باسمه تعالی
برداشتهایی از آیات قرآن(۲۳)
سوره یوسف:
نورانیت
سوالی که بعضا مطرح می شود اینکه چه کنیم تا اعمال ما مورد پذیرش خدای متعال قرار گیرد و نورانی گردیم.افرادی هستند که بسیار زیارت می روند،بسیار نماز می خوانند،بسیار عبادت می کنند ولی حالت روحانی و نورانیت ندارند.پاسخ بدیهی است ,باید اعمال ما طبق دستورات الهی باشد و تسلیم اوامر الهی بود.آنچه گفته شده از طریق چهارده معصوم و انبیا دقیقا عمل کنیم و با هوای نفس خود مخلوط نکنیم.شما وقتی می خواهید با کسی صحبت کنید،اگر یک رقم شماره تلفن را اشتباه کنید دیگر قادر نخواهید بود با فرد مورد نظر صحبت کنید.چه زیبا فروغی بسطامی می گوید:
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند
مرغان نظرباز سبکسیر فروغی
از دام گه خاک بر افلاک پریدند
انسان اگر در مسیر خدا سیر و سلوک کند،بهشتی می شود.همه انسانها در حال سیر و سلوک هستند.اگر همه اعمال ما،رفتار ما و گفتار ما در جهت رضای حق تعالی باشد، آنگاه در مسیر درست قرار داریم.سرطان در بدن وقتی ایجاد می شود که یک سلول از مسیر درست خود خارج گردد.در جامعه هم اگر انسان از مدار الهی خارج شود جامعه دچار سرطان می گردد و خود وجامعه را به زحمت و مشکل دچار می کند.پیامبر آمده که بگوید در مسیر الهی حرکت کنید.قرآن به صورت های گوناگون را ه های سیر و سلوک متعالی را بیان نموده است.عرفا هفت مرحله عشق را برای سیر و سلوک الهی بیان می کنند.که به اختصار در زیر سروده ام:
ذکر ما ذکر ى بجز الله نیست
کار ما در شان این درگاه نیست
کار ما هر روز و شب یاد خداست
عاشقی جز بر خدا کاری خطاست
عشق ما عشق حقیقی بر خداست
دیدن یار و لقای کبریاست
عشق سالک بهر حق جان دادن است
چون علی در شط خون افتادن است
هفت شهر عشق را پیمودن است
چون خم زلفش، پریشان بودن است
شهر اول، شهر خود سازی بود
این جهان کی ورطه بازی بود
شهر دوم دور گشتن از گناه
این سفر دور است و این ره پر ز چاه
توبه ای همچو نصوحا لازم است
حق تعالی، بر امورت عالم است
هر که خواهد وصل روی ایزدی
سر نهد بر آسمان سرمدی
تحلیه با یقظه، بعد از تخلیه
جملگی ارکان وصل و تجلیه
هفت شهر عشق، چون پیموده شد
سر به خاک دوست هر دم سوده شد
جان رها شد، گر ز بند نفس پست
دل ز روی ماه جانان، گشت مست
هر چه بینی، جمله اش آیات اوست
ذره ذره در پی اثبات اوست
ای رجالی سیر حق طی کردن است
نفس را از بیخ و بن پی کردن است
زیباترین قصه را خدا راجع به پیامبر خود می گوید.انسانها اگر می خواهند زیبا بشنوند باید زیبا هم سخن گویند.این قصه پر از حکمت هاست و حکمت آموز است.بی ادبی فرزندان به والدین ریشه در سخنان والدین دارد.قصه یوسف ریشه در وحی دارد.قصه زندگی ماست.اکثر مشکلات ما ریشه در خیالات دارد.به دیگران فخر فروشی می کنیم. زیرافکر می کنیم دارای موقعیت و مال و ثروتی هستیم.غافل از اینکه اینها موقتی در اختیار ماست.
ریشه بسیار از مشکلات در زندگی افراد به خاطر این است که اعمال آنها ریشه در وحی ندارد ، بلکه ریشه در خیالات و تصورات نادرست دارد.تا زمانی که باورها و اعتقادات ما اصلاح نشود ،رفتار و اعمال ما نیز درست نمی شود.همانند کسی دستش می لرزد و انتظار نوشتن خط خوب از او داشته باشیم.لذا گفته می شود درستی اعمال شما بستگی به نیات شما دارد.
اگر به اختلافات مادر شوهر و عروس بنگریم ریشه در خیالاتی چون رقیب بودن ،تصاحب کردن فرزند و امثال آن دارد.لذا باید حسن ظن به یکدیگر داشته باشیم.لذا عرفا یکی از مراحل سیر و سلوک را یغظه گویند.یعنی بیدار شدن از خواب غفلت و خیالات و اصلاح باورهاست.انسان ها با ذهن و افکار خود زندگی می کنند، نه با تجملات در خانه.همانطوریکه عینک را بطور مرتب تمیز می کنیم تا بهتر ببینیم.باورها و نگاه ها را نیز باید اصلاح نمود تا حقایق را درست ببینیم. عرفا اجازه به ذهن خود نمی دهند که هر چیزی ذهن آنها را مشغول کند.تنها چیزهای زیبا و درست امکان حضور در ذهنشان را دارد.مسائلی که در اطرافشان اتفاق می افتد آنها را با حسن ظن نگاه می کنند.
حافظ می گوید من بطور مرتب دل را پاسبانی می کنم تادل مرا مشغول امور غلط نکند.ریشه ای بدبینی ها همنشینی با افراد بد بین است.لذا توصیه می شود که همنشین با افراد اهل دل و با معرفت شوید تا نگاه و باور شما اصلاح شود.
خداوند در سوره یوسف اشاره دارد به این حقیقت که تا زمانی که نسبت به اموری به افراد بدبین هستید و نسبت به صحت موضوع صد در صد یقین پیدا نکرده اید آنرا باور و قبول نکنید.همچنین تجسس در زندگی افراد انجام ندهید ، بالاخص در اموری که باعث ناراحتی و کدورت و بدبینی به افراد می گردد .
از نبی تا حضرت صاحب زمان
جملگی باشند چون نور جنان
شد تجلی نور یزدان در امام
نور قرآن و ولایت هر زمان
سوره یوسف :قسمت چهارم
شکوفایی
انسانها زمانی که پا به دنیا می گذارند همانند یک غنچه گل می مانند که باید در این دنیا شکوفا شوند.همان طوری که با وزیدن نسیم صبحگاهی غنچه ها می شکفند.روح انسان نیز با کسب معارف الهی شکوفا می شود. انسانها دارای استعداد های گو ناگون هستند.با شناسایی و شکوفایی آنهاست که زمینه رشد انسان و رفع نیاز های مادی و معنوی حاصل می گردد.متاسفانه بسیاری از افراد بصورت غنچه به این دنیا می آیند و به صورت غنچه این دنیا را ترک می کنند.
یوسف به پدر می گوید من در خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه بر من سجده می کنند.البته منظور از سجده دراشیا متمایز از سجده انسانهاست.در اینجا منظور تواضع و فروتنی یازده فرزند حضرت یعقوب در نهایت را دارد.این آیه می خواهد بگوید شما اگر به درگاه الهی سجده کنید، آنگاه سیارات با آن عظمت به شما سجده می کنند.پیامبر اسلام می فرمایند اگر بنده خدا شدی،آنگاه همه بنده و مطیع شما می شوند.
سعدی شخصیت بزرگی است.حدود سی سال تحصیل علم کرد،حدود سی سال سیر و سفر کرد و حدود سی سال خانه نشینی را اختیار کرد.او در اواخر عمر خود به پیشنهاد دیگران، گلستان و بوستان را نوشت.ایشان می گوید در سفری با عارفی همراه بودم .قرار بود با کشتی از دریا عبور کنیم.او پول نداشت.لذا سجاده خود را روی آب انداخت و به موازات حرکت کشتی او هم با ما آمد.این نشان می دهد که با تسلیم خدا شدن ،عالم تسلیم انسان می شود.
قضا را من و پیری از فاریاب
رسیدیم در خاک مغرب به آب
مرا یک درم بود برداشتند
به کشتی و درویش بگذاشتند
سیاهان براندند کشتی چو دود
که آن ناخدا ناخدا ترس بود
مرا گریه آمد ز تیمار جفت
بر آن گریه قهقه بخندید و گفت
مخور غم برای من ای پر خرد
مرا آن کس آرد که کشتی برد
بگسترد سجاده بر روی آب
خیال است پنداشتم یا به خواب
ز مدهوشیم دیده آن شب نخفت
نگه بامدادان به من کرد و گفت
عجب ماندی ای یار فرخنده رای؟
تو را کشتی آورد و ما را خدای
چرا اهل دعوی بدین نگروند
که ابدال در آب و آتش روند؟
نه طفلی کز آتش ندارد خبر
نگه داردش مادر مهرور؟
پس آنان که در وجد مستغرقند
شب و روز در عین حفظ حقند
نگه دارد از تاب آتش خلیل
چو تابوت موسی ز غرقاب نیل
چو کودک به دست شناور برست
نترسد وگر دجله پهناورست
تو بر روی دریا قدم چون زنی
چو مردان که بر خشک تردامنی؟
منظور از بندگی این است که سخن و کلام خدا را باور کنیم و به یقین برسیم که بالاترین کلام هاست.آن مو قع است که بدون چون و چرا تسلیم محض حق تعالی می شویم و هر چه گفت عمل می کنیم.همانطوریکه خدا به آب می گوید آرام شود تا بنده من از دریا بگذرد به در بسته هم می گوید باز شو تا بنده من عبور کند.
خداوند در سوره یوسف می فرماید ما گناه کسی را به حساب دیگری نمی گذاریم.بعضی از انتظارات یک خانواده مربوط به بستگان زن و شوهر است.زن از شوهر انتظار دارد که اقوام او چرا چنین نکردند و یا کدام مراسم را برگزار نکردند و امثال اینها و بالعکس.در صورتی که انتظار و رفتار بستگان زن نباید به حساب زن گذاشته شود و بالعکس.نباید رفتار دیگران در زندگی زناشویی تاثیر گذار باشد.اگرچه زن در خانواده همانند درختی می ماند که شاخ و برگش در زندگی همسر است و ریشه آن در فامیل او قرار دارد و عمری در آنجا رشد نموده است.لذا مرد باید حرمت خانواده همسر را داشته باشد.انسان قبل از انتخاب همسر علاوه بر کفویت داشتن زن و مرد،کفویت خانواده ها نیز مهم است.توهین به خانواده همسر و تنها احترام به همسر، همانند پاک کردن گرد و خاک از روی برگ های درخت می ماند و از بین بردن ریشه درخت است.
خوابها معمولا حقیقت انسان را نشان می دهدگویند پیامبر گرامی وقتی به یکدیگر می رسیدند می فرمودند از خوابها چه خبر.بر خلاف ما که وقتی به هم می رسیم جویای اخبار دنیوی هستیم.در خواب است که روح آزاد می شود و حقیقت انسان در جهان سیر می کند.اگر انسان بخواهد همنشین خدا شود باید ابتدا با خوبان و اولیای الهی همنشین شود تا روحش با روح ملکوتی آنها آمیزش پیدا کند.همانند آبی که اگر با رنگهای گوناگون مخلوط شود ، همرنگ آن رنگ می شود.
گر بخواهی معرفت در روح و جان یا در وجود
گر بخواهی عزت و رشد و تعالی کن سجود
کسب روزی کن حلال و ترک هر گونه گناه
می برد بالا تو را ،از پستی و از هر رکود
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۹ساعت 18:1  توسط علی رجالی
|