مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۶۴)

۶۴۱.خاموشی
آدمی پنهان شود زیر زبان
لب گشاید می کند آنرا عیان
گر بخواهی معرفت خاموش باش
این زبان شمشیر جان است و نهان

۶۴۲.حضرت علی
ای کاتب وحی و نور قرآن
ای حافظ جان نور یزدان
در وصف تو عاجزم علی جان
ای هادی خلق و نور جانان

۶۴۳.زخم زبان
هر کسی دردی به ما افزود و رفت
غم درون دل فزون بنمود و رفت
ای رفیقان تا به کی ظلم و ستم
نا کسی زخم زبان بگشود و رفت

۶۴۴.حسادت
حسادت بدترین خوی و مرام است
بدان کار سفیهان و عوام است
بود سر چشمه ی کبر و گناهان
زدن خنجر به روح و جان حرام است

۶۴۵.قطار زندگی
این قطار زندگی ، روزی به پایان می رسد
این سفر کوتاه باشد ، با چه سرعت می رود
هر کسی روزی سوار این قطار است بی درنگ
کس نداند این سفر آخر چه روزی می برد

۶۴۶.حضور
دل خسته و جان خفته و ما سرگردان
حق شاهد و ما غافل خویش و نالان
عمری به هدر رفت و ندیدیم خدا را
او حاضر و ما غایب و مست و حیران

۴۶۷.تجلی کامل حق
از نبی تا حضرت صاحب زمان
جملگی باشند چون نور جنان
شد تجلی نور یزدان در سه چیز
نور قرآن و ولایت ، کهکشان


۴۶۸.حبیب
خود آرایی و خود بینی خطا و خود فریبی است
طلب غیر از خدا واهی و بی جا و غریبی است
تلاش آدمی ، حق جویی و کشف حقیقت
خدا خواهی ، خدا جویی، پیام هر حبیبی است


۴۶۹.حکم خدا
دانی که چرا علی به تا خیر انداخت
از کشتن خصم ، لحظه ای رو بر تافت
او ضربه بجای حق زند بر کافر
جز حکم خدا ، به نفس خود کی پرداخت

۴۷۰.گلستان
من که می دانم جهان روزی گلستان می شود
شادی و خوشحالی مردم دو چندان می شود
پس چرا نومید از آینده و حال خودم
مهدی موعود می آید، چو رضوان مى شود

+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم دی ۱۴۰۲ساعت 22:53  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۶۳)

۶۳۱.شهادت
چو در خون غوطه ور گردید مولا
شهادت شد نصیب روح والا
ندای فزت رب الکعبه سر داد
بر آمد ناله اش تا عرش بالا

۶۳۲.اهل بیت
بستگی بر اهل بیت مصطفی
همچو قرآن هست مصباح الهدی
می برد بالا ترا همچون دو بال
اهل بیت و نور قرآن کی جدا

۶۳۳.خنجر
همدلی از همزبانی بهتر است
در قیاس آن اکبر و این اصغر است
این زبان همسان شمشیر دو لب
گاه می گوید سخن گه خنجر است

۶۳۴.نظر
بار الها دل من عاشق و شیدای تو شد
عاشق شیوه ی پردازش دنیای تو شد
من ندانم تو کجایی که بیایم سویت
گر نمایی نظری ، کوی دلم جای تو شد

۶۳۶.می ناب
مست معشوقم و مست می ناب
می دنیا نکند جان بشر را سیراب
مست انگور و شراب دنیا
موجب رنج و گناه است و عذاب

۶۳۷.بیداری
آنان که ز خود عبور و بیدار شدند
شمع دو جهان گشته و ابرار شدند
از فیض عروج شهدا ، مظهر خوبان
عالم شده نورانی و انصار شدند


۶۳۸.قطار
این مسافر کی به مقصد می رود
تا دمی کو دل بر این دنیا نهد
این قطار زندگی پایان رسد
کس نداند کی به آخر می رسد

۶۳۹.سیر عقبی
این مسافر ترک دنیا می کند
در سفر او سیر عقبی می کند
تا که خود بیند سرای دلبرش
دایما با یار ، نجوا می کند


۶۳۹.سیر عقبی
این مسافر ترک دنیا می کند
در سفر او سیر عقبی می کند
تا که خود
۶۴۰.پاکی نفس
قدرت آن نیست ، گهی ظلم و گهی فتنه شود
قدرت آن نیست که همواره لبان بسته شود
قدرت آنست که در سایه ای آن در شب و روز
دل و جان پاک ز اغیار و همی شسته شود


+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم دی ۱۴۰۲ساعت 18:40  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۶۲)

۶۲۱.آرامش
در بند هوای نفس و این اندامم
من فکر کنم رها و بی آلامم
بی عَشق خدا نمی توان شد آزاد
عشق به خداست می کند آرامم

۶۲۲.مقام
بدان جای شهیدان بس رفیع است
گرامی نزد حق و هم شفیع است
به نزد حق تعالی جمع گشتند
بدان روح شهیدان بس وسیع است

۶۲۳.وحی
خدایا مصطفی گوید سخن چند
برای مردم و اصحاب در بند
کتاب دین و آیین خدا را
کلام وحی و آیات خداوند

۶۲۴.مقام زن
از دامن زن مرد به معراج رود
از دامن زن نور خدا میر بود
کعبه بشکافت ، تا علی پا بنهاد

بر دامن زن دخت نبی شد سرمد


۶۲۵.تکیه
مکن تکیه بر مال و زور و نفر
اگر می توانی ز آن کن حذر
شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
بود سخت این امتحان، پر خطر

۶۲۶.تزکیه
معرفت را تزکیه افزون کند
عاشق جانانه را مجنون کند
تزکیه با علم گر توام شود
کی بشر را نادم و محزون کند


۶۲۷.مکر
آرامش آدمی ، ز دین است
اخلاق نکو ، ورا نگین است
عقل و ادب و حیای انسان
منجی بشر ، ز مکر کین است

۶۲۸.موریانه
نفس باشد موریانه در بدن
می خورد روح تو را در جسم و تن
خالی از تقوا اگر گردد بشر
نیست آرامش برای مرد و زن


۶۲۹.غدیر خم
دین احمد ، بی ولایت ابتر است
بعد احمد ، آیت حق حیدر است
حکم حق در حج آخر داده شد
نصب مولا ، از خدای اکبر است

۶۳۰.چرخ زمان
باز در این چرخ زمان ، حا ل ما
گشته اسیر دل و امیال ما
یار نما لطف خودت بر حقیر
چون که به پایان برسد ، سال ما


+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم دی ۱۴۰۲ساعت 16:17  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۶۱)

۶۱۱.پاداش
بهترین پاداش و نیکی در خفاست
چونکه بی منت بود ، کاری رواست
دور بودن از ریا ، دان احسن است
اجر و پاداشش از آن کبریاست

۶۱۲.مصحف
ﻣﺼﺤﻔﺖ ﮐﺎﻣﻞ ﮐﻨﺪ ﺍﺳﺮﺍﺭ حق
ﺁﻥ ﺗﺠﻠّﯽ ﮔﺸﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﻮﺍﺭ ﺣﻖ
گریه ها کردی پس از فوت نبی
ﭼﻮﻧﮑﻪ ﺑﺎشی طالب دیدار ﺣﻖ

۶۱۳. اسرار حق
فاطمه دخت نبی ، نور مبین
ﺣﺎﻣﯽ ﻗﺮﺁﻥ بود ، اشعار دین
ﻣﺼﺤﻔش ﮐﺎﻣﻞ ﮐﻨﺪ اسرار حق
ﻫﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ روی زمین

۶۱۴.سیر و سفر
یک عمر سفر کردی و غافل بودی
آسوده گذر کردی و کاهل بودی
دریاب دو روز آخر سیر و سفر
دنیا نکند وفا و جاهل بودی

۶۱۵.تجلی حق
تجلی حق ، در جهان شد عیان
تجلی ما ، عکس ما هر زمان
من و عکس من ، قابل ر ویت اند
تجلی حق ظاهر و خود نهان

۶۱۶.سوز و گداز
از بهر بهشت ، کی کنم سوز و گداز
از بهر خدا ، می روم سوی نماز
از بهر بهشت ، یا که از دوزخ گرم
هر گز نکنم ، عبادت و راز و نیاز

۶۱۷.هوس
در جان ودلم جواهر و راز بسی است
اما چه کنم همدم و همراه خسی است
دایم به تباهی و خطا سوق دهد
لیکن چه کنم که تابع هر هوسی است

۶۱۸.بازگشت
روح دانی از خدای دلرباست
چند روزی آمده در این سراست
او بود مهمان جسم و رفتنی است
بازگشت ما همه سوی خداست

۶۱۹.خاک
خاک باشد موجب ایجاد ما
آدمی رزقش زخاک است و هوا
می برند او را نهایت سوی خاک
پس چرا غصه خوری در این سرا


۶۲۰.تقوا
کی کند بی آبرو یک زندگی
عزت انسان به تقوا ، بندگی
علم و ایمان ، عامل رشد بشر
مانع پستی و هر آلودگی

+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم دی ۱۴۰۲ساعت 12:20  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۶۰)

۶۰۱.والدین
مکن در امانت خیانت بشر
مکن خلف عهد و ز آن کن حذر
مگو اف به مادر چو خواهی بهشت
ادب پیشه کن در حضور پدر

۶۰۲ذکرحق
ذکر حق را از زبان انبیا باید شنید
درک آنرا با بیان او لیا باید چشید
فهم و تفسیر حقایق مشکل است
با معلم می توان بر مقصد و منزل رسید

۶۰۳.ولایت
خوشا آنان که در راه ولایت
رها کردند جان و مال وثروت
برای حفظ دین و راه یزدان
گذشتند از زن و فرزند و مکنت

۶۰۴.شعور
دانی که چرا ، خدا تو را داده شعور
حق داده تو را عقل و خرد بهر امور
تا روح و روان شود مهیا ی صعود
من معتقدم ، خدا علیم است و صبور

۶۰۵.شهیدان
چون عشق خدا را به دل و جان بربودند
با نور خدا در دل خود یار گزیدند
یاری که برد سوی خودش هر شهدایی
در طی هدف ،سبقت و پیشی بنمودند

۶۰۶.نیایش
چون گنه آید زداید جان تو
گر اجل آید بگیرد جان تو
هر گنه ضایع کند روح تو را
با نیایش کی بمیرد جان تو

۶۰۷.تحمل
الهی بده ، بنده را علم ودین
تحمل کنم ، بی وفایی کین
کنم بندگی و اطاعت ز رب
شناسم خداوند جان آفرین

۶۰۸.جنت
بهترین توشه در این کون و مکان
رزق و روزی حلال است در جهان
گر بخواهی رشد و جنات برین
کسب آن کن ، تا شود روحت روان

۶۰۹.تسکین
با لگد بر نفس و بر امیال پست
می شوی از جام وصل یار مست
دل به فیض سرمدی تسکین شود
هر که بار خویش را جانانه بست


۶۱۰.زکات
این مقام دنیوی دارد زکات
گشته واجب بر شما همچون صلات
چند روزی این امانت دست توست
تا توانی خدمتی کن در حیات

+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم دی ۱۴۰۲ساعت 10:0  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۵۹)

۵۹۱.دل شکستن
چو خواهی دو دنیا بود چون شکر
تو مشکن دل مادر و هم پدر
نخواهند جز ، حرمت اندکی
دعا می کنند ، تا نبینی خطر

۵۹۲.یاغی
مرنجان کسی را همانا که زحمت کش است
تفقد ، تعلم ، نیاز و همه دلکش است
نباشد سزاوار لطف و عنایت کسی
هر آنکس که ‌آدم کش و یاغی و سر کش است


۵۹۳.لیاقت
عابدم کن ، تا بیابم ، من جهت
لایقم کن ، تا بجویم ، من رهت
ای خدا ، من عاجز از دیدار تو
قادرم کن ، تا بیایم ، درگهت

۵۹۴.عنایت
دیوانه و اسیرم ، در بند نفس و کینم
یارب نمای لطفی ، تا روی تو ببینم
در کوی و برزن ما ، یادی ز دلبرم نیست
جامی ز می عطا کن ، تا غیر تو نبینم

۵۹۵.گلچین
ای رهزن گران سنگ ، گلچین کنی تو ما را
مجنون لیلی ام من ، مدهوش روی جانها
در می زنم مداوم ، تا بلکه در گشایی
همچون گدا ی کویت ، درمانده ام خدایا

۵۹۶.شمع
شمع وجود ما را ، روشن نما ز حکمت
تقوا به ما عطا کن ، باشد چراغ رحمت
ای نور هستی و جان ، کن نور خود نصیبم
ای خالق شب و روز ، خواهان علم و نعمت

۵۹۷.علم ذر
ای داده شده ، ز عالم ذر تو حیات
ای آمده ای ، بهر کمال و حسنات
در عالم ذر ، به حق بگفتی یکتا
تا عذر نیاوری ، به وحدت در ذات

۵۹۸.نظر
عاشق شدم خدایا ، معشوق من کجایی
بر ما نما نظر دمی کن ، بر ما نما عطایی
هر روز و شب بخواهم ، روی امید جانان
کی می شود میسر ، ترک قفس ، رهایی

۵۹۹.روح
زمانی که خالق بشر آفرید
کمال هنر را به او درتنید
تبارک به خود گفت ، صد آفرین
خداوند ، روحی به انسان دمید

۶۰۰.خدا
خدا خالق شمس و ماه و جهان
بود صاحب عرش و فرش خزان
دهد روزی مردمان روز و شب
خدا باعث هستی و روح و جان

+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم دی ۱۴۰۲ساعت 9:3  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۵۸)

۵۸۱.پیکار
مردان خدا به روی دلدار خوش اند
مستان به می و صدا و یک تار خوش اند
نزدیک مشو به بی خرد ، در همه حال
افراد شقی به ظلم و پیکار خوش اند


۵۸۲.کرسی عرش
گر بگردد آب دستی از طلا
جای آن دانی که با شد در کجا
کسب علم و معرفت کن ای بشر
گر بخواهی کرسی عرش و سما

۵۸۳.راه حق
غم مخور ، ناله مکن ، راز مگو
جز خدا ، دلبر و دلدار مجو
اکثرا غرق خود و امیال اند
راه حق جو ، و مرو از هر سو

۵۸۴.یاغی
من کیم ، بنده ای عصیان گر و یاغی و شرور
منم آنکس که به خود غره و هستم مغرور
من شدم خسته از این سرکشی بی حد و حصر
چه کنم ، تا که شوم خرم و شاد و مسرور

۵۸۵.امام زمان
آخرین وارث امام غایب است
او که بر جمله حریفان غالب است
قدرت اعجاز دارد چون رسل
صاحبان معرفت را نایب است

۵۸۶.صواب
ظرف خود را پر نما از شرب ناب
تا نگردد پر ز میل و اضطراب
دل اسیر شهوت و نفس و گناه
معرفت جو تا نگردد دل خراب

۵۸۷.خاک
دانی که زمین ز خوردنت سیر نگردد
گر جان به تنت هست ، بدان دیر نگردد
تا جسم من و جسم تو در خاک گذارند
دانی که هر آنکه می رود پیر نگردد

۵۸۸. پستی
گر غره شوی و خود پرستی ، مستی
گر ظلم کنی به مردمان ، تو پستی
زنده است بشر ، به پاکی روح و روان
گر رحم کنی و مهر جویی ، هستی

۵۸۹.چرخ و فلک
کودکان مسرور با چرخ و فلک
می روند بالا و پائین در فلک
عشق بر دنیا بسان آن بود
عشق پایا خالی از ریب و کلک

۵۹۰.نی
کسب علم و معرفت همسان نی
چون بخواهی آن مداوم ، پی به پی
می کند مست و شوی مدهوش آن
آن نباشد چون شراب و همچو می

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۴۰۲ساعت 12:29  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۵۷)

۵۷۱.نیکی
بهترین پاداش و نیکی در خفاست
هر چه بی منت بود کاری رواست
دور بودن از ریا ، دان احسن است
اجر و پاداشش از آن کبریاست

۵۷۲.ذوالجلال
عبادت بهترین راه وصال است
بریدن از خود و طی کمال است
شروع گفتگو با حق تعالی است
سخن با دلربا و ذوالجلال است

۵۷۳.دوستی
دوستی با مردم اهل دل و با معرفت
باعث تسکین ما در عالم و در آخرت
دوستی بامردم بی دین و بی ایمان بسی
می برد هر دم تو را در نکبت و در معصیت

۵۷۴. دین
دین حق را زنده می سازد حسین
نور چشم مصطفی ، نور دو عین
می شود احیا مجدد ، دین حق
بین به پا شد جنگ کفار و حنین

۵۷۵.اسیر
چون که من غافل ز خود ، در بند شیطانم اسیر
ای خدا ، من ناتوان با جنگ او ، دستم بگیر
لحظه ای ما را مکن مشغول بر نفس درون
ما دچار غفلت و ضعیفیم ، مغرور و فقیر


۵۷۶.فراق
هر کسی عاشق شود ، در انتظار دلبر است
فرد عاشق ، کی خطا از دلبرش را در سر است
همچو مجنون ، از فراق یار بی تاب و تب است
سختی آسان می شود ، چون که خدایش اکبر است

۵۷۷.دوست
دوست باشد مهربان و با خدا
محرم راز و بود مشگل گشا
مچ نگیرد بلکه گیرد دستمان
همدم و یار و رفیق و هم نوا

۵۷۸.راز
محبت کن به اهل علم و تدبیر
به مردم کن تو نیکی بهر تاثیر
بیاموزش به مشتاقان دانش
مگو راز خودت بر اهل تزویر

۵۷۹.مظهر عشق
مبدا عشق بود ذات خداوند مجید
اثر عشق بود شادی و اخلاق و امید
مظهر عشق علی باشد و زهرا معشوق
راوی عشق بود مظهر پاکی و سعید

۵۸۰.شکر نعمت
الهی سینه ای ده پر ز حکمت
ببینم راز و اسراری ز خلقت
ندارم جز خدا یار و پناهی
زبانی ده که گویم شکر نعمت

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ساعت 21:52  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۵۶)

۵۶۱.معنای عشق
عشق را تفسیر و تعبیرش خطاست
عشق دانی گوهری نزد خداست
عشق ما باشد هوس,آن عشق نیست
عشق دانی ذات پاک کبریاست

۵۶۲.اخلاق
پیغمبر ما معلم اخلاق است
در کون و مکان رفیع و در آفاق است
اسلام بپاست تا قیامت برسد
درگسترش اصول دین خلاق است


۵۶۳.غفلت
بار الها ز مکان و نظرت بی خبرم
غافل از خویشم و آید چه بلاها به سرم
بار الها، به من آمده در کوی رفیق
گوشه چشمی بنما، تا که نوایی ببرم

۵۶۴.یاغی
نظر کردم به حال یاغی و خویش
بدیدم بی وفایی را کم و بیش
نه قدرتمند غالب بر دل خود
نه ثروتمند در فکر دل ریش

۵۶۵.همدم
نردبان معرفت طی کردنش هموار نیست
در نگاه عارفان عشقی بجز دلدار نیست
همدم و محبوب عاشق روی دوست
در دیار عاشقان دیوانگی هم عار نیست

۵۶۶.توشه
بهترین توشه در این کون و مکان
رزق و روزی حلال است در جهان
کسب آن کن ، با تلاش و کار خود
گر بخواهی رشد و ایمان و جنان

۵۶۷.کجا رفت
عقل و ادب و حیا کجا رفت
شور و شعف و صفا کجا رفت
اخلاق نکو همره دین کو
مهر و شفق و عطا کجا رفت

۵۶۸.زیبایی
زیبا یی ما به صورت و چشم که نیست
جراحی عضو در پی رسم که نیست
زیبایی ما به پاکی روح و دل است
پر کردن ذهن ، از شک و خشم که نیست

۵۶۹.تمسک
از بهر نجات و شر شیطان
تقوا و عمل به شرع و قرآن
منجی بشر ز جهل و غفلت
ایمان و تمسک است به یزدان


۵۷۰.کشتی عشق
بدان دنیا چو بحری پر ز طوفان
تلاطم دارد و آسیب و خسران
به مقصد می رساند کشتی عشق
اگر داری تو صبر و عقل و ایمان

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ساعت 13:23  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۵۵)

۵۵۱.شادی
شادی در خلق اثر ، کشف حقایق باشد
شادی درمهر و نوازش به خلایق باشد
شادی آن نیست گهی عربده و گه فریاد
شادی در کشف توان ، رشد علایق باش

۵۵۲.هجرت
در جوانی زهد و تقوا پیشه کن
تا توانی روح و جان را بیمه کن
تا که در پیری شود سرمایه ات
وقت هجرت می رسد ، اندیشه کن

۵۵۳.عمر
افسوس که عمر خود ، به واهی طی شد
افسوس که بی ثمر ، به آهی طی شد
دریاب که هر ثانیه چون در باشد
دوران جوانی ، به تباهی طی شد

۵۵۴. جمال
اگر خواهی جمال دلربا را
اطاعت کن ولی و مصطفی را
تفکر پیشه کن با زهد و تقوا
اگر عاشق شوی یابی خدا را

۵۵۵.آیات
جان رها شد ، گر ز بند نفس پست
دل ز روی ماه جانان ، گشت مست
هر چه بینی جملگی آیات اوست
جلوه ی حق کی ببیند خود پرست

۵۵۶.غم دل
غم دل با که بگویم ، که شود همراهم
غم دل جز به خدا کس نبرد ، گر خواهم
غم دل چیست ، که آزرده کند احوالت
غم دل دوری یار است ، چرا خود خواهم

۵۵۷.عفو
بیان کرد یاد خدا را کسی
مجو جز محبت به انسان بسی
تو در عشق و آگاهی و عفو جو
که هر چیز دیگر بباشد خسی

۵۵۸.صفا
با آمدنت دلم صفا می یابد
خنده به لبان بینوا می آید
عشق تو زده به جان ما آتش ها
باران امید خوشنوا می بارد


۵۵۹.معبود
حالت مستی و حیرانی نکوست
دیدن یکتا امیدم آرزوست
مست یار و روی بی پایان حق
مست معبود ى که هستی آن اوست


۵۶۰.راز
لیلی من ترک شیرازی که نیست
در دیار دون و طنازی که نیست
وصف یارم بی حد و نا گفتنی است
بین عشق و عاشقی رازی که نیست

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ساعت 11:29  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۵۴)

۵۴۱.مردان الهی
گفت مولایم علی، اوصاف مردان خدا
جملگی باشند ، خورشید درخشان خدا
در سخن گفتن ، خدا را یاد و آنها شاکرند
در مصیبت صابر و دائم به فرمان خدا

۵۴۲.تکبر
غم و غصه کند عمر تو را کم
تکبر می دهد درک تو را سم
دروغ است ضد رزق و ضد روزی
بود بخشش بلا گردان ما هم

۵۴۳.گدایی
تا به کی سر خم کنی جز بر خدا
تو گدایی می کنی پیش گدا
روح تو خواهان حق باشد همی
سر فرو آری به پیش بینوا

۵۴۴.غرور
از قدرت حق ، جن و ملک حیرانند
با اذن خدا ، هر دو جهان ویرانند
مغرور مشو که زندگی زود گذر
در طوف حرم شاه و گدا یکسانند

۵۴۴.غنا
کبر و حسد و کینه کند تار
قلب و دل تو ز نور دلدار
قطع رحم و شنیدن صوت غنا
روح تو کند سیه چو کفتار


۵۴۵.انصار
شیعه یعنی مخزن اسرار حق
واله و دیوانه ی دیدار حق
وصف او گوید امام هشتمین
دائما در محضر و انصار حق


۵۴۶.کمال
کاخ و ویلا کی دهد ، آرامش روح و روان
مال و ثروت کی دهد، خوشبختی پیر و جوان
می دهد آسایش و لذت به ظاهر چون تو را
رو به دنبال کمال و معرفت ، در هر زمان

۵۴۷.کشف
خود آرایی و خود بینی ، جفا و خود بلایی است
طلب غیر از خدا ، واهی و بی جا و خطایی است
تلاش آدمی ، حق جویی و کشف حقیقت
خدا خواهی ، خدا جویی ، نیاز و خود رهایی است


۵۴۸.زهر
دانی که ز زهر تلخ تر چیست
جز صبر و تحمل عدو نیست
با صبر و تحمل است ، ظفرها
پایان شب سیه، سفید یست

۵۴۹.گنج
عشق یعنی گنج اسرار نهان
عقل حیران گشته از ادراک آن
عشق باشد مظهر نور خدا
آدمی عاجز به وصف است و بیان


۵۵۰.معراج
موجب معراج تو گردد خضوع
سر به خاک آری شوی خم در رکوع
دست ها بالا بری بهر قنوت
تا به کی بر ناکسان داری جزوع

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ساعت 9:48  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۵۳)

۵۳۱.دل
این دل رها و مست است
در بند نفس و پست است
یارب نما تو لطفی
چون او خدا پرست است

۵۳۲.تهمت
با ترک گناه، دل شود شاد
با ذکر و دعا، حق کنی یاد
اعمال نکو، می شود ثبت
با تهمت و افترا، دهی باد

۵۳۳.تلاوت
اگر خواهی شوی محبوب جانان
تلاوت کن کلام و ذکر سبحان
چو توام باعمل با فهم گردد
بود راه نجات و دفع شیطان

۵۳۴.غیبت
تهمت مزن ای دوست گرفتار شوی
مردار خوری و بی جهت خوار شوی
غیبت اثر وضعی و روحی دارد
با انس به آن ، شقی و بیمار شوی


۵۳۵.آزادی
کی می شود خدایا ، آزادی و رهایی
بنما طریقتی را ، چون نیست آشنایی
بی تاب روی ماهت ، بهر لقای جانان
در راه عشق و معشوق ، باید شوی فدایی


۵۳۶.یکتا
ای نور بی همتای من
ای عشق نا پیدای من
جانم شده مشتاق تو
ای قادر و یکتای من

۵۳۷.باغ
دیوانه وشیدای تو
در باغ پر گلهای تو

باشد چو مجنون بی قرار
گم گشته در دریای تو

۵۳۸.غمخوار
ای مونس و غمخوار من
ای لیلی و دلدار من
مجنون شده مجنون تو
ای حافظ اسرار من

۵۳۹.آتش
حیران و مست روی حق
در هستی و در کوی حق
آتش گرفته جان و دل
کی پر کشایم سوی حق

۵۴۰.پروانه
بیرون شو از لاک درون ، از حبس خود پروانه وار
تا یار خود پیدا کنی ، مجنون حق دیوانه وار
دیوانگی در عرف ما، بیرون شدن از عقل و هوش
منظور ما بی خود شدن ، خواهان حق رندانه وار

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۲ساعت 16:11  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۵۲)
۵۲۱.معیار
معیار رفاقت ، به محبت به وفاست
معیار لیاقت ، ادب و عقل وصفا ست
معیار سعادت ، به سلامت به کمال
معیار شهامت ، به جوانمردی ماست

۵۲۲.خود سازی
هفت منزل طى کنند ، مردان دین
توبه و خود سازی و کسب یقین
بندگی حق ، اگر افزون شود
در کفت یابی ، تو افلاک و زمین

۵۲۳.افترا
با ترک گناه ، دل شود شاد
با ذکر و دعا ، حق کنی یاد
اعمال نکو ، می شود ثبت
با تهمت و افترا ، دهی باد


۵۲۴.جوانی
گوهر عمر شما سرمایه است
فرصتی از بهر ما آورده است
در جوانی با عبادت خو نما
طاعت حق بهرتان پیرایه است

۵۲۵.سالک
مسیر سالکان سوی جنان است
چو عشق ایزدی در روح و جان است
بهشت عاشقان اند ر دو عالم
جمال جان فزای دل ستان است


۵۲۶.صلوات
سلام بر اهل بیت و بر محمد
کند رزق تو را افزون و بی حد
کند یاد نبی و آل او را
هر آنکس بر نبی آنرا فرستد


۵۲۷.محبت
محبت بر جوانان کن تو هر چند
سپس او می شود همراه و دربند
غلامان را حقارت می کند دور
بکن دربند را مسرور و خرسند


۵۲۸.قادر
ای که هستی قادر و حی و علیم
ما گرفتار هوای نفس و بیم
تو قدیری و حکیمی در جهان
دست ما گیر ای خداوند کریم

۵۲۹.پرواز
خاک راهم کن و مجنونم ساز
تا برم محضر مقصودم راز
من ز خاکم ، بروم باز به خاک
کی شود وقت وصال و پرواز


۵۳۰.عاقبت
زندگی بازی است در کون و مکان
سر نوشت ما بود سری نهان
عاقبت مخفی بود در زندگی
کس نداد ختم راه و ختم جان

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۲ساعت 0:3  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۵۱)

۵۱۱.احسان
الهی به شب زنده داران تو
که جز تو نخواهند ، یاران تو
نما لطف بسیار بر بندگان
کنند شکر نعمت ز احسان تو

۵۱۲.کبر
مکن تکیه بر عقل تنها ، بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر
اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای نظر

۵۱۳.خط
شیعه خطش ، خط شاه کربلاست
جوهرش خون و قلم تیغ ولاست
شیعه راهش راه زهرا و علیست
جان نثار خط سرخ مرتضاست

۵۱۴.صداقت
روزگاری نظر اهل خرد ارزش داشت
سخن و حرف بزرگان اثر و جوشش داشت
دوستی معنی زیبای صداقت را داشت
کارها یکسره با عشق و صفا چرخش داشت

۵۱۵.صدارت
جمعی به صدارت و امیری و ملوک
جمعی به یقین ، فتاده در سیر وسلوک
برخی به گمان ، برفته در پاکی نفس
قومی به غلط ، روانه ای جنگ تبوک

۵۱۶.فدک
نان و نمک و فدک ، غم زهرا نیست
غصب سمت و حکومت مولا نیست
گمراهی و دوری از ولایت باشد
در مکتب او دغد غه ی دنیا نیست

۵۱۷.رزق
دیر فهمیدم که مرگ آید بسوی هرکسی
دیرفهمیدم که رزق ما رسد حتی خسی
دیر فهمیدم که ایزد ناظر احوال ما
پس چرا هر روز و شب دل واپسی


۵۱۸.خلقت
خدا خالق شمس و ماه و جهان
خدا صاحب عرش و فرش خزان
دهد روزی بندگان روز و شب
خدا باعث هستی و روح و جان


۵۱۹.اطاعت
اگر خواهی جمال دلربا را
اطاعت کن ولی و مصطفی را
تفکر پیشه کن با زهد و تقوا
اگر عاشق شوی بینی خدا را

۵۲۰.اسیر
دیر فهمیدم که عصیان کرده ام در بندگی
دیر فهمیدم که تنها اوست هم در زندگی
ای بشر تا کی اسیر این و آن و نفس خود
دیر فهمیدم زمان طى شد و ما در بردگی

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۲ساعت 15:18  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۵۰)

۵۰۱شیعه
شیعه یعنی استقامت در نبرد
در نبرد حق و باطل تا ابد
این بود آیین و رسم شیعیان
حق مظلومان ستادن همچو مرد


۵۰۲عبادت
عبادت ذکر تنها با خدا نیست
پیمبر گفت ، در دین انروا نیست
عبادت را بود اعمال ظاهر
نماز و صوم و حج هم در خفا نیست

۵۰۳.وجود
سیر حق باشد مسیری د لربا
با قبول دین و ایمان بر خدا
گر یقین پیدا شود در معرفت
نیست شکی در وجود و در لقا

۵۰۴.سراب
دیر فهمیدم که دانش نیست در حمل کتاب
دیر فهمیدم زمان طى شد و من در منجلاب
تا به کی غافل بمانم اندر این دنیای پست
دیر فهمیدم که دنیا نیست چیزی جز سراب


۵۰۵.انتظار
عشق یعنی با خدا همگون شدن
بی خو د از خود گشتن و مجنون شدن
منتظر باشی که تا اذنت دهند
چون شهیدان غوطه ور در خون شدن


۵۰۶.رضوان
اگر خواهی شوی محبوب جانان‌
تلاوت کن مکرر ذکر یزدان
قرائت کن کلام حق ز تدبیر
به تعلیمش شود دنیا چو رضوان


۵۰۷.یزدان
ذکر رحمان الرحیم ، حی و سبحان وکریم
خالق کل و قدیم ، بشنو از رب عظیم
رستگار است در جهان ، در دو عالم همزمان
هر که آرد بر زبان ، نام یزدان حکیم

۵۰۸.عشق
عشق گنجی بی نظیر است و هویدا در وجود
عشق ذاتش بی نهایت باشد و جنسش ز جود
شد تجلی عشق حق ، در دشت پاک کربلا
خاک صحرا ، دشت خونینی شد از جام بلا

۵۰۹.دوستی
نشان برادر به آیین و کیش
بود حب و احسان به اقوام و خویش
کمک بر فقیران و درماندگان
فزونی دهد مال و اموال بیش

۵۱۰.خوشبختی
نابودی ما ز دست و قلب و دهن است
شمشیر دو لب ، صدای جان در بدن است
ایمان به خدا سعادت و خوشبختی است
همراه تو در روز پسین یک کفن است

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۲ساعت 11:56  توسط علی رجالی  | 

۴۹۱.ضعفا
الهی به آه اسیران و بیچاره گان
تحمل عطا کن بر این بنده گان
گرفتار گشته در این روزگار
فقیران و پیران و درمانده گان

۴۹۲.هنر
زمانی که خالق بشر آفرید
کمال هنر را در او درتنید
تبارک به خود گفت ، صد آفرین
خداوند روحی در انسان دمید

۴۹۳.بهشت
بهشت فاسقان در این جهان است
بهشت زاهدان در لا مکان است
بهشت عاشقان باشد دو عالم
بهشت و دوزخ ما در نهان است

۴۹۴.پیام
پیام خداوند دانی که چیست
بود آیه هایش ، کلام نبی است
طریق ادا ، وحی پیغمبر است
زبان خدا با محمد علی است

۴۹۵.اخلاق
گر بسازی خود ، به اخلاق و ادب
زندگی شیرین شود هر روز و شب
چون خروس و کرکس و اردک مباش
شهوت و پستی برد انسان عقب

۴۹۶.منزلت
بشنو از اهل یقین و معرفت
نی زهر بیگانه و شیطان صفت
بشنو از قرآن و عترت رمز و راز
راه و رسم زندگی و منزلت

۴۹۷.شب قدر
ره آورد شب قدر است قرآن
بود میراث احمد این گلستان
کتاب معرفت سرچشمه ی نور
شده نازل به قلب نور یزدان

۴۹۸.خلق عظیم
ای محمد ، مظهر خلق کبیر
حکم حق جاری نمودی در غدیر
خلق را منجی و هادی گشته ای
صاحب حمدی ، مقامی بی نظیر

۴۹۹.بیرق
از وجود اقدس شمس الهدی
می شود عالم پر از نور و صفا
بیرق ختم رسولان در کفش
می شود جاری عدالت هر کجا

۵۰۰.باطن
اگرعشقی بود ، آن عشق مولاست
اگر نوری بود ، آن نور والاست
صفای باطن و عشق ولایت
شفای جان بود ، بیداری ماست

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۲ساعت 1:4  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۴۸)

۴۸۱.یوسف
خدا می رهد یوسف از قعر چاه
دهد شوکت وعزت و قدر و جاه
نشاند به تخت و دهد علم خویش
خدا می نماید به او چاه و راه

۴۸۲.سفر
زندگی در گذر و یک سفر است
آدمی در خطر و رهگذر است
آنچه می ماند و می باشد از او
کار نیک و اثر هر نفر است

۴۸۳.کفیل
چه خو ش گفت مولا علی این پیام
خدا می دهد رزقتان روز و شام
مخور غصه و غم در این بازه عمر
کفیل است ، خداوند دانای تام

۴۸۴.زندگی
زندگی گاه چه شیرین به لب و کام من است
زندگی گاه پر از زیور و آن دام من است
زندگی در گرو همت ماست ، می گذرد
زندگی اندک و تنها اثر از نام من است

۴۸۵.یاغی
نظر کردم به حال یاغی و خویش
بدیدم بی وفایی را کم و بیش
نه قدرتمند غالب بر دل خود
نه ثروتمند در فکر دل ریش

۴۸۶.معصیت
صاحبان فضل وعلم و معرفت
با خدا هستند ، اهل مغفرت
مردم اهل یقین در هر زمان
کی خطا کار و دچار معصیت

۴۸۷. عنایت
بار الها ، به در خانه ی تو چند زنم
تا گشایی در خود را ، که ندایی شنوم
بار الها ، به من آمده در کوی رفیق
گوشه چشمی بنما ، تا که نوایی ببرم

۴۸۸.آرامش
هفت شهر عشق چون پیموده شد
سر به خاک دوست هر دم سوده شد
گر شود جانت رها از نفس پست
دل ز عصیان و غضب آسوده شد


۴۸۹.طوف
از قدرت حق بشر بسی حیران است
با اذن خدا هر دو جهان ویران است
مغرور مشو که زندگی چندین روز
در طوف حرم ، شاه و گدا یکسان است


۴۹۰.غزه
کربلا بار دگر بر پاشد
غزه با خاک یکی ، صحرا شد
یمن از جبهه ی ظالم هر روز
تیر ها گشته رها، غوغا شد

+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ساعت 23:46  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۴۷)

۴۷۱.شفاعت
پیمبر شفاعت کند آن کسی
که باشد سزاوار وطاعت بسی
بهشت آن ستاند که تسلیم شد
نه هرکس که باشد چو خار وخسی


۴۷۲.شاهد
آدمی جاهل ز فردای خود است
آنکه می داند خدای واحد است
با توکل کارها ممکن شود
چون خدا دانا و بر ما شاهد است


۴۷۳.نوید
ما نداریم بجز خالق هستی دگری
ما گرفتار زبانیم و دو گوش و بصری
گاه گوید سخنی ، فتنه کند گوناگون
راه حق جو ، که نوید است و امید بشری

۴۷۴.زندگی
زندگی سرشار از برد است و باخت
گاه بر وفق و گهی با ما نساخت
زندگی بازیست ، در کون و مکان
گاه شیرین و گهی بر ما بتاخت

۴۷۵.دنیا
مکن تکیه بر قدرت و زور و زر
فریبنده است گردش چرخ و دهر
نکرده وفا بر کسی تا کنون
ندارد بجز زحمت و درد سر


۴۷۶.حرص
چرا حرص دنیا تو را کورکرد
مکن تکیه بر آن ، که دل تور کرد
فریبنده است چرخ گردون و دهر
تو را از عبادت بسی دور کرد

۴۷۷. گوهر
ما به دنبال خداییم ، ولی او با ماست
گهری هست که در عالم هستی پیداست
او بود خالق انسان و جهان پرتوی او ست
نتوان وصف خدا کرد، که او ناپیداست

۴۷۸.سیر حق
با قبول دین و ایمان بر خدا
سیر حق دارد مسیری دلربا
گر یقین پیدا شود در معرفت
نیست شکی در وجود و رهنما


۴۷۹.ثبت
با ترک گنه ، روح و روان شاد شود
با ذکر و دعا ، امید ما یاد شود
اعمال بد و خوب همه گردد ثبت
با هر گنهی حسن تو بر باد شود

۴۸۰.خنجر
تا به کی سر خم کنی بر این و آن
می زنی خنجر به جسم و روح و جان
دل چرا بستی به هر کس ، نا کسی
سجده کن بر درگه یزدان ، عیان

+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ساعت 15:9  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۴۶)

۴۶۱.نسیم
غنچه ها باز شوند، در اثر باد صبا
روح و جان شاد شوند ، بر اثر نور خدا
اولیا حامل انوار خدا می باشند
تا نسیمی بوزد بر دل و افکار تو را


۴۶۲.رسوایی
سرنوشت عاشقان تنهایی است
بی خود از خود گشتن و شیدایی است
هر که عاشق شد ، مجنون می شود
در نهایت عاشقی رسوایی است

۴۶۳.محبوب
خوشا آنان که در پیش خدای اند
شفیق و مهر بان و بی ریای اند
ندارند مونسی جز یار محبوب
که جان خود به جانان می سپارند

۴۶۴.شهادت
شهادت موجب افشای افکار
حقیقت دیده گردد نزد اغیار
علی در کعبه گوید آرزو یش
کند با خون خود ابراز و اظهار

فضیلت

رفاه ما بود در کسب ثروت

کمال ما بود در علم و حکمت

فضیلت ها بود در کسب دانش

طلب کن از خدا فضل و هدایت

۴۶۶.هلاکت
دین حافظ ما زهر خطا گشت
ایمان به خدا نجات ما گشت
حرص و حسد و غرور بی جا
منجر به هلاکت و بلا گشت

۴۶۷.توبه
هر که استغفار از یزدان نمود
موجبات رحمت و غفران نمود
حق پذیرد توبه ای افراد را
او ببخشد نادم و احسان نمود

۴۶۸.دام
حرص و حسد وغرور فرجام
نابود کند تو را سرانجام
با ترک گناه و پاک گشتن
آزاد شوی ز خویش و هر دام


۴۶۹.پیمانه
چو پیمانه پر شد اجل می رسد
نداری تو فرصت ، به سرعت رود
اگر می توانی تو دریاب خویش
که شاه و گدا را ، ملک می برد

۴۷۰.فلسطین
این همه ظلم و ستم ، آوارگی
تا به کی جاری بود ، درندگی
غزه گشته قتل گاه مسلمین
مهدیا منجی تویی ، در زندگی


+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ساعت 12:50  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی
۴۵۱.شک
دانی که چرا دچار شکی و گمان؟
من معتقدم ز نفس ما گشته عیان
پاکیزه نما ، درون خود از شهوات
با نفی هوا و پاکی روح و روان

۴۵۲. نگاه
قلبم شده صد پاره و تکه
از دست زبان و دل و غصه
بر چشم سر و دیده بکوبید
تا نفس شود خاشع و بنده

۴۵۳.تیغ کین
من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی
دست گل چین زمان چید گل روی علی
تیغ کین تابه جبین شه عالم بنشست
غرق خون گشت چو گل، قامت و گیسوی علی

۴۵۴.فرهنگ
از آن روز دشمن به ما چیره شد
که دین و دیانت ز بن کنده شد
چو ارزش به ضد خودش اصل شد
ز فرهنگ چیز دگر عرضه شد


۴۵۵.دعا
گفت سجاد این سخن ، در موقع ذکر خدا
استجابت می کندحق ، هر تمنا هر دعا
گاه می‌گردد قبول و گاه بعدا مستجاب
گاه می‌گردد ذخیره ، تا شود روز ی ادا

۴۵۶.خون
عشق یعنی با خدا همگون شدن
بی خو د از خود گشتن و مجنون شدن
منتظر باشی که تا اذنت دهند
چون شهیدان غوطه ور در خون شدن

۴۵۷.مومنان
مومنان در روح و جان یکسان شدند
چو ن که آنان آدم و انسان شدند
نیست فرقی بین شیران خدا
جملگی مردان حق همسان شدند

۴۵۸.اتحاد
متحد جانهای شیران خداست
جای گرگان و سگان هر یک جداست
مؤمنان معدود و با ایمان همی
لیک کافر متحد با اشقیاست

۴۵۹.امیال
عاشقم ، عاشق مردان خدا
عاشق همدم و همراه ولا
آنکه جانش کف دست است هنوز
چونکه خالی است ز هر میل و هوا


۴۶۰.تباهی
افسوس که عمر خود ، به واهی طی شد
افسوس که بی ثمر ، به آهی طی شد
دریاب که هر ثانیه چون در باشد
دوران جوانی ، به تباهی طی شد

+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ساعت 9:54  توسط علی رجالی  | 


۴۵۱.شک
دانی که چرا دچار شکی و گمان؟
من معتقدم ز نفس ما گشته عیان
پاکیزه نما ، درون خود از شهوات
با نفی هوا و پاکی روح و روان

۴۵۲. نگاه
قلبم شده صد پاره و تکه
از دست زبان و دل و غصه
بر چشم سر و دیده بکوبید
تا نفس شود خاشع و بنده

۴۵۳.تیغ کین
من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی
دست گل چین زمان چید گل روی علی
تیغ کین تابه جبین شه عالم بنشست
غرق خون گشت چو گل، قامت و گیسوی علی

۴۵۴.فرهنگ
از آن روز دشمن به ما چیره شد
که دین و دیانت ز بن کنده شد
چو ارزش به ضد خودش اصل شد
ز فرهنگ چیز دگر عرضه شد


۴۵۵.دعا
گفت سجاد این سخن ، در موقع ذکر خدا
استجابت می کندحق ، هر تمنا هر دعا
گاه می‌گردد قبول و گاه بعدا مستجاب
گاه می‌گردد ذخیره ، تا شود روز ی ادا

۴۵۶.خون
عشق یعنی با خدا همگون شدن
بی خو د از خود گشتن و مجنون شدن
منتظر باشی که تا اذنت دهند
چون شهیدان غوطه ور در خون شدن

۴۵۷.مومنان
مومنان در روح و جان یکسان شدند
چو ن که آنان آدم و انسان شدند
نیست فرقی بین شیران خدا
جملگی مردان حق همسان شدند

۴۵۸.اتحاد
متحد جانهای شیران خداست
جای گرگان و سگان هر یک جداست
مؤمنان معدود و با ایمان همی
لیک کافر متحد با اشقیاست

۴۵۹.امیال
عاشقم ، عاشق مردان خدا
عاشق همدم و همراه ولا
آنکه جانش کف دست است هنوز
چونکه خالی است ز هر میل و هوا


۴۶۰.تباهی
افسوس که عمر خود ، به واهی طی شد
افسوس که بی ثمر ، به آهی طی شد
دریاب که هر ثانیه چون در باشد
دوران جوانی ، به تباهی طی شد



+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ساعت 9:51  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۴۴)

۴۴۱.ادب
می شود مشتق ادب از اسم رب
هست شیطان پیرو خشم و غضب
او دهد نسبت خطایش بر خدا
چونکه شیطان دور باشد از ادب


۴۴۲.شکر
شکر نعمت بر همه واجب بود
هر که آرد بر زبان غالب بود
موجب افزایش رزق است و قوت
دان خدا بر مردمان صاحب بود

۴۴۳.علق
آدمی تشکیل گردد از علق
جان بگیرد از خدا رب الفلق
قطره ای وارد شود در هسته ای
چون شود کامل ، بیاید با طلق

۴۴۴.نی
من کیم روی زمین در کهکشان
من چیم جسمی ضعیف و ناتوان
تو همانند نی ای در دست حق

تا نخواهد او ، نباشد صوت آن

۴۴۵.الفت
اگر خواهی سخن از علم و حکمت
برو در زن سرای اهل عصمت
طبیب جان و دل باشند آنان
شود روح و روان با دین در الفت


۴۴۶.صبر
صبر باشد ، شاه کلید مشکلات
بی ادب در منجلاب و معضلات
رشد ما در صبر و در آداب ما
بی ادب کی نوشد از آب حیات

۴۴۷.قیاس
جان جانان می شکافد ماه را
عقل و چشم ما نبیند جاه را
جان ما ناچیز با شد در قیاس
حق تعالی می نماید راه را


۴۴۸.غیب
اهل دل آگاه بر غیب و شهود
چونکه دل لبریز از باران جود
اولیا جز حق نخواهند دیگری
ما چه می دانیم از بود و نبود


۴۴۹.مرگ
چو خواهی سعادت در این روزگار
مشو غافل از مرگ و از کردگار
بدان یاد مرگ و قیامت ، معاد
شود موجب رشد و یابی قرار

۴۵۰.جبر و خیار
دانی که جهان در اختیار است تو را؟
دانی که بشر اسیر نفس است چرا ؟
در کون و مکان مجو بجز جبر و خیار
دانی که خدا امید ما در دو سرا ؟


+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ساعت 8:24  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۴۳)

۴۳۱. امام حسین
ای مظهر ایمان و شرف ، بحر عدالت
حج را بنمودی تو رها ، سوی شهادت
دردانه ای دین ، نور دل حضرت خاتم
دین نبوی حفظ نمودی ز جهالت

۴۳۲.شوق
مستی ما ، بی خود از خود گشتن است
دل به زلف یار دیرین بستن است
مستی ما ، مستی انگور نیست
شوق ما ، ترک دیار و رفتن است


۴۳۳.سالک
عشق ما عشق حقیقی بر خداست
دیدن یار و لقای کبریاست
عشق سالک بهر حق جان دادن است
چون حسین ابن علی در کربلاست


۴۳۴.نفاق
ای آنکه فلک قامتش از هجر تو طاق است
امروز جهان یکسره میدان نفاق است
شو واسطه تا مهدی موعود بیاید
ایام پر از ظلم و جدایی و فراق است


۴۳۵.اسطرلاب
عشق اسطرلاب اسرار خداست
دیده بان حکمت و وصل وصفا ست
خوش بر آن مردان با تقوای دین
کارشان هر روز و شب ذکر و دعاست

۴۳۶.حرف های ناگفته
ابر باران می شود با اذن هو
غنچه هاخندان شوند با نام او
می کند خورشید نورانی جهان
کس نمی داند ز اسرار مگو

۴۳۷.دشمن
دوستی گردد عیان در مشکلاتت یا که فقر
جز خدا حامی نمی باشد تو را در شیب قبر
تا به کی غافل ز خود باشی در این دنیای فان
دشمن ما در درون جان بود تا روز حشر

۴۳۸.جشن
بهترین آئین و جشن بی نظیر
عید قربان باشد و فطر و غدیر

در کنار شادی و شور و سرور

بین چه اهدافی رفیع و بس کبیر


۴۳۹.پردازش
بار الها دل من عاشق و شیدای تو شد
عاشق شیوه ی پردازش دنیای تو شد
من ندانم تو کجایی که بیایم سویت
گر نمایی نظری،کوی دلم جای تو شد

۴۴۰.حیات
خوشا آنان که دل را زنده دارند
بدا آنان که جانی مرده دارند
دل مرده بگیرد جان ز زنده
خوشا آنان که بر لب خنده دارند

+ نوشته شده در  جمعه بیست و دوم دی ۱۴۰۲ساعت 21:55  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۴۲)

۴۲۱.جدل
از جدل پرهیز کن ای با خرد
آن تجارت نیست چون داد و ستد
جهل و نادانی بلای جان ماست
ریشه در نفس است و خسران ها زند

۴۲۲.فرصت طلبان
فرصت طلبان ذلیل و خوارند و حقیر
قدرت طلبان حریص و مستند و اسیر
دوری ز هوای نفس و دوری ز گناه
منجر به هدایت است و یاری و نصیر


۴۲۳.مردان خدا
مردان خدا حلیم و دارای اصول
فرصت طلبان حریص و بی صبر و عجول
بی صبری و بی عقلی افراد ضعیف
منجر به هلاکت است و پستی و افول

۴۲۴.شیطان
روح من سرکش و فرمانبر میل است و هوا
منم آن بنده ی شیطان که اسیر قفس و رو به فنا
چه کنم تا که شوم دور ز نفس و دل خویش
هر چه آورد سرم ، مستی نفس است و خطا

۴۲۵. شب
شب برو در محضر جانان خدا
حاجت خود را بگو با یک ندا
جان خود را از گناهان بیمه کن
با توسل ، با نیایش ، با دعا

۴۲۶.قلب
نابودی ما ز دست و قلب و دهن است
شمشیر دو لب ، صدای جان ، در بدن است
ایمان به خدا سعادت و خوشبختی است
همراه تو در روز پسین یک کفن است

۴۲۷.خورشید دل
عشق باشد عاملی در جذب الطاف خدا
می شوی مجذوب یزدان ، گر کند ما را صدا
گه تو عاشق می شوی ، چون او کند بر ما نظر
عشق خورشید دل است و می دهد جان را بها

۴۲۸.مست
مست یارم، مست و خاطر خواه دوست
مست معشوقی که عالم آن اوست
مست چشمی را که می خوابد نیم
مست معشوقی که جان دادن نکوست


۴۲۹.اعمال حج
حج فقط سعی و صفا و قصر نیست
حاجیان را خانه ای حق قصر نیست
حج طواف خالق یکتا بود
طوف حق در یک زمان یا عصر نیست

۴۳۰.نماز
نماز با ولایت روشنائیست
وصول کردگار و دلربائیست
چو خوانی روح تو آید به پرواز
مقدم در امور زندگانیست

+ نوشته شده در  جمعه بیست و دوم دی ۱۴۰۲ساعت 15:6  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۴۱)
۴۱۱.قفس
طوطی دلم در این قفس زندانیست
در فکر رهایی ز خود و درمانیست
دل کرده مرا اسیر خود در قفسی
آزادی ما از این قفس ، حیرانیست

۴۱۲.اندیشه
تا سخن مخفی بود ، مرجان توست
گفتن بی جا ، بلای جان توست
تا توانی در بیان اندیشه کن
گر ادا شد بی هدف ، خسران توست

۴۱۳.غصه
به که گوییم غم و قصه ی خویش
تا نگوید دل پر غصه ی خویش
هر کجا می نگرم نیست کسی
با خدا گو سخن و گفته ی خویش


۴۱۴.فضل
هر که خواهد حکمت و علم و یقین
تخم آن کارد به جان ، همچون زمین
لقمه ای پاک است تخم فضل و جود
هر که کارد نیست اندوه و حزین

۴۱۵.پندار
کینه و جور و ستم بر دیگران
جهل و نادانی و پندار نهان
جملگی محصول بی تقواگی است
لقمه باشد منشا و خسران آن

۴۱۶.غذا
ما چرا افسرده و درمانده ایم
گوشه گیر و خسته و افتاده ایم
لقمه های ما حرام و شبهه ناک
می دهد شیطان غذا و بنده ایم

۴۱۷.شعور
آدمی را دین و ایمان و یقین
می کند با ارزش و دری ثمین
هر که دارد فهم و ادراک و شعور
می شود انگشتری روی نگین


۴۱۸.امید
تکیه گاه آدمی دانی خداست
خالق هستی امید و دلرباست
آدمی تعلیم می گردد مدام
یاد گیری بی معلم با خطاست

۴۱۹.علم
علم و دانش از خدای کبریاست
علم بی تعلیم خاص انبیاست
علم ما از عالم و از آدم است
بی تعلم آدمی در قهقراست

۴۲۰.ادب
هر که خواهد نظر و لطف خدا

بندگی پیشه کند در همه جا
با ادب باشد و با فهم و شعور

تا که بیند اثر ذکر و دعا

+ نوشته شده در  جمعه بیست و دوم دی ۱۴۰۲ساعت 12:10  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۴۰)
۴۰۱. زبان
این زبان دارد عملکردی دو جور
گاه می گردد چو آتش در تنور
آن بسوزاند هر احسانی و جود
گاه گردد مشعلی از جنس نور


۴۰۲.بلا
بر سرم آرد بلا، هر دم زبان
این کند شری به پا ، در هر زمان

نصب کردی بهر ما در خلقتت
ای خدا ما را ز شرش ده امان


۴۰۳. تیر
تا توانی این زبان را کن به فرمان در دهان
می زند آتش به جان و می کند حرمان عیان
آن چو تیر است در کمان و نهی می گردد تو را
چون رها گردد به ناحق، می خورد بر این و آن


۴۰۴.حج
حج تجلی گاه روز محشر است
خود مثالی از سرای دیگر است
طوف و قربانی ز حج اصغر است
طوف حق اما ز حج اکبر است

۴۰۵ رنج
قدرت حق بی حد و بی انتهاست
هر که با حق نیست در رنج و بلاست
قدرت ما از خدای لا یزال
هر که با حق در بیفتد ، او فناست

۴۰۶.غضب
هفت شهر عشق چون پیموده شد
سر به خاک دوست هر دم سوده شد
جان رها شد ، گر ز بند نفس پست
دل ز عصیان و غضب آسوده شد

۴۰۷.اولیا
عزت و شوکت از آن کبریاست
قدرت و حکمت برای اولیاست
اولیا را می دهد قدرت خدا
قدرت حق ذاتی و بی انتهاست

۴۰۸.مقام
کس نشد هر کس که در بالا نشست
تکیه بر مسند نمود و تاج و تخت
کس شدن در ناکسی هرگز مکو
آب کی بالا رود از کوه سخت

۴۰۹.اثر
نیست آثار عمل دست بشر
هر عمل دارد مزایا و خطر
حق دهد پاداش و اجر هر عمل
نقش ما در ابتدا دارد اثر


۴۱۰.رنج
دل اگر رنجیده شد ، کی مى توان ترمیم کرد
آدمی چون رانده شد ، کی مى شود تعلیم کرد
در جوار حق شدن ، تسلیم شرط لازم است
روح و جان یاغی بود ، کی میتوان تسلیم کرد


+ نوشته شده در  جمعه بیست و دوم دی ۱۴۰۲ساعت 9:55  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۳۹)

۳۹۱.سخن
خروش جاهلان ، از جهل و واهی است
سکوت عالمان ، از عمد و گاهی است
سخن کوتاه باید گفت و پر مغز
کلام بی هدف ، کار تباهی است

۳۹۲.کمال
در مکتب و مذهب تعالی است
جای شهدا رفیع و عالی است
روح شهدا اسیر جسم است
خواهان کمال بی مثالی است

۳۹۳.خدا
آن خدایی که پرستیم کجاست؟
او بود ظاهر و پنهان از ماست
او بزرگ است ، امید من و توست
خلق را هادی و خود نا پیداست

۳۹۴.تلاش
آخر رنج و مشقت شادی است
آدم سالک صبور و هادی است
گنج ها مخفی بود در زیر خاک
کوشش انسان‌ تو را آبادی است

۳۹۲.جانان
عاشق آنست که خود فانی شود
ذوب در حق گشته ربانی شود
در ره یزدان تلاش خود کند
جان به جانان داد ه قربانی شود

۳۹۳.وصال
می شود سیراب هر تشنه ز آب
آب جویای لب خشک است و ناب
عاشقان آرام گشته با وصال
کی دهد معشوق عاشق را عذاب

۳۹۴. نردبان
نردبان معرفت،طی کردنش، هموار نیست
در نگاه عارفان ، عشقی بجز دلدار نیست
همدم و محبوب ما ، در انتظار روی توست
در دیار عاشقان ، دیوانگی هم عار نیست

۳۹۵.مخاطب
من سخن گویم روان با دیگران
تا مخاطب پی برد در فهم آن
من نخواهم شهرت و آوازه ای
اجر خود گیرم زحی بی کران


۳۹۶.آتش عشق
آتش عشق کند، روح و روان را ویران
آتش عشق بود، شعله‌ ور و هم سوزان
عشق بی صبر و وفا عشق حقیقی نبود
آتش عشق کند، کور و کر و دل لرزان

۳۹۷.شعار
از آن روز نفس و هوس اصل شد
که ایمان و باور ز ما فصل شد
غرور و تعصب به بیگانگان
شعاری مقدس بر این نسل شد


۳۹۸.آرامش
چو خواهی سعادت در این روزگار
مشو غافل از مرگ و از کردگار
توسل، تضرع، به درگاه حق
شود موجب رشد و یابی قرار

۳۹۹.دل
این دل رها و مست است
در بند نفس پست است
یارب نما ی لطفی
هر کس خدا پرست است


۴۰۰.اسارت
ای مرغ دیار بی کرانم
روح و نفس و صدای جانم
در روی زمین اسیر مایی
ای طوطی خوب

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۲ساعت 21:32  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۳۸)

۳۸۱.کشتی
منشا هر چیز از ذات خداست
قدرت حق در ید و بازوی ماست
ما درون کشتی و بر روی آب
ناخدای ما ، خدای کبریاست


۳۸۲.صبر
صبر و ایمان و کمک بر ماندگان
هر سه باشد از صفات صادقان
صبر انسان در سراشیب جهان
موجب رشد و کمال بند گان

۳۸۳.امام حسین
تجلی عشق است ، آقا حسین
عزیز و شهید است ، والا حسین
بود الگوی عشق و معشوق اوست
بدان عبد محض است ، مولا حسین

۳۸۴.ذات حق
آن خدایی که پرستی نتوان وصف نمود
کس ندیده است و نبینند خداوند وجود
آنچه گویند برای من و تو کامل نیست
ذات حق را نتوان یافت، در غیب و شهود


۳۸۵.نور
منظور من از عشق ، خدای یکتاست
او بود منبع نور و جلای دلهاست
عشق دنیایی ما، عشق که نیست

آن مجازی بود و در دنیاست

۳۸۶.نجوا
عارفان با عشق ، نجوا می کنند
از حبیب خود ، تمنا می کنند
محفل عشق و صفا بر پا شده
عشق بازی و ، تولا می کنند


۳۸۷.روح
تجلی حق ، در صفات خداست
نه در ذات و نه جلوه هاست
ملک می دمد روح را بر بشر
باذن خدا ، آدمی را بقاست


۳۸۹.راز
ابر باران می شود ، با امر هو
غنچه هاخندان شوند ، با نام او
می کند خورشید نورانی جهان
کس نداند ، راز و اسرار مگو


۳۹۰.مصیبت
گر عشق لقا باشد، سهل است مصیبت ها
چون در ره یزدانی، شهد است ملامت ها
بی نور خدا تار است طى کردن این دنیا
با هادی و پیغمبر، سهل است اجابت ها

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۲ساعت 13:13  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دو بیتی های پروفسور علی رجالی(۳۷)
۳۷۱.عقل
مکن تکیه بر عقل تنها، بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر
اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای نظر

۳۷۲. کار خیر
روح باشد ماندگار و جسم بی جان می رود
عهد و پیمان ماندگار و عمر هر آن می رود
علم باشد ماندگار، و ثروت از کف می رود
آنچه ماند کار خیر است، مابقی دان می رود


۳۷۳.پرستش
آن خدایی که پرستیم کجاست؟
آنکه در عالم هستی یکتاست
این جهان آینه ای حق باشد
هر کجا می نگری او پیداست

۳۷۴. جسم
اثر و نقش خدا در همه جاست
هر طرف می نگری حق پیداست
این جهان جلوه ی حق می باشد
جسم بی جان ، اثری در رویاست


۳۷۵.محبوب
تا نشوی خالص و بی ادعا ، دیدن یزدان محال
گر نبری حبل خویش ، نیست تو را یک مجال
تا نکنی ذهن ز انفاس دون ، خالی و بی محتوا

دیدن محبوب و یار ، نیست به جز یک خیال


۳۷۶.طی مراتب
گر نبری حبل خویش ، یوسف کنعان نشوی
تا نکنی صرف وقت ، حافظ قرآن نشوی
با دل بیمار نفس ، طی مراتب محال
تا نشوی سوی یار ، شاهد یزدان نشوی

۳۷۷.رزق

می رسد الطاف حق هر روز و شب
پس چرا مایوس و دل گیری ز رب
او دهد جان و دهد روزی تو را
از خدا کن حاجت خود را طلب


۳۷۸.واسطه
من که باشم تا کنم از حق گله
من چرا بی صبرم و بی حوصله
آنچه هستم ، آنچه دارم ، از خداست
هر چه او خواهد شود بی واسطه


۳۷۹.تجلی حق
مبدا هستی خدا و آخر هستی خداست
می توان گفتا که او از ابتدا تا انتهاست
خود نمایی می کند در عالم و قرآن وانس
ذکر یزدان در بیان و در کلام انبیاست


۳۸۰.اشک
آب و باران می کند صحرا خزان
عشق و گریه می برد ما را جنان
سبز می گردد زمین از ابر و نور
تو ندانی لذت اشک و فغان



+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۲ساعت 12:11  توسط علی رجالی  | 

مجموعه رباعیات و دوبیتی های پروفسور علی رجالی(۳۶)

۳۶۱.درگاه حق
من به درگاه شه عرش و سما آمده ام
پیش معشوق و امیر دوسرا آمده ام
بار الها، به در خانه ای تو چند زنم
به در خانه ای محبوب و خدا آمده ام


۳۶۲.اسرار
مردان خدا به دیدن یار خوش اند
از خوردن می ز دست دلدار خوش اند
آنان که اسیر روی معشوق شدند
با اهل دل و رفیق اسرار خوش اند

۳۶۳.مادر
گرامی تر ز مادر تو نداری
ز فرزندان نباشد انتظاری
نگوید مادر از الطاف خود چند
گل نرگس ندارد تیغ و خاری


۳۶۴.معراج
عشق حق ما را چه بالا می برد
از زمین تا عرش اعلا می برد
می رود احمد به معراج برین
بین محمد را کجاها می برد


۳۶۵.بندگی
داغ دل دارند مردان خدا

از گناهان بشر در هر کجا
شادی و شور و نشاط آدمی
بندگی باشد ، چو تسلیم و رضا


۳۶۶.برادری
نشان برادر به آیین و کیش
بود حب و احسان به اقوام و خویش
کمک بر فقیران و درماندگان
فزونی دهد مال و اموال بیش


۳۶۷.استجابت
گر بخوانی حق ز اعماق وجود
در قیام و در رکوع و در سجود
نور مطلق ، صاحب فیض و کمال
استجابت می کند ، دریای جود


۳۶۸.عفاف
زکات چهره در پاکی نهان است
عفاف بانوان دری گران است
زنان را افتخار مرز و بوم است
که پاکی زنان، اجرش جنان است

۳۶۹.تجلی حق
ما به دنبال خداییم ، ولی او با ماست
گهری هست که در عالم هستی پیداست
او بود خالق هستی و جهان پرتوی او
نتوان وصف خدا کرد، که او ناپیداست


۳۷۰.منافق
می برد خائن تو را در زیر تیغ
از منافق تا توانی کن دریغ
چون منافق بی وفا و خائن است
اوبسی دارد حسد با کبرو ریغ



+ نوشته شده در  چهارشنبه بیستم دی ۱۴۰۲ساعت 21:58  توسط علی رجالی  |