کن اطاعت امر حق را ، در اصول و فرع آن
کن عمل حکم خدا را ، آن بود دری گران 
  
سنت نیکو اگر باشد ز مردم یا که غیر
واجب است بر پا بداری ، از برای مردمان 
  
کن تو تدبیر و تدبر در امور قبل خود
پیروی کن از فرامین خدا در هر زمان
  
اقتدا کن تو به آئین رسول و انبیا
کن عمل احکام نورانی قرآن ،  تا توان 
  
حافظ ما دان خدا باشد ، نباشد دیگری
می دهد توفیق ما را ، بهر خوبی همچنان 
  
امر حق بینی تو در رسم و بیان مصطفی
در کتاب حق شده تدوین‌ و گویا و عیان 
  
از اهانت کن تو دوری و مگو الفاظ زشت
خشم خود را کنترل کن در مصاف دیگران 
  
داد مظلومان ستانند ، گر شود ظلمی به کس
خویشتن داری نما ، در عالم هستی چنان
  
این مقام و عزت و شکوت ، نکرده کس وفا 
نیست پاینده حکومت،  از تو و هم غاصبان
  
کن عمل بر حکم خود ، در عهد و پیمان منجلیست
این بود احکام اسلام و قوانین در جهان 
 
کن حجاب از دیدگانت برطرف  اندر امور
تا که حق بینی ز نزدیک و شود بر تو عیان 
  
تا توانی یاد حق کن تا نگردی دل پریش
خشم تو آرام گیرد در پناه حق ، چنان 
  
دور شو از صحنه ی خشم و غضب بهر سکون
شو مسلط بر خودت از تیغ بران زبان 
 
حق مطلب را بیان کرده  امیر المومنین
این قصاید چلچراغ و رهنمای شیعیان 
  
گفت مولا از نبی این گفته را در انتها
کن گرامی مردم بیچاره و درماندگان 
 
بالاخص خدمتگزاران و غلامان فقیر
کن محبت ، مهربانی هر زمان و هر مکان 
  
دین احمد حافظ ما باشد از آلودگی
رابط ما با خدا اندر نماز  است ،بی گمان
  
تا توانی آن به پا دار و اقامه کن صلات
توصیه گردد زکات مردمان‌ در هر زمان 
  
قدرت ما از خدا باشد ، نباشد قدرتی
فوق هر قدرت بو د ، یزدان پاک بی کران
  
می رسد پایان به بهمن این سروده دلپذیر
همزمان گشته قصیده با قیام مردمان
 
  
این قصیده آخرین باشد ، نباشد بعد آن
می کند روشن اصولی از حکومت را عیان 
 
می برم پایان پیام حضرت مولا علی
تا شود درسی برای حاکمان و والیان

 

می سرایم این قصاید را به قصد قرب  حق
اجر خود گیرم ز حی مطلق روزی رسان
  
می رسد پایان رجالی نامه ی حضرت به شعر
تا شود الگوی ما اندر حکومت هر زمان
  
سراینده

دکتر علی رجالی
 

 

 

 



 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۹ساعت 19:5  توسط علی رجالی  | 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  پنجم
قضاوت
قصیده (۳۰)



 

گر بخواهی راه یزدان و سعادت همچنان
تا توانی کن تو یاری و کمک بر دیگران





 

گونه ای باید عمل گردد که بر مردم ستم
یا فشاری را نباشد محتمل ، در هر زمان




 

در امور زندگی ، هم در امور مالیات
کن مدارا بر رعایا و عموم بندگان





 

تا نباشد صدمه ای در کسب کار و در معاش
کن توکل بر خدا و خالق روزی رسان




 

رنج و شادی خلایق را ، به یاد آور همی
آن بود درسی برای حاکمان و هم سران




 

کار مردم را گرامی دار ، در هر حرفه ای
ارزش هر کار تبیین و نما آن امتحان




 

کارها ی مردمان یکسان نباشد در تلاش
اجر آنها در تقلا باشد و فکر و توان



 

گر توانی ده تو پاداشی به اصحاب هنر
رنج آنان را بها ده در نظام و در جهان




 

رنج اندک را مده ارزش به سان کار سخت
خوب و بد یکسان نباشد در عطای ارمغان



 

گر دچار شبهه گشتی در امور مملکت
رو به سوی سنت و قرآن و حی بی کران




 

می نماید حق طریق و راه خود را بر نبی
از برای مسلمین و مردمان در هر مکان




 

هست قرآن هادی انسان به سوی معرفت
آن شده نازل ز عرش و آن بود دری گران



 

کن اطاعت از خدا و از رسول و هم  ولی
در خصوص امر حق  بر مردم و بیچارگان

 

 


 

چون نمایی مشورت با اهل تقوا در قضا
نیست شک و شبهه ای در بین مردم بی گمان



 

در قضاوت بهترین قاضی نما در راس کار
تا نباشد خدشه ای در حکم او هم در میان



 

فرد قاضی دور باشد از هوا و نفس دون
تا نماید حکم خود را بر حقایق ، نی گمان




 

قاضیان باید فهیم و مستقل اندر امور
تا نباشد خاطیان را در صدارت ، در امان



 

‌ 
 سعی گردد در قضاوت ، دقت کافی شود
بر ادله حکم گردد ، نی به حرف این و آن




 

قاضی منصوب ، حق گوید ، نترسد جز خدا
تا نباشد حرف و نقلی ، موجب رنج و زیان






 

گفت مولا یم علی در وصف مالک اینچنین
او بود چون من برای مصطفی در عنفوان

 

 

گفت حلی در خصوص مالک اشتر چنین
او جلیل القدر باشد ، همچو خورشیدی عیان




 

از بزرگان قبایل باشد و مردی شجاع
او دلیر است و قوی اندر مصاف خود سران

 




 

می شود مسموم مالک ، بین راه و در عریش 
می کند یاری علی را در نبرد ناکثان




 

مرگ مالک یک مصیبت بر امیر المومنین
مردم کوفه عزادار و حزین و در فغان





 

بهترین یار علی اندر  سفر گردد شهید
این بود یک ضایعه بر امت و بر شیعیان



 

هست مالک بهترین در بین اعراب و عجم
در جهات مختلف ، بعد از  امیر  مومنان




 

او ندارد خواب در وقت جدال و هم نبرد
هست مالک همچو شمشیر خداوند نهان





 

او بود از حامیان مرتضی در جنگ و صلح
در مصاف دشمنان او سخت باشد بی امان

 

 

میثمی خواهان قسط است و عدالت در جهان
در قیامی تحت امر مهدی صاحب زمان





 

از خدا خواهد رجالی کسب ایمان و یقین
عمر با عزت به همراه صفای روح و جان




 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۹ساعت 21:51  توسط علی رجالی  | 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  چهارم
قوای نظامی
قصیده (۲۹)


 

نقش هر صنفی مشخص باشد و گردد بیان
تا نباشد شبهه ای در کار آنان در میان



 

بر اساس سنت و قرآن و احکام مبین
سهم و نقش آمران و خادمان باشد عیان


 

کن تو تجهیز از خراج مردمان اسباب جنگ
تا که دشمن را برون رانند با حرب و سنان



 

گر کنی لشکر مجهز بر فنون و علم روز
باعث قوت شود ، تجهیز آنان بی گمان



 

می دهی تشکیل گردان و سپاه مسلمین
از برای حفظ ناموس و بقای مردمان


 

تا توانی بهترین رزمندگان را کن بسیج
امنیت حاصل شود در پرتوی تجهیز آن



 

آن کسی باید گزینی راس لشکر در نظام
اهل تقوا باشد و ایمان راسخ در جهان



 

اهل اکرام و سخاوت باشد و هم معرفت
از دلیران و جوانمردان بی نام و نشان



 

معتقد باشد به یزدان  و معاد و هم رسول
پاک دامن باشد و صالح ، چون دری گران



 

از سلحشوران و مردان خدا در جبهه ها
تا کند فرماندهی بر مردم  پیر و جوان



 

شرح صدر باشد نیاز حاکم و فرماندهی
تا نگردد خدشه ای بر پیکر و روح کسان



 

هم بود خوش نام در بین سپاه و عرصه ها
سخت باشد در تعرض ، از هجوم خود سران




 

اهل بخشش باشد وحامی سربازان خویش
تا نباشد دلهره در خرج و دخل و هم زیان



 

این سبب گردد سکونی در نبرد و در جدال
حمله ور گردند سربازان به دشمن با توان


 

در مقابل با رعایا و ضعیفان روی خوش
خلق و خویش کم نظیر و بی ریا و مهربان




 

قشر های مختلف در جامعه هر یک مفید
می کنند تامین نیاز مملکت  را بی امان



 

عده ای مشغول تدوین امور مملکت
همچو تنظیم قرار و عهد و پیمان با کسان



 

می شود حاصل درآمد پیرو هر کسب و کار
زندگی بهتر شود با کار و تدبیر سران




 

دان خدا داده به ما عقل و توان بهر امور
تا کنی تحصیل رزق و معرفت در هر مکان




 

با شکیبایی نما ،  اصلاح کار هر صنوف
گاه باشد دخل تو بر خرج تو بیش از توان



 

تا توانی کن نظر همچون پدر در جامعه
نیست فرقی بین آنان در حقوق و در بیان





 

قشرهایی ناتوان از کسب مال و هم معاش
خرج آنان بر حکومت باشد و هم در امان





 

مردمان  مملکت از هر گروه و قشر خاص
کن حمایت بابت احقاق حق از ناکسان




 

در امور زندگی و مملکت غره مشو
گر شود احسان و نیکی در مصاف بندگان



 

این نباشد چون تو مشغول اموری در نظام
غافل از مردم شوی ، در کار کوچک یا کلان


 

حسن ظن گردد سبب ، در پرتوی حسن نظر
تا توانی کن کمک ، در ظاهر و هم در نهان



 

گر توانی کن به پا عدل و عدالت بهر عام
این بود از بهترین کار و  بود اجرش جنان



 

می شود موجب امید و شادمانی و صفا
گر نمایی آن عمل در بین مردم همچنان

 

 

 

بهر کسب دانش و کسب معارف کن تلاش
تا نگردد موجبات رنج و درد و هم زیان

 


 

تا توانی کن رجالی در ره یزدان تلاش
توشه ای را کن فراهم ، از برای روح و جان


 

 
 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۹ساعت 12:57  توسط علی رجالی  |